فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۷۶۱۶۳۱

بر سر میراث ۱۲۰ ساله صادق هدایت چه آمده است؟

بر سر میراث 120 ساله صادق هدایت چه آمده است؟

28 بهمن ماه سالروز تولد صادق هدایت، پدر داستان‌نویسی معاصر ایران است که با خلق داستان‌های کوتاه و بلندآوازه خود توانسته نام خود را در فهرست بهترین‌های تاریخ معاصر ایران قرار دهد. در صد و بیستمین سالِ تولد صادق هدایت، جهانگیر هدایت برادرزاده هدایت و مدیر بنیاد صادق هدایت در یادداشت مفصل برای تجارت‌نیوز از

28 بهمن ماه سالروز تولد صادق هدایت، پدر داستان‌نویسی معاصر ایران است که با خلق داستان‌های کوتاه و بلندآوازه خود توانسته نام خود را در فهرست بهترین‌های تاریخ معاصر ایران قرار دهد. در صد و بیستمین سالِ تولد صادق هدایت، جهانگیر هدایت برادرزاده هدایت و مدیر بنیاد صادق هدایت در یادداشت مفصل برای تجارت‌نیوز از سرنوشت میراث صادق هدایت گفته و با اشاره‌ای به خانه‌های محل زندگی صادق هدایت، اشیای به‌جامانده از او و آثار نوشتاری و تحقیقی‌اش به بررسی آخرین وضعیت میراث این نویسنده پرداخته است:

خانه‌ صادق هدایت

صادق هدایت در سه خانه زندگی کرد. اولین خانه در خیابان کوشک بود که امروز به خیابان تقوی تغییر نام داده است. این خانه متعلق به اعتضادالملک بود. این خانه، باغ بزرگی بود که پدربزرگ هدایت، مرحوم نیرالملک در این باغ، دو ساختمان برای دو پسرش ساخت و دیواری در بین خانه دو برادر نبود. یکی نیرالملک دوم بود در محلی که اکنون بیمارستان امیراعلم است، خانه او بود و یکی هم همین خانه‌ اعتضادالملک است که هنوز باقی مانده است.

وضعیت خانه صادق هدایت

من هم مدتی در این خانه زندگی می‌کردم چون مادربزرگ من، خانم زیورالملوک، به من علاقه بسیاری داشت و دوست داشت که من را پیش خودش نگه دارد. در خانه اعتضادالملک زن‌سالاری بود و مردسالاری نبود. همه کارها در اختیار خانم زیورالملوک بود، ایشان وقتی می‌گفتند «جهان پیش من بماند»، همه می‌پذیرفتند. من هم از این موضوع خیلی خوشحال می‌شدم، چون در این باغ بزرگ سگ، گربه و مرغ و خروس داشتند و من هر شیطنتی می‌کردم کسی جرات نداشت به من ایرادی بگیرد. بنابراین، من هم ترجیح می‌دادم که در آن خانه باشم. به همین مناسبت در این خانه من مدت‌ها با صادق هدایت زندگی کردم، البته در دو خانه بعدی هم با او همخانه بودم.

خانه خیابان کوشک دقیقا یک خانه قاجاری است یعنی در زمان ناصرالدین شاه با معماری قجری ساخته شده بود. آنچه که از خانه باقی مانده این سبک معماری را کاملا نشان می‌دهد ولی متاسفانه به دلیل مداخلات غیرقانونی و غیرفرهنگی که بیمارستان امیرعلم در این خانه کرده، مقداری معماری قجری آن را مخدوش کرده است.

وضعیت خانه صادق هدایت

این خانه حیاط کوچکی داشت که اتاق صادق هدایت آنجا بود اما بعد از انقلاب، شکل خانه را کاملا به هم ریختند. در آن ایام در هر خانه‌ای که وارد می‌شدید یک هشتی بود که این هشتی به جاهای مختلفی مانند حیاط و باغچه راه داشت. در خانه هدایت، سمت چپ هشتی راهرویی بود که به آن حیاط کوچک می‌رفت و صادق هدایت از آنجا به اتاق خودش می‌رفت.

صادق هدایت بیشتر در اتاق خودش بود حتی برای خوردن وعده‌های غذا هم به خانواده نمی‌پیوست. مادرش در آشپزخانه یک سینی مخصوص گیاهخواری آماده می‌کرد و به اتاق صادق هدایت می‌فرستاد. به من و بچه‌های دیگر گفته شده بود که به هیچ عنوان نباید مزاحم صادق هدایت شویم چراکه او یا در حال خواندن یا در حال نوشتن بود. البته گاهی مهمان هم داشت.

اتاق صادق هدایت

اتاق صادق هدایت

اتاق و وسایل شخصی صادق هدایت

اتاق صادق هدایت داستان عجیب‌وغریبی دارد که در مورد آن نوشته‌اند. صادق هدایت هیچ حزبی را قبول نداشت. اصولا صادق هدایت قیم را نمی‌پذیرفت، حال این قیم حزب یا گروهی یا حتی اعضای فامیل باشد. شخص کاملا مستقلی بود ولی با روسای حزب توده که همه افراد تحصیلکرده بودند دوست بود، مانند بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین و بسیاری دیگر. اینها می‌خواستند کمیته مرکزی حزب را هفته‌ای یک بار تشکیل دهند اما هر جا که می‌خواستند جلسه برگزار کنند، ماموران امنیتی از طریق جاسوسان به آنجا می‌ریختند و آنها را دستگیر می‌کردند. تا اینکه ابتکاری به خرج دادند و خواستند که این کمیته را در اتاق صادق هدایت تشکیل دهند چون هیچ کس باورش نمی‌شد که در یکی از اتاق‌های خانه اعتضادالملک که از رجال مملکت بود، اعضای حزب توده رفت‌وآمد کنند. به هر حال، این کمیته در اتاق صادق هدایت تشکیل می‌شد و او فقط به عنوان میزبان در این کمیته شرکت می‌کرد و پذیرای مهمانانش بود ولی یک کلمه حرف نمی‌زد چون اصلا حزب توده را قبول نداشت. حزب توده در مدتی که در اتاق صادق هدایت کمیته را تشکیل دادند توانستند کار خود را پیش ببرند.

صادق هدایت در خانه پیش پدر و مادر و خواهرش هم می‌رفت ولی کارهای زیادی داشت و بیشتر در اتاق بود. او سی کتاب نوشته که بیشتر آنها در همین اتاق نوشته شده است. مطالعه صادق هدایت بسیار شگفت‌انگیز بود. منابع داخلی و خارجی کتاب‌های او مانند «فواید گیاه‌خواری» یا «انسان و حیوان» بسیار فراوان و متنوع است که این مستلزم مطالعه زیاد است.

صادق هدایت به عنوان کارمند بانک ملی

صادق هدایت در بانک ملی کار می‌کرد؛ روزها سر کار بود و از غروب، وقتش آزاد بود. روزهایی که صادق هدایت با دوستانش قرار داشت، در خانه می‌ماند و دوستانش در اتاقش به ملاقاتش می‌آمدند. ظهرها اگر در خانه بود در ساعت حدود 12 یک آنتراکت (زنگ تفریح) به خودش می‌داد. من را که آن زمان پسر بچه‌ای بودم صدا می‌کرد، به من می‌گفت گربه کجاست. من گربه را برای او می‌بردم و صادق هدایت شروع می‌کرد با این گربه بازی کردن و من صدای بازی آنها را می‌شنیدم؛ به عقیده من، آن حرکاتی که ما در کتاب «سه قطره خون» از آن گربه می‌بینیم -چون قهرمان این کتاب یک گربه است- از تجربیاتی است که صادق هدایت در اتاق خودش با گربه خانه به دست آورده بود.

صادق هدایت در اتاقش استقلال کامل داشت و علتش خانم زیورالملوک بود، می‌گفت صادق هدایت کار دارد و کسی نباید به اتاقش برود. فقط پدر من و محمودخان، دو برادر بزرگترش مستقیم به اتاقش می‌رفتند و ارتباط بسیار نزدیک داشتند، به قدری این سه برادر با هم شوخی و خنده داشتند که صدای خنده‌های آنها قطع نمی‌شد. از این گذشته، هر سه ادیب بودند. پدر من افسر بود ولی یک کتاب در مورد خیام و یک کتاب در مورد حافظ دارد و 18 کتاب در مورد نقشه برداری نوشته و چاپ کرده است. آقای محمود هدایت کتاب‌های بسیاری دارد از جمله «گلزار جاویدان» است که 6 هزار شاعر و نویسنده ایران را معرفی کرده و کامل‌ترین تذکره ادبی ایران را نوشته است و آن موقع وزارت فرهنگ و هنر این کتاب را چاپ کرد. صادق هدایت آنقدر مقام والایی داشت که این دو نفر مثل شمع‌هایی زیر نورافکن بودند و نمی‌توانستند در برابر او خودی نشان بدهند.

اصولاً صادق هدایت با عده‌ای در فامیل خوب بود. مثلا پسرعمویی به نام منوچهر هدایت یا عمویی به نام سلیمان هدایت داشت که با آنها رابطه بسیار نزدیکی داشت. خودش تصمیم می‌گرفت که با دیگران چه ارتباطی داشته باشد. اگر از کسی خوشش نمی‌آمد دوست نداشت که با او ارتباط نزدیکی داشته باشد.

طنز صادق هدایت

طنز هدایت از مادرش است. این خانم به نسبت زمان و سنش، زن بسیار آگاهی بود و کتاب‌های معروف آن زمان مانند بینوایان، رومئو و ژولیت و کنت مونت کریستو را خوانده بود. در خانه اعتضادالملک تعداد زیادی نوکر و کلفت بود. عصرها خانم زیورالملوک کلفت‌ها را دور خود جمع می‌‎کرد و از آنها می‌خواست که برایش قصه و لطیفه بگویند و مدت‌ها با هم صحبت می‌کردند. صادق هدایت این موضوع را فهمیده بود و کار جالبی می‌کرد. می‌رفت نزدیک آن اتاق می‌نشست و مقداری از صحبت‌های آن زنان را یادداشت می‌کرد. من در کتاب «فرهنگ عامیانه مردم ایران» بخشی از آثار صادق هدایت را که در آنها ضرب‌المثل‌ها، کنایه‌ها و ترانه‌ها را از سراسر ایران جمع کرده است، گردآوری کرده‌ام.

طبقه فرودست در داستان های صادق هدایت

در کتاب «علویه خانم» با اصطلاحات طبقه فرودست جامعه مواجه می‌شوید که اغلب زننده است. مثلا زن‌ها با هم دعوا می‌کنند و به هم فحش می‌دهند. در حالی که صادق هدایت در خانواده سطح بالایی متولد و بزرگ شده بود که در این خانواده کسی حق نداشت فحش بدهد. پس صادق هدایت برای آشنایی با این اصطلاحات به میدان شوش و در میان لات‌ها و جاهل‌مسلک‌ها می‌رفت تا ببیند آنها چه می‌گویند و واژه‌ها و عباراتشان را یادداشت می‌کرد که نتیجه آن نوشته‌ها را در آثارش می‌بینید.

صادق هدایت دو حالت کاملا متضاد داشت. با دوستانش مرکز شوخی و خنده و مزاح بود اما امان از وقتی که یک غریبه در آن میان پیدا می‌شد، در سکوتی فرو می‌رفت، ناشکستنی. علتش این بود که می‌دانست ماموران دولتی دنبال این هستند که ببینند صادق هدایت چه کار می‌کند و چه می‌گوید، حق هم داشت.

داستان کافه فردوس

ماموران دولتی امکان داشت که حتی به صورت خانم زیبایی به سراغ او بیایند. مثلا صادق هدایت به کافه فردوس می‌رفت و یک خانم شیک می‌آمد سر میز او می‌نشست و با او گرم می‌گرفت ولی صادق هدایت به‌راحتی با او حرف نمی‌زد، یعنی مطلقا کسی نبود که در اثر زیبایی یک خانم جوان با او هم صحبت شود چون فقط زیبایی زن برایش مطرح نبود، باید سواد و شعور و شخصیت بالایی داشته باشد. مثلاً با خانمی که معاشرت می‌کرد، خانم مریم فیروز، دختر فرمانفرما و بسیار تحصیلکرده بود.

در اوایل کار، صادق هدایت غروب‌ها بیشتر با مجتبی مینوی، مسعود فرزاد، آقابزرگ علوی (گروه ربعه) در کافه‌ای در لاله‌زار پایین پاتوق داشت، دور هم جمع می‌شدند ولی تفریح نمی‌کردند بلکه کار می‌کردند مثلا کتاب «وغ وغ ساهاب» در اثر همکاری این گروه مخصوصا آقای مسعود فرزاد با صادق هدایت منتشر شده است. صادق هدایت برای این گروه وظایفی تعیین کرده بود چون همه افراد باسواد بسیار فرهیخته‌ای بودند.

بعدها صادق هدایت به کافه فردوس وسط خیابان استانبول و کافه نادری می‌رفت. تقریبا روبه‌روی همین کافه فردوس رستورانی به نام کنتینانتال بود. در همین مکان بود که صادق چوبک و حسن قائمیان نوشته‌ها و ترجمه‌های خودشان را برای هدایت می‌خواندند و در مورد بحث‌های ادبی و کتاب‌هایی که تازه خوانده بودند، با هم صحبت می‌کردند. اگر از استانبول به لاله‌زار نو می‌پیچیدیم، سمت چپ کافه‌ای به نام رز نوار (گل رز سیاه) بود که مرکز توده‌ای‌ها بود ولی چون عده‌ای از توده‌ای‌ها با صادق هدایت دوست بودند، آنجا هم می‌رفت.

کافه ماسکوت و دیدار با خانلری

جای دیگری که صادق هدایت می‌رفت کافه ماسکوت بود که در خیابان فردوسی نرسیده به میدان فردوسی بود. مشتری‌های ماسکوت از طبقه خاصی بودند، زیرا غذای ماسکوت باب دندان مردم معمول کافه‌رو نبود. مشتریان این کافه بیشتر دوستان و آشنایان نزدیک هدایت بودند و افرادی مانند پروفسور هشترودی، ذبیح بهروز، دکتر پرویز ناتل خانلری و … به آنجا می‌آمدند.

کسانی که با صادق هدایت می‌نشستند همه با سواد و ادیب بودند و با هم تبادل نظر می‌کردند. افراد معمولی هم به این کافه‌ها می‌آمدند ولی صادق هدایت با آنها وارد صحبت نمی‌شد. مثلا محمد قهرمان که شاعر توانمندی بود در رستوران ماسکوت هر شب با صادق هدایت شعر می‌خواندند و اطلاعات و دانش خود را ردو بدل می‌کردند.

ارتباط با ادبا برای صادق هدایت یا در پاتوق‌ها بود یا در خانه به دیدنش می‌آمدند. مخصوصا در خانه سوم در حدود سال‌های 25، رفت و آمدها بیشتر شده بود چون «بوف کور» معروف شده بود و به زبان‌های دیگر ترجمه می‌شد.

آقای اعتضادالملک در سال 23، خانه خیابان کوشک را فروخت. بعد به خانه‌ای پشت دانشسرای عالی رفتند و نزدیک دو سال در آن خانه بودند برای اینکه زمینی در خیابان ثریا (سمیه) خریده بود و باید آن را می‌ساختند و تا زمان اتمام آن باید در خانه دیگری می‌مانند. اواخر سال 25 به خانه سمیه رفتند و صادق هدایت تا آخر عمر در آنجا زندگی می‌کرد.

صادق هدایت همیشه یک اتاق در منزل اعتضادالملک داشت و هیچ وقت از خانواده جدا نشد. خانه پدری را دوست داشت چون جای امنی بود و همه امکانات برایش فراهم بود. در خانه سوم، من در جریان کار ایشان قرار می‌گرفتم چون در این خانه سگ شین لوی غول پیکری رها بود. هر وقت مهمانان صادق هدایت دق‌الباب می‌کردند، من در را باز می‌کردم. اگر جلال آل‌‌‍احمد و سیمین خانم بودند جلال از سگ خیلی می‌ترسید و من سگ را به گوشه‌ای می‌بردم که سگ را نبینند. موقع رفتن هم من این کار را تکرار می‌کردم.

من هیچ وقت ندیدم نیما به دیدار صادق هدایت بیاید. نیما را در مهمانی‌ها می‌دیدید و با هم خیلی دوست بودند. صادق هدایت خیلی‌ها را آن طور که باید و شاید به عنوان شاعر قبول داشت و هر کس که می‌گفت من شاعرم قبول نمی‌کرد. شاعرانی مانند فروغ و شاملو هم هنوز در آن دوران کم‌سن بودند و این فرصت را نداشتند که با صادق هدایت محشور شوند. صادق هدایت با محمد قهرمان بسیار نزدیک بود و محمد قهرمان بعد از فوت هدایت مدتی با من دوست بود و خاطرات بسیاری از او داشت.

حقوق صادق هدایت در هنگام بازنشستگی چقدر بود؟

صادق هدایت اصولاً به کسی اعتنا نمی‌کرد. شاه را هم قبول نداشت. او در زندگی از دو چیز گذشت: پول و مقام! وقتی از دنیا رفت، کارمند دفتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران با حقوق 400 تومان بود که در همان زمان هم پول تو جیبی بود. خاندان هدایت بسیار پرنفوذ و قدرتمند بود و افراد دیگر هم‌سن هدایت در این خاندان همه وزیر و وکیل و سفیر بودند ولی وقتی به هدایت پیشنهاد می‌کردند، همه را رد می‌کرد. هدایت یک روشنفکر به معنای واقعی کلمه بود که هیچ وابستگی نداشت، در این دنیا که همه این همه وابستگی دارند خیلی عجیب بود که هدایت به هیچ چیزی تعلق خاطر نداشت.

هدایت حتی لیسانس هم نگرفت!

جد ما رضاقلی خان هدایت یکی از نویسندگان و شعرا و مورخان معروف قرن سیزدهم بود و ما در خانواده نقاش و نویسنده و شاعر بسیاری داشتیم. تربیت صادق هدایت هم طوری بود که اول به دارالفنون و بعد مدرسه سن لویی رفت. وقتی زبان فرانسه‌اش تقویت شد، او را برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستادند اما درس نخواند و لیسانس نگرفت ولی با ادبیات و فرهنگ و شرایط اجتماعی اروپا بسیار آشنا شد. هدایت در زمانی که در پاریس زندگی می‌کرد، چندین کتاب و قسمتی از بوف کور را نوشت. او کار خودش را می‌کرد، در حدی که درسش را رها کرد. هدایت که اکنون یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ معاصر ایران است لیسانس هم نداشت. از بوف کوری که صادق هدایت نوشته است 85 سال می‌گذرد ولی هنوز در ایران کتابی که به گرد پای بوف کور برسد نوشته نشده است. من درباره استقبال کشورهای دیگر از کتاب بوف کور که به 47 زبان ترجمه شده و مردم 165 کشور آن را ستوده‌اند، کتابی نوشته‌ام به نام «دور دنیا در 85 سال» که چاپ شده است.

سرانجام خانه هدایت چه خواهد شد؟

من متجاوز از 20 سال است که با سازمان میراث فرهنگی راجع به این خانه در حال مکاتبه هستم. من می‌گویم خانه‌ای که به عنوان اثر ملی شناخته‌اید و تابلویی به زبان انگلیسی و فارسی جلوی در آن نصب کرده‌اید که این خانه یک اثر ملی است یعنی به تک تک مردم ایران تعلق دارد، پس چرا به زباله‌دانی و حیاط خلوت یک بیمارستان تبدیل کرده‌اید. به نظرم کاری از این زشت‌تر نمی‌توان کرد. حواسشان نیست که این خانه متعلق به مردم است ولی مردم حق ندارند این خانه را ببینند.

وسایل مربوط به صادق هدایت

وسایل مربوط به صادق هدایت

در دهه ۵۰، بنیاد پهلوی خانه پدری صادق هدایت را خرید و اشیاء شخصی‌اش را از وراث هدایت به صورت امانی گرفتند تا آن خانه را تبدیل به موزه‌ای برای صادق هدایت کنند ولی پس از انقلاب، این کار انجام نشد. خانه را در اختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار دادند. بعد هم به عنوان «مهد کودک صادقیه» برای فرزندان کارکنان بیمارستان امیراعلم از آن استفاده شد ولی آنقدر نسبت به این اتفاق انتقاد شد که مهد کودک را تعطیل و ظاهرا به کتابخانه تبدیل کردند. جالب است که هر دفعه من به آنجا رفته‌ام هیچ‌کس مشغول به کتاب خواندن ندیدم. اتاق‌ها را به اتاق‌های اداری تبدیل کرده‌اند؛ دم در اتاق صادق هدایت سه تابلو نصب شده و در این اتاق، میز و کامپیوتر گذاشته‌اند.

یادم است در سفری که به آلمان داشتم، در خانه یکی از نویسندگان مشهور حتی خاکستر سیگار او را هم نگه داشته بودند اما خانه صادق هدایت را پر از سرنگ، دوا و کارتن کرده‌اند یعنی به انبار بیمارستان تبدیل شده است و این کار توهین به ادبیات مملکت است.

به نظرم مسئول این کار بیمارستان نیست، مسئول وزارت میراث فرهنگی است که علی‌رغم تمام تذکرات هیچ کس جواب ما را نمی‌دهد چون جوابی ندارند بدهند. اصلاً دلشان می‌خواهد این خانه را به همین صورت نابسامان باقی بماند چون روزی صادق هدایت در آن زندگی می‌کرده است! اگرچه این خانه را تخریب نکرده‌اند ولی همین قدر که رها کرده‌اند، به مرور زمان خراب خواهد شد.

وسایل به جامانده از صادق هدایت

وسایل صادق هدایت به دو دسته تقسیم شد. یک دسته پیش خانواده و دسته دیگر در انبار موزه رضا عباسی است. در زمانی که قرار بود خانه موزه صادق هدایت را بسازند، برخی از وسائل را از وراث صادق هدایت گرفتند که در این موزه بگذارند که همه آنها در انبار موزه رضا عباسی خاک می‌خورد و قسمتی از آنها از بین رفته است چون چهل سال از آن زمان می‌گذرد ولی آن قسمتی از وسائل که در نزد خانواده بوده همچنان باقی مانده و به خوبی نگه داشته شده است.

وسایل متعلق به صادق هدایت

وسایل متعلق به صادق هدایت

من طی نامه‌ای در سال 91 دو پیشنهاد رسمی اعلام کردم، یکی اینکه این وسائل به عنوان میراث فرهنگی مردم ایران در موزه در معرض دید مردم قرار گیرد. دیگر اینکه اگر موزه رضا عباسی این وسائل را زائد و از جنس انبار می‌داند به خانواده‌ هدایت بازپس دهد تا آنها دلسوزانه از آن یادگاری‌ها نگهداری کنند ولی همچنان به این خواسته بازماندگان هدایت هیچ توجهی نشده است. متأسفانه: در خرابات مغان نیست چو من شیدائی/ خرقه جائی گرو باده و دفتر جائی!

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.