فقر چگونه بر تصمیمگیری شما اثر میگذارد؟
آیا افرادی که در تصمیمگیری ضعیف عمل میکنند، فقیر میمانند؟ یا اینکه فقر باعث میشود تا شما تصمیمات نادرستی بگیرید؟ این سوالی است که همه ما بهطور غیرمستقیم با آن مواجه میشویم. وقتی به خرید یک فال از فالفروش سالمند کنار خیابان فکر میکنید، بخش زیادی از تفکر ما به لایق بودن یا نبودن کمک
آیا افرادی که در تصمیمگیری ضعیف عمل میکنند، فقیر میمانند؟ یا اینکه فقر باعث میشود تا شما تصمیمات نادرستی بگیرید؟
این سوالی است که همه ما بهطور غیرمستقیم با آن مواجه میشویم. وقتی به خرید یک فال از فالفروش سالمند کنار خیابان فکر میکنید، بخش زیادی از تفکر ما به لایق بودن یا نبودن کمک به آن فرد اختصاص پیدا میکند؛ آیا پیرمرد فالفروش به علت فقر به این روز افتاده، یا اینکه ضعفهای شناختی وی او را به این وضعیت رسانده است؟
در این مقاله، تحقیقاتی بررسی میشود که هدف اصلی آنها روشنکردن این مسئله است. این نوع تحقیقات میتواند نشان دهد که کمکهای دولتی به جمعیت فقیر، تا چه میزان بر رشد کیفیت زندگی آنها اثر میگذارد.
نتایج این تحقیقات نشان داده است که برخلاف باور عامه (حداقل در سطح کلان و سیاستگذاری)، این فشارهای شناختی ناشی از فقر هستند که باعث شکلگیری تصمیمات ضعیف توسط افراد میشوند. همچنین، تصمیمهایی که در نگاه اول ممکن است اشتباه به نظر بیایند، در واقعیت کاملا منطقی هستند؛ و در نهایت، درنظرگرفتن ذهنیت فقرا میتواند به مقابله با فقر کمک کند.
چه عواملی باعث شکلگیری تصمیمات بد میشود؟
در تحقیقی که سال 2013 توسط تعدادی از محققان دانشگاههای هاروارد، پرینستون و بریتیش کلمبیا انجام شد، اثرات فشارهای ذهنی بر روی ذهن موردبررسی قرار گرفت. در پی این تحقیقات مشخص شد که مقابلهکردن با مشکلات مالی، به میزان کسر 13 واحد از IQ فرد یا یک بیداری شبانهروزی بر روی ذهن وی اثر میگذارد.
جالب اینجاست که اثراتی مشابه اثرات ذکرشده، بر روی افراد در حال مقابله با مشکلات مالی در دنیای واقعی نیز دیده میشد. این نکته که تغییر شرایط مالی افراد بر تواناییهای شناختی آنها تاثیرگذار است، باعث شد تا تحقیقات جدیدی صورت بگیرد: شاید فقر باعث شکلگیری نوعی ذهنیت شده که توجه افراد را تغییر داده و بر نحوه تصمیمگیری آنها اثر میگذارد.
آنوج شاه، یکی از محققان این پروژه، میگوید: «برخی از افراد عقیده دارند که برای مقابله با فقر، باید ساختار اجتماعی فقیربودن را بهدرستی شناخت، و اینکه مردم به چه امکاناتی دسترسی دارند؛ از طرف دیگر، تعدادی معتقدند که ارزشها و اهداف افراد فقیر تفاوتی با دیگران ندارد. این تفاوت در عقاید باعث شد تا فکر کنیم که شاید دلایل دیگری برای این اتفاقات وجود دارد.»
آزمایشهای تصادفی برای اثرات فقر
برای بررسی این ایده، آزمایشهایی طراحی شد که نیاز به پول را از معادله خارج کرده و استفاده از منابع دیگری را بررسی میکرد.
در یکی از این آزمایشها، شرکتکنندگان باید بازیهایی از جمله انگری بردز (Angry Birds)، حدس کلمات و مسابقه سوالات را انجام میدادند؛ هدف از انتخاب این بازیها، بررسی این نکته بود که محدودیت منابع چگونه بر توجه افراد تاثیر میگذارد.
در این آزمایشها، افراد ثروتمند گروهی بودند که برای دفعات بیشتری میتوانستند بازی کنند؛ و مشخصا، گروه فقیر شامل افرادی بود که شانسهای کمتری برای شرکت در بازی داشتند.
در بازی حدس کلمات، محققان فشارهای ذهنی و شناختی افراد را موردبررسی قراردادند. اگر بخواهیم نتایج را بر اساس منطق حدس بزنیم، منطقی است که گروه ثروتمند دچار فشار ذهنی بیشتری شود؛ چرا که این گروه بهدفعات بیشتری بازی کرده و در نتیجه دچار خستگی بیشتری خواهد شد. اما نتایج آزمایش نشان داد که گروه فقیر دچار فشار ذهنی بیشتری شد؛ دلیل این اتفاق، تلاش بیشتر افراد فقیر بر روی هرکدام از دفعات بود، زیرا آنها تلاش میکردند تا حد ممکن بهترین استفاده را از شانس خود ببرند.
در بازی مشابه انگری بردز (بازی که در آن باید پرندههایی را به سمت خوکها شلیک کنید)، شرکتکنندگان گروه ثروتمند میتوانستند شلیکهای خود را برای دفعات بیشتری تمرین کنند. در همین حال، افراد گروه فقیر با توجه به تعداد تمرینهای کمتر، وقت بیشتری را برای نشانهگیری هر شلیک صرف میکردند، و اکثر شرکتکنندگان این گروه، امتیازات بیشتری بهازای هر شلیک نسبت به گروه ثروتمند به دست آوردند.
در پی این نتایج محققان در مقاله خود نوشتند که: «به نظر میآید که برای درک روانشناسی کمیابی، باید در کنار آن روانشناسی فراوانی را نیز موردتوجه قرار دهیم. اگر کمیابی باعث درگیرکردن بیشازحد ذهن میشود، فراوانی نیز باعث کاهش درگیری ذهن به همان میزان خواهد شد.»
دو سر تیغ کمیابی
کمیابی بهنوعی باعث میشود تا افراد به تصمیمگیران بهتری تبدیل شوند. در این بازیها، شرکتکنندگان بهصورت کاملا تصادفی به گروههای فقیر یا ثروتمند میپیوستند و معیار فقیر یا ثروتمند بودن آنها، کاملا برای افراد واضح بود: تعداد شرکت در بازیها.
وقتی شما با یک بحران مالی مواجه میشوید، همین کمبود منابع باعث میشود تا هرکدام از تصمیمات شما وزن بیشتری داشته باشند.
محققان این پروژه عقیده دارند که دنیای واقعی نیز به همین شکل است؛ وقتی شما با یک بحران مالی مواجه میشوید، همین کمبود منابع باعث میشود تا هرکدام از تصمیمات شما وزن بیشتری داشته باشند. خریدهای خانه بیشتر به چشم آمده و اجارهخانه ماه بعدی تمام توجه ما را در برمیگیرد.
متاسفانه، یکی از راهحلهایی که در این مواقع پیشگرفته میشود، قرضگرفتن است؛ که این کار میتواند نتایج بسیار مخربی داشته باشد. در این آزمایشها، وقتی افراد گروه فقیر میتوانستند منابع موردنیازشان را قرض کنند، خود عمل قرضگرفتن باعث ازبینرفتن بسیاری از تاثیرات مثبت کمیابی میشد.
زمانی که محققان عملکرد افراد را نسبت به قرضگرفتنشان بررسی کردند، متوجه شدند که افراد گروه فقیر بیشتر از حد مناسب قرض کرده و در زمانی که توانایی قرضکردن را در اختیار نداشتند، عملکرد بهتری از خود نشان میدادند.
تصمیمگیری با دادههای قابللمس
محققان این پروژه (شاه، مولاینتان و شفیر) سعی کردند تا اثرات فقر بر تصمیمگیری را با عمق بیشتری بررسی کنند؛ در پی این اتفاق، آنها دریافتند که افراد فقیر میتوانند مبادلات و هزینههای هر عمل را بهتر از افراد ثروتمند ارزیابی کنند. همانند رفتارهای دیدهشده در آزمایشها، افراد دارای مشکلات مالی واقعی نیز تصمیمات متمرکزتر و صحیحتر اقتصادی را انجام میدادند.
یکی از آزمایشهایی که این اثرات را با معیارهای دنیای واقعی بررسی میکرد، بدینصورت بود:
در این آزمایش از افراد گروههای اجتماعی مختلف سوالی مربوط به یک انتخاب اقتصادی پرسیده شد. سوال اول از این قرار بود که آیا فرد حاضر است که در ازای 30 دقیقه مسافت اضافه، مبلغ 50 دلار را برای خرید یک تبلت 300 دلاری بهعنوان تخفیف دریافت کند. برخی از افراد این پیشنهاد را قبول کردند.
اما زمانی که از همین افراد پرسیده شد تا در ازای همین مسافت اضافه، مبلغ 50 دلار را بهعنوان تخفیف برای خرید یک تبلت 1000 دلاری دریافت کنند، برخی از افراد نظر خود را عوض کردند. جواب آنها به درآمدشان وابسته بود.
بسیاری از شرکتکنندگان، به طرز غیرمنطقی، تخفیف را برای تبلت 300 دلاری قبول کردند اما همان تخفیف را برای خرید یک تبلت 1000 دلاری مناسب طیکردن مسافت اضافه نمیدانستند.
اما نکته مهم اینجاست که این نوع از واکنشها بیشتر در میان گروههای ثروتمند مشاهده میشد. برای گروههای فقیر، قیمت تبلت اهمیتی نداشت؛ بدون توجه به قیمت، آنها حاضر بودند تا مسافتی مشخصی را برای درافت میزان مشخصی تخفیف طی کنند.
و تصمیم درست اقتصادی همان تصمیمی است که گروههای فقیر گرفتند؛ اینکه بدون توجه به قیمت اولیه، مسافت مشخصی را در ازای دریافت مبلغ مشخصی طی کنند.
اما گروه ثروتمندان میزان تخفیف را بهصورت نسبی در نظر میگرفتند، و مبلغ بهدستآمده را بهصورت درصدی مقایسه کردند. در نقطه مقابل این طرز تفکر، افراد فقیر میزان تخفیف را بهصورت مطلق بررسی کرده و از نظر آنها، 50 دلار بهدستآمده را میشد برای خریدهای خانه یا پرداخت قبضها استفاده کرد.
این الگوهای رفتاری در موارد دیگر نیز مشاهده شدند. حتی کنترل کالریهای مصرفی نیز از الگوی مشابهی پیروی میکرد: کسانی که بهنوعی رژیم مشغول بودند، دارای ذهنیت کمبودی بوده (یعنی به دنبال صرفهجویی در کالری بودند- گروه فقیر) و غذاهای فستفودی را به یک میزان چاقکننده میدانستند، چه در طول یک روز و چه در طول یک ماه. در عوض، کسانی که به رژیم مشغول نبودند با احتمال بسیار بیشتری توسط شرایط گمراه میشدند؛ در نتیجه، کمبود و کمیابی باعث شکلگیری تصمیمات دقیقتری میشد.
کاربرد این نتایج
اگر افراد فقیر توانایی تصمیمگیری صحیح در زمانهای کمبود را در اختیاردارند، چگونه میتوانیم این اتفاق را ترویج کرده و از آن استفاده کنیم؟
-
توضیح اعداد و ارقام با معیارهای واقعی
پرفسور برتراند و مورس، دو تن از محققان دانشگاههای شیکاگو و برکلی، وامهای با بهره زیاد و نحوه پرداخت آنها را موردبررسی قراردادند؛ نتایج نشان داد که در هنگام ارائه اطلاعات با معیارهای دنیای واقعی (اعداد و ارقامی که هرروزه با آنها سروکله میزنیم)، افراد تصمیمات اقتصادی بسیار بهتری میگرفتند. اگر میزان بازپرداخت وامها با ارقام ریالی بهجای درصد بیان شود، افراد با دید بسیار بهتری راجع به هزینههای وام تصمیم میگیرند.
در بیشتر مواقع، سیاستگذاران ذهنیت و نگاه افراد را نادیده گرفته و همین عامل، بسیاری از اثرات سیاستهای اعمالشده را از بین میبرد.
خود عامل فقر نوعی مالیات را بر تفکر افراد فقیر اعمال کرده که آنها را از تصمیمگیریهای دقیق بازمیدارد.
معمولا این سیاستها تنها برای افرادی مناسب است که از نعمت وقت زیاد برای تصمیمگیری برخوردارند. اما خود عامل فقر نوعی مالیات را بر تفکر افراد فقیر اعمال کرده که آنها را از تصمیمگیریهای دقیق بازمیدارد؛ چراکه این افراد توانایی اختصاص زمان و هزینه کافی برای تصمیمگیریهای مناسب را در اختیار ندارند.
-
تعادل میان راحتی و هزینه
یکی دیگر از نکاتی که در این زمینه موثر است، برقراری تعادل میان راحتی استفاده از امکانات و هزینههای مربوط به آن است؛ خصوصا در ارتباط با سیاستهای مربوط به سلامت و پزشکی.
برای مثال، برنامهای در کشور اوگاندا برای عرضه ابزارهای سلامت ایجاد شد که در آن، وسایلی مانند قرصهای تصفیه آب و داروهای ضد مالاریا ارائه میشد. نکته اصلی این سیاست این بود که در ازای هزینه اضافه بسیار کمی، این ابزارها به در خانه افراد آورده میشد؛ این کار دردسرهای اضافی خرید این موارد را از بین برد و حذف همین مورد به تنهایی، استفاده از این ابزار را به میزان زیادی افزایش داد.
درنتیجه، در بسیاری از موارد بهتر است که با افزایش هزینهها به مقدار بسیار کم، یک سرویس پرزحمت را به یک سیاست کاربردی تبدیل کنیم.
-
کمکهای شناختی
کمکهای شناختی و مشاورههای اقتصادی نیز میتوانند کمک بسیار خوبی برای گروههای فقیر باشند؛ شاید از این طریق بتوان محدودیتهای توجهی فقرا را، با توجه به شرایطشان، بهبود داد.
در یکی از تحقیقات، ثابت شد که ارائه مشاوره به کشاورزان در ارتباط با بهترین روشهای کاشت بذر، میتواند برای آنها بسیار مفید باشد. وقتی این کشاورزان در تنگناهای مالی و تحت استرس قرار داشته، آنها در ذهنیت کمبود و کمیابی قرار میگیرند و درنتیجه، درک اطلاعات مربوطه برای آنها دشوار میشود.
تیم محققان این پروژه تاکید داشتند که هوش کشاورزان بههیچعنوان به تصمیمات اشتباه آنها ربطی نداشت؛ یک واقعیت ساده هنگامی دیده میشود که فرد ظرفیت توجهی موردنیاز را در اختیار داشته باشد.
درک نگاه افراد فقیر
در حالی که کمیابی میتواند به تصمیمگیریهای بهتر توسط افراد کمک کرده و تمرکز بر روی هزینهها و منفعتها را افزایش دهد، این کمبودها میتوانند باعث شکلگیری حجمی از استرس و نگرانی شده که بخش زیادی از توجه افراد را ساقط میکند.
میتوان با در نظر گرفتن این مسئله و طراحی سیاستهای ضدفقر بر این اساس، اثرگذاری آنها را بهشدت افزایش داد؛ چرا که درک محدودیتهای ذهنی و شناختی ناشی از فقر میتواند کمک شایانی به درک بهتر ذهنیت افراد فقیر کند.
نظرات