۱-دقیقا در روزی که یک تاجر با سابقه با بیش از شش دهه تجربه اعلام میکند به واسطه مسائل ارزی مرتبط با سامانه نیما دیگر دست از صادرات برداشته، سرپرست سازمان توسعه تجارت از حضور تازهواردها در صادرات سخن میگوید. اسدالله عسگراولادی ، تاجر باسابقه با لحنی انتقادآمیز میگوید: «من در شش ماه نخست پارسال در حد سه یا چهار قلم بیشتر صادرات نداشتم و در شش ماهه دوم نیز به طور کلی این صادرات قطع شد. یعنی در شرایطی که سامانه نیما شروع به کار کرد و صادرکنندگان مجبور به ارائه ارز شدند، صادراتم را متوقف کردم. »(به نقل از اتاق بازرگانی تهران) در سوی دیگر محمدرضا مدودی،سرپرست سازمان توسعه تجارت از سهم یک پنجمی تازهواردها از صادرات غیرنفتی یک ماهه نخست امسال سخن میگوید و توضیح میدهد: «از حدود 2.5 میلیارد دلار صادرات فروردین ماه سال جاری، تعداد ۱۳۷۳ کارت جدیدالورود بازرگانی حدود ۴۵۰ میلیون دلار صادرات داشتهاند که در سالهای قبل به فعل صادرات مشغول نبودند و این حضور نشاندهنده شرایط جذاب برای کارتهای بدون سابقه بازرگانی و به نوعی زنگ خطر برای صادرات شناسنامهداران است.» به نظر میرسد نوسان ناگهانی قیمت دلار عاملی برای تشویق ورود کسانی به حوزه صادرات شده که فکر میکنند یک شبه میتوانند ره صدساله پولدار شدن را طی کنند. 2-دقیقا در سالی که بازارهای مختلف از 80 تا 180 درصد بازدهی داشتند بخش صنعت حتی نتوانست به میزان تورم تحمیلی به محصول خود، قیمت محصول خود را افزایش دهد. این را از فاصله دو تورم بخش صنعت و مصرف میتوان متوجه شد. در سال 97 در حالی که تورم بخش صنعت کشور توسط مرکز آمار ایران بیش از 64 درصد اعلام شده، در این سال میزان تورم خانوار 47 درصد محاسبه شده است. اما در این شرایط سخت صنعت کشور، اگر این پولها و سرمایههای یک کارآفرین به جای صنعت، صرف یک بازار یا بانک میشد چه میزان عایدی به دست میآورد؟ اگر آن پولها در بازار طلا سرمایهگذاری میشد 180 درصد، بازار دلار 163 درصد، بازار سهام 85 درصد و بازار مسکن 80 درصد برای صاحب سرمایه سود داشت. حتی اگر فرد ریسک سرمایهگذاری در بازارها را نمیپذیرفت و در بانک هم سپردهگذاری میکرد پس از یک سال حداقل 15 درصد سود میبرد. اما فردی که میلیاردها تومان برای صنعت کشور سرمایهگذاری کرده در سال گذشته بیشتر از هر مسالهای با نوسانات قیمتی مواد اولیه و کتترلها و تصمیمات خلقالساعهای مواجه بوده که در نهایت کار را برای او سختتر کرده است. حاصل آن فضای پرتنش برای صنعتگران چه شد؟ «رشد منفی 9.6 درصد صنعت در سال 97»؛ شاید این آمار اعلامی مرکز آمار بهتر از هر شاخصی نشان دهد که حاصل آن اتفاقات چه دستاوردی به همراه داشت. 3-دقیقا در دورهای که نرخ بیکاری فارغالتحصیلان تا 18 درصد رسیده آنها شاهد اخبار پی در پی فساد و چگونه پولدار شدن عدهای هستند که در یک زمان کوتاه اموال قابل توجهی به دست آوردند و حال در مقابل افکار عمومی باید محاکمه شوند. مرکز آمار ایران تعداد این بیکاران تحصیلکرده را 1.2 میلیون نفر و نرخ بیکاری آنها را 1.5 برابر نرخ بیکاری کل کشور گزارش کرده است. اما دقیقا در همین دوره چهرههای جوانی در دادگاهها حاضر میشوند که توضیح میدهند با بهره بردن از چه رانتهایی، مسیری را انتخاب کردند که در نهایت سرانجام خوشی نداشت. 4-حال برویم به حدود دو قرن پیش. گذری داشته باشیم به زندگی حاج محمد حسن کمپانی (امینالضرب). او که بود؟ برجستهترین بازرگان عصر قاجار و اولین سرمایهگذار صنعتی در ایران از مشخصههایی است که درباره محمد حسن امینالضرب به کار میبرند. «تنگدست تازهواردی به تهران که به یکی از ثروتمندترین مردان ایران» تبدیل شد. کتاب زندگینامه او نوشته شیرین مهدوی، روایت اتفاقهایی است که نشان میدهد این کارآفرین در چه شرایطی رشد کرده و کدام ویژگیهای او باعث شده تا نام او در عرصه کارآفرینی ثبت شود. مرگ پدر و عواقب پس از آن، شاید مهمترین اتفاق دوران نوجوانی محمد حسن بود. اتفاقی که باعث شد او 17 روز پیادهروی کند تا از اصفهان به کرمان برسد. هزینه سفر هم از فروش لباسهای اعضای خانواده بود، به این امید که محمد حسن به همراه پدر از کرمان به اصفهان برمیگردد و عایدی پدر از کار در کرمان را به خانواده نیازمند خود میرساند. اما حاصل سفر چه شد؟ «محمد حسن بعد از ورود به کرمان متوجه شد که پدرش مدتی قبل فوت کرده و قبل از مرگ نیز زنی را صیغه کرده بوده و زن مهریه و هزینههایی را که هنگام بیماری پدر محمد حسن خرج کرده بود، مطالبه میکرد و چون محمد حسن پولی نداشت، بین او و زن پدرش درگیری پیش آمد. بالاخره تنی چند از خیرخواهان میانجی شده و برای اطمینان از این که محمد حسن در تاریخ مشخص، پول زن کرمانی را خواهد پرداخت، سفتهای از محمد حسن گرفته و به او دادند. بیچاره محمد حسن مدتی بدون هیچ پول و دوستی در کرمان سرگردان بود، تا اینکه با چند بازرگانی اصفهانی مقیم کرمان ملاقات کرد و توانست برای هزینه بازگشت خود به اصفهان از آنها پولی قرض بگیرد.» قهرمان سختکوش این قصه واقعی پس از بازگشت، در حجره محمد کاظم صراف به عنوان شاگرد کار خود را آغاز کرد و با استفاده از سود معاملات شخصی خود در کنار شاگردی در حجره، به تدریج دوره رشد خود را آغاز کرد. او در دوره جوانی به تهران آمد و در سال 1853 میلادی تنها دارایی او در تهران یک عبا، یک چرتکه و 100 ریال پول بود. سه سال بیشتر طول نکشید که او فعالیتهای تجاری خود را آغاز کرد و 15 سال بعد را میتوان دوره شروع موفقیتهای او در زندگی کاریاش دانست. 5-به زمان حال (یعنی 200 سال بعد از امینالضرب) برمیگردیم. جوان 18 سالهای از اسلامشهر به شمالیترین نقطه تهران میرود تا سوالی را از یک استاد دانشگاه بپرسد. محمد فاضلی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی روایت میکند: «در دانشگاه، نوجوانی را منتظر در راهرو دیدم. ظاهر دانشجویی نداشت. در را که باز کردم، جلو آمد و گفت من از اسلامشهر تا اینجا آمدهام که یک راهنمایی هم به من بدهید و ادامه داد "مطلب چگونه خیلی خیلی خفن پولدار شویم" (مطلبی درباره شیوههای فساد در مؤسسات مالی و اعتباری) را از شما خواندهام و آمدهام یکی از آن راههای خیلی پولدار شدن را هم به من یاد بدهید. گفتم من آن مطلب را نه برای آموزش پولدار شدن بلکه برای نقد شیوههای نادرست پولدار شدن و فساد در جامعه ایران نوشتم. پرسیدم مگر مقاله را تا آخر نخواندید؟ ندیدید که در انتهای آن نوشتهام "حالا به پولدار کثافتی تبدیل شدهاید." ما حالا از اتاق بیرون آمده و در راهرو بودیم، جواب داد، پول چنان جلوی چشمام را گرفته است که آخرش را ندیدم، ولی حالا نمیشود یکی از همین راهها را هم به من نشان دهید؟» استاد در واکنش به حرفهای نوجوان میگوید 27 سال متوالی درس خواندم تا به اینجا رسیدم اما پسر نوجوان پاسخ میدهد: «من فرصت ندارم برای این مقدار زمان، من میخواهم تا جوان هستم پول به دست بیاورم.» این استاد دانشگاه در پایان نوشته خود، تاسف میخورد که «احساس عمیق نابرابری، ضعف در ارائه خدمات عمومی بالاخص آموزش باکیفیت در مدارس دولتی، محرومیت نسبی، پولی شدن شدید جامعه، ثروتها و فقرهای افسانهای، پولدارشدنهای سریعالسیر، حاشیهنشینی، و فقر چشمانداز برای گروههای کثیری از جامعه، واقعیت نهفته زیر پوست جامعه ایرانی است.» سپس فاضلی نتیجهگیری مهمی را بیان میکند: «بدبختی، ندیدن عزمی برای تعدیل واقعی این وضعیت است.» 7-دقیقا در دورهای که کار برای کارآفرینی و تامین نیاز واقعی اقتصاد کشور به شدت سخت شده و امیدها برای حضور امینالضربها در اقتصاد کاهش یافته، زمینه برای رشد فضایی در حال شکلگیری است که نهایت آن هرچه باشد 200 سال بعد مثل اکنون نمیتوان به 200 سال قبل خود بالید. با تصمیمات پی در پی سیاستگذاران، فعالان شناسنامهدار اقتصاد کشور هرروز در این اقتصاد کمرنگتر میشوند و دقیقا در همین دوران کسانی رشد میکنند که حوصله کارآفرینی ندارند. با این روند، در آینده اقتصاد ایران چه کسانی به جای امینالضربها ظهور خواهند کرد؟