خبرنگاری اقتصادی در دوران مرگ رسانه، رکود اقتصادی و بیرونقی تحلیلفروشی
خبرنگاری اقتصادی را بیخیال شوید!
«خبرنگاری اقتصادی» یا «روزنامهنگاری اقتصادی» در ایران، درست مانند خودِ خبرنگاری، خود روزنامهنگاری و خودِ اقتصاد، حوزهای است که بهتر است فعالیت در آن را به کسی توصیه نکنید!
محمد مهدی حاتمی: پیش از آنکه از ادامه خواندن این یادداشت ناامید شوید، این را اضافه کنم که برای این مدعا دلیل دارم و البته طبیعی است که این دلایل میتوانند بیش از اندازه شخصی باشند و نتیجهگیری شما دقیقا خلاف آن چیزی باشد که من قصد دارم نشان دهم. با این همه، میتوانید حدود 10 دقیقه از زمان گرانبهای خودتان را به خواندن ادامه این یادداشت اختصاص دهید تا متوجه منظورم بشوید.
خبر مُرد، زنده باد خبر!
در سنت سلطنت در بسیاری از کشورهای اروپایی، جمله مشهوری هست به این مضمون که «شاه مرده است، زنده باد شاه!» (The king is dead, long live the king! به انگلیسی، یا Le roi est mort, vive le roi! به فرانسوی). منظور از این عبارت یا ضربالمثل آن است که حالا که شاه قبلی مرده، سلطنت نباید بمیرد و باید در قالبِ شاه تازه تداوم پیدا کند. در واقع با یک تیر دو هدف زده میشود: هم خبر مرگِ شاه قبلی علنی میشود و هم خبر به تخت نشستن شاه جدید مخابره میشود.
نگارنده نه سلطنتطلب است و نه اینکه از استعاره «شاه»، غرضی دارد. مقصود از استفاده از این استعاره تنها این است که بگویم اگر روندی متوقف شد، میتوان به شکلی دیگر و در قالبی دیگر، همان روند پیشین را پی گرفت.
حالا داستان خبر و رسانه هم همین است. واقعیت این است که عمر خبر به سر آمده و عمر اشکال سنتی رسانه هم همین طور. اصولا در جهانِ «سرعت-زده» امروز، عمر همه چیزکوتاهتر شده و اگر کسی نتواند تغییرات و سرعت وقوع آنها را جدی بگیرد، ناچار به پرداخت هزینه (به مفهومِ خشکِ اقتصادی آن) است.
رسانه (اعم از چاپی، اینترنتی و حتی صوتی و تصویری) دیگر نباید مخاطب را با اخبار بمباران کند بلکه باید به مخاطب خود «تحلیل» ارائه بدهد.
این روزها خبر در همه جا هست: در شبکههای اجتماعی، در گفتوگوهای روزمره و حتی در تبلیغات رسانهای که اهل فن به آنها «رپرتاژ-آگهی» میگویند. شهروندان هم همه شهروند-خبرنگار شدهاند و کسی هم حوصله خواندن متون طولانی را ندارد. آوار اخباری که از گوشهوکنار به گوش میرسد هم بعضی را نگران، افسرده و حتی وحشتزده میکند.
آیا از پاراگراف بالا میشود نتیجه گرفت که خبر و خبرنگاری مردهاند؟ متاسفانه و همزمان خوشبختانه، بله.
خبر و خبرنگاری مردهاند اما باید گفت زنده باد خبر و خبرنگاری! باید اشکال جدیدی برای این هر دو پیدا کرد و پیکرِ مرده را در هیئتی تازه به جهان زندگان برگرداند. رسانه (اعم از چاپی، اینترنتی و حتی صوتی و تصویری) دیگر نباید مخاطب را با اخبار بمباران کند بلکه باید به مخاطب خود «تحلیل» ارائه بدهد.
تحلیل سکهای است که از رونق نمیافتد، چون همه چیز با سرعت در حال تغییر و تحول است و خبرنگاران (درست مانند مدیران، آیندهنگرها، تاجران و عده معدودی از سیاستمداران) کسانی هستند که نه فقط تغییرات را پیشاپیش حس میکنند و بو میکشند، که میتوانند آینده را با تصمیمات خودشان تحت تاثیر قرار بدهند.
بنابراین، اگر رسانهها، خبرنگاران و مخاطبان رسانه ها به این باور برسند که حالا به جای ارائه «خبر» به مخاطبِ انبوه، باید به دست مخاطبِ باحوصله و فرهیخته «تحلیل» برسانند، همه چیز عوض میشود و گویی شاهی مرده و شاهی تازه بر تخت نشسته است.
مخاطبی که تحلیل میطلبد، میخواهد شما به جای او به عمق اخبار بروید، دادههای ارزشمند را از دادههای غیر ارزشمند جدا کنید، دادههای به ظاهر بیربط با یکدیگر را با هم ترکیب کنید و آنگاه خروجیِ این اقدام شما «محتوایی» خواهد بود که درست مانند یک کالای تجاری، قابل فروش خواهد بود و اتفاقا خریدار هم خواهد داشت.
شاهد مثال این مدعا هم همین که امروز رسانههایی مانند «گاردین»، «اکونومیست»، «بلومبرگ» یا روزنامههای وطنی مانند «دنیای اقتصاد»، واقعا خریدار دارند و اصطلاحا چرخشان میچرخد. اما آیا در این دنیای زیر و زبر شده، روزنامهنگاران و خبرنگاران هم باید تغییراتی را از سر بگذرانند؟ قطعا همین طور است.
جهان مسطح بود، حالا تکه تکه شده است
توماس فریدمن، برنده سه جایزه پولیتزر و ستوننویس ثابت «نیویورک تایمز» در کتاب مشهورش، «جهان مسطح است» به موضوع از بین رفتن ساختارهای سنتیِ سلسله مراتبی در جهانِ امروز اشاره میکند و نقبی هم به موضوع توانای های فردی می زند.
بحث فریدمن در این کتاب این است که بر خلاف چند دهه قبل، جهان حالا به شکلی استعاری، به یک زمین بازی مسطح بدل شده که همه بازیکنان آن، با هر اندازه توانایی که دارند، بازی را از سطحی برابر شروع میکنند و از این نظر، فرقی بین یک شهروند عراقی و یک شهروند نروژی، برای دستیابی به پیشرفت وجود ندارد.
فریدمن میگوید حالا که حتی کشورهای در حال توسعه هم میتوانند با استفاده از دستاوردهای تکنولوژیکی که «غرب»، قرنها برای به دست آوردن آنها تلاش کرده، یک شبه ره صد ساله بپیمایند، عجیب نخواهد بود که مهارتهای شغلی و رشتههای کلاسیک دانشگاهی هم زیر و زبر بشوند.
حالا اما همه دوربین دارند و همه هم تمایل دارند روایت خودشان را از جهان در عکسهای شان ثبت و ضبط کنند. بنابراین اگر میخواهید عکاس باشید و همچنان از این حرفه امرار معاش کنید، باید مهارتهای دیگری هم بیاموزید و این مهارتها را با مهارت اصلیتان تلفیق کنید.
در این دنیای جدید، غیر ممکن است که بتوانید با همان مهارتهای سنتی و با همان تفکیک سنتی میان این مهارتها، به پیشرفت فکر کنید. سه دهه قبل، یک عکاس میتوانست مطمئن باشد که جزو معدود افرادی است که دوربین دارد و میتواند لحظهها را جاودانه کند و به همین دلیل نیاز چندانی به تغییر دائمی و مستمر تواناییهای خود نمیدید.
حالا اما همه دوربین دارند و همه هم تمایل دارند روایت خودشان را از جهان در عکسهای شان ثبت و ضبط کنند. بنابراین اگر میخواهید عکاس باشید و همچنان از این حرفه امرار معاش کنید، باید مهارتهای دیگری هم بیاموزید و این مهارتها را با مهارت اصلیتان تلفیق کنید.
شما، به عنوان تنها یک مثال، باید عکاسی باشید که کوهنوردی و صحرانوردی هم بلد است، به زبان پرتغالی هم تسلط دارد و اهل ریسک و سفر هم هست. این عکاس فرضی، میتواند با این رزومه، از حیاتوحش کشور موزامبیک در قاره آفریقا که زبان رسمی آن پرتغالی است، عکسبرداری کند و عکسهایش را به مجله نشنال جئوگرافیک بفروشد و تقریبا مطمئن باشد که تا مدتی شغل ثابت خواهد داشت!
روزنامهنگاری و خبرنگاری اقتصادی هم تقریبا چیزی در همین کلاس است. روزنامهنگار و خبرنگار باید در درجه اول اهل مطالعه باشد. منظور از مطالعه هم مفهوم سنتی آن نیست، بلکه دیدن مطالبی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند هم قسمی مطالعه محسوب میشود.
نیازی نیست همه اخبار را (مثل خبرنگاران قدیمی) بداند اما در هر حال، در جریان همه امور، به خصوص امور اقتصادی بودن قطعا برایش مفید خواهد بود. روزنامهنگار و خبرنگار اقتصادی افزون بر این باید بتواند ریشههای رخدادهای اقتصادی را در زمینی غیر اقتصادی دنبال کند. بسیاری از رخدادها هر چند به ظاهر اقتصادی هستند، در واقع اجتماعی یا سیاسیاند. این را حتما شنیدهاید که در جایی مانند ایران، شهروندان گریزی از سیاست ندارند و سر هر رشتهای به سیاست ختم میشود. روزنامهنگاران و خبرنگاران اقتصادی، این موضوع را تا مغز استخوان درک میکنند!
نتیجه گیری: روزنامه نگار نشوید!
خواننده محترم را به ابتدای یادداشت ارجاع میدهم: چرا روزنامهنگار یا خبرنگار شدن چندان قابل توصیه نیست؟
با توجه به دلایل و مقدمهچینیهایی که از نظر گذشت، نگارنده بر این باور است که این شغل علیرغم تمام جذابیتهایی که دارد، به دلیل ماهیت و شکلِ خاص جامعه ما هنوز زیرساخت مناسبی برای رسیدن به جایگاهِ در خور ندارد.
به عبارت دیگر، وقتی هنوز ارزش تحلیلهای اقتصادی به درستی درک نمیشود، وقتی هنوز فعالان اقتصادی و حتی مدیران، اهمیت رسانه را به درستی درک نکردهاند و وقتی کسی حاضر نیست برای دستیابی به اطلاعات «هزینه» کند، این شغل، شغل مناسبی نیست. افزون بر این، روزنامه نگاران و خبرنگاران اقتصادی عمدتا مشاغل دوم و حتی سوم دارند و این آنها را از فعالیت حرفه ای دور میکند.
بنابراین، اگر تصمیم دارید روزنامه نگار یا خبرنگار اقتصادی شوید و یا اگر قصد دارید رسانهای در زمینه اقتصاد و تجارت راه بیندازید، پیشاپیش به همه این موضوعات فکر کنید. ببنید آیا میتوانید اخبار را نه در سطح، که در عمق از نظر بگذرانید؟ آیا کسی هست که از شما تحلیل «بخرد» و در نهایت اینکه آیا میتوانید تواناییهای خود را با هم ترکیب کنید و به مهارتهای تازهای بیاموزید؟
اگر پاسخ مثبت است، به دنیای رسانه و به دنیای خبرِ اقتصادی خوش آمدید!
نظرات