ایران بدون تحریم چه کشوری است؟ / از موج چهارم جهانیشدن چه میدانیم؟
عبارت «جهانیشدن» (Globalization) را زیاد شنیدهایم و احتمالا همهمان کمابیش میدانیم که منظور از آن چیست. عبارات و مفاهیمی از این دست را اما نه میتوان به این سادگی توضیح داد و نه اساسا در موردِ توضیحاتی که در باب آنها وجود دارد، اتفاقنظری به چشم میخورد. به گزارش تجارتنیوز، در سالهای اخیر، در مورد
عبارت «جهانیشدن» (Globalization) را زیاد شنیدهایم و احتمالا همهمان کمابیش میدانیم که منظور از آن چیست. عبارات و مفاهیمی از این دست را اما نه میتوان به این سادگی توضیح داد و نه اساسا در موردِ توضیحاتی که در باب آنها وجود دارد، اتفاقنظری به چشم میخورد.
به گزارش تجارتنیوز ، در سالهای اخیر، در مورد «برندگان» و «بازندگان» جهانیشدن هم زیاد گفتهاند. یکی از دلایلی که موجب شد «دونالد ترامپ» در آمریکا رای بیاورد، این بود که میگفت «اول آمریکا» و منظورش این بود که آمریکا در فرآیند «جهانیشدن» به چین باخته است، چرا که کارخانههای آمریکایی به چین منتقل شدهاند و سرِ کارگران آمریکایی بیکلاه مانده است.
با این همه، نه ترامپ و نه هیچ شخص یا کشوری نمیتواند روند «جهانی شدن» را مختل کند و نهایتِ اقدامات، مقاومتهایی بینتیجه در مقابل این روند خواهند بود. اما «جهانیشدن» هم مثل هر پدیده و هر روندِ دیگری در معرض تغییر و تحول بوده و هست و قرار نیست دربها بر پاشنههای قبلی بچرخند.
حالا برخی اقتصاددانان، متخصصان سیاست و تاریخدانان، صحبت از آغاز چهارمین دوره یا عصرِ «جهانیشدن» میکنند، عصری که با برآمدنِ همهگیری کرونا، روند آن شدت گرفته و ممکن است بسیاری از اموری که در جهان به آنها عادت کردهایم را به سرعت تغییر دهد. اما این عصر چه ویژگیهایی دارد و نتایج آن برای ایران چه خواهد بود؟
«جهانیشدن» رویِ دور تند
مفهوم کلیِ «جهانیشدن» میتواند این باشد: افزایش مراودات میان مردمان، کشورها و دولتها در سراسر جهان و در زمینههای مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی. مثالهای معروف هم همهجا به چشم میخورند: من در لپتاپی این مطلب را تایپ میکنم که در یک کشور غربی طراحی شده؛ در «چین» تولید شده و (فرضا) با یک کشتی متعلق به «امارات متحده عربی» به ایران منتقل شده است.
حالا شما همین مطلب را در حالی میخوانید که ممکن است فنجانی قهوه که در «کنیا» تولید شده و دور دنیا چرخیده را کنار دستتان داشته باشید. بستر مطالعه را هم خطوط اینترنت جهانی فراهم کردهاند که واقعا متعلق به هیچکس نیستند.
اتحادیه اروپا، نمادی از «جهانیشدن» است: کمرنگ شدن مرزهای سیاسی و اقتصادی میان کشورهایی که قبلا با هم در جنگ بودند.
از آن سو، ممکن است ما فیلمها و سریالهایی ببینیم که در غرب ساخته شدهاند، اما داستانی شرقی دارند، رخدادی که هزار سال پیش نمیتوانست معنایی داشته باشد. از طرفی، نفسِ وجود «سازمان ملل متحد»، یعنی وجود نهادی که با معیارهای سیاسی-فرهنگیِ جهانی و نه محلی کار میکند.
روند «جهانیشدن» از پایان قرن ۱۸ میلادی شتاب گرفت. توضیح ماجرا ساده است: فناوریهایی (مانند ماشین بخار) ایجاد شده بودند که جابهجایی میان کشورها و قارهها را سادهتر میکردند و منطق سرمایهداری هم میگفت که باید برای سود بیشتر، «بازارهای جدید» پیدا کنی.
سرمایهدارانِ اروپای غربی (به ویژه کشورهایی مانند بریتانیا، هلند و فرانسه) شروع کردند به پیدا کردنِ این بازارهای جدید در این گوشه و آن گوشه دنیا و اگر کشوری نمیخواست بازارش را به روی کالاهای اروپایی باز کند، اروپاییها به زور این کار را میکردند. (مثلا با اقدام نظامی در چین، ژاپن و سراسرِ قاره آفریقا)
ایران برای سدهها جزئی از «جاده ابریشم» بود، اما در قرن بیستم از روند «جهانیشدن» کناره گرفت.
بقیه کشورها هم دیر یا زود به روند «جهانیشدن» اضافه شدند. وقتی نرخ دستمزد در اروپا از نرخ دستمزد در کشورهایی مانند آمریکا بالا زد، «قلبِ تولید» به آمریکا منتقل شد. جنگهای جهانی، اروپا را به طور کلی از مرکزیت اقتصاد جهانی خارج کردند و تا نیمه دهه ۱۹۵۰ میلادی، این آمریکا بود که جای اروپا را گرفت.
همین روند دوباره تکرار شد و در میانه دهه ۱۹۷۰، ژاپن جای آمریکا را گرفت و البته آمریکا به روشهایی دیگر که اینجا جایِ طرح آنها نیست، برتری اقتصادی خود را حفظ کرد. از دهه ۱۹۸۰ میلادی به بعد، چین به «کارگاه جهان» بدل شد و حالا صحبت از انتقال کارگاهها و کارخانهها به کشورهایی مانند ویتنام، تایلند، بنگلادش و پاکستان در میان است.
جهانیشدن: از «بقیه» تا «ما»
در این میان جایگاه ایران کجا بوده، اکنون کجا است و در آینده کجا خواهد بود؟ ایران کشوری است که هر چند از پیشروان «جهانیشدن» به معنایِ واقعی آن بوده، امروز در انتهای صفِ «جهانیشدن» قرار دارد. در زمان هخامنشیان، ایران نخستین امپراتوری جهان را بنیان گذاشت. اداره یک امپراتوری، یعنی اینکه بتوانی علاوه بر مدیریت ملیتهایی به تمامی متفاوت، ساز و کاری از مبادلات اقتصادی درون مرزهای امپراتوری و بیرونِ این مرزها ایجاد کنی و ایرانیها این کار را برای چند قرن به بهترین نحو انجام دادند.
ایران یکی از زنجیرههای اصلی «جاده ابریشم» هم بود، جادهای که جریان تجاری را از شرقِ جهان به غربِ جهان برقرار میکرد. جغرافیای «ایران بزرگ» (ایران به اضافه بخشهایی که امروز از آن جدا شدهاند)، این جایگاه را برای سدهها حفظ کرد.
تحریمپذیری اقتصاد ایران را نمیتوان جدا از «خامفروشی» و «کمشمار بودن شرکای تجاری» در نظر گرفت.
وقتی به نیمههای قرن بیستم میرسیم، ایران یکی از توسعهیافته ترین کشورهای قاره آسیا بود و از این منظر، شاید تنها از ژاپن عقبتر بود. در واقع، در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، نه خبری از چین بود، نه خبری از هند و نه ترکیه. کرهجنوبی در اوایل مسیر توسعه خود بود و کشورهای عربزبان هم جایگاه امروزی را نداشتند. مردمان «اتحاد جماهیر شوروی» (روسیه به اضافه اقمارش) هم استانداردهای زندگی بالایی نداشتند.
با این همه، ایران ناگهان دنده معکوس کشید و از قرار گرفتن در مسیر «جهانیشدن» انصراف داد. صحبت از این نیست که اگر انقلاب نمیشد ایران پیشرفت میکرد یا پسرفت، بلکه صحبت از این است که ایران از قرار گرفتن در «جریانِ اصلی» روندهای جهانی کناره گرفت.
ایران باید «موج چهارم جهانیشدن» را به سرعت جدی بگیرد.
ایران در تمام طول چهار دهه گذشته، مسیرهای متفاوتی را در قیاس با بقیه جهان پیموده است: ما نه با «غرب» جوش خوردهایم و نه با «شرق»؛ اقتصاد ما یکی از کمترین میزان بدهیهای خارجی را در جهان دارد (کسی به ایران پول قرض نمی دهد)؛ ما جایی در «زنجیره تامین» (Supply chain) در اقتصاد جهانی نداریم؛ تقریبا عضو هیچ پیمان اقتصادی و تجاریِ بزرگی در جهان نیستیم و حتی رویکردهای نظامیمان هم منحصر به فرد است.
بحث بر سرِ «خوب» یا «بدِ» این رویکرد نیست (که میتوان آن را در جایی دیگر بررسی کرد)، بلکه بحث بر سرِ توصیف «واقعیتها» است: ایران، شاید تنها کشوری با این ابعادِ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در جهان باشد که جایی در «دهکده جهانی» ندارد.
موج چهارمِ «جهانیشدن»
اما ظاهرا جهان و البته ایران، دارند به سمت تازهای هُل داده میشوند: حالا دیگر تولید کالاهای مادی نیست که به اقتصاد جهان شکل میدهد و جای آن را کالاهای داده-محور و به عبارتی «کالاهای نامشهود» (Intangible good) گرفتهاند.
موسیقیِ قابل دانلود، سریالهایی با بودجههای چندصد میلیون دلاری (مانند سریال «ارباب حلقهها» با بودجه ۴۶۵ میلیون دلاری که «آمازون» آن را تولید میکند) و نرمافزارها، همه و همه نمونههایی از «کالای نامشهود» هستند که به اقتصاد امروز و فردای جهان شکل میدهند.
رقابت برای ایران و کشورهایی همرده ایران در این شکلِ جدید از اقتصاد جهانی، سادهتر از گذشته است، اما به شرط آنکه اصلِ تغییر فهمیده شود. ایران حالا نیازی ندارد خودرویی تولید کند که با عبور از سدِ تحریمهای بانکی، بیمهای و کشتیرانی، مثلا سر از بازار «سوریه» در بیاورد.
ساخت سریالهای پربیننده یکی از اقسام صادرات کالاهای «نامشهود» است.
به جای این، ایران میتواند روی ساخت و صادرات نرمافزارهای بانکی، فرمولهای دارو (قابل ساخت در کشورهای دیگر) و یا صادرات خدمات (مثلا خدمات فنی و مهندسی) دست بگذارد. وقتی مفهوم «پول» هم با برآمدنِ «ارزهای دیجیتال» زیر و زِبَر شده، حتی تحریم بانکی هم معنا ندارد.
به این ترتیب، شاید بد نباشد که جایگاه خودمان را در این جهانِ در حال تغییر به سرعت پیدا کنیم: ما باید به دنبال بازارهای جدید باشیم که بتوانیم به آنها کالا صادر کنیم، اما نه کالاهای خام (همچون نفت و سنگآهن) و نه حتی کالاهای فیزیکی که بقیه آنها را ارزانتر از ما تولید میکنند (همچون خودرو ویخچال)، بلکه باید کالاهایی تولید کنیم که از جنس «کالای نامشهود» هستند.
نظرات