روایت اکونومیست از زوال دموکراسیهای غربی
چگونه پوپولیسم بلای جان دموکراسی شد؟
اکونومیست در سرمقاله شماره جدید خود در 31 آگوست، بدبینی را مهمترین دلیل تنزل دموکراسیهای نوپا معرفی میکند. بدبینیهای افراطی، احزاب را دچار اختلاف میکند تا جایی که به افراطیگری روی میآورند. در چنین شرایطی پوپولیستها برای به دست گرفتن زمام امور از آب گلآلود ماهی میگیرند.
تصور عموم این است که دموکراسیها توسط کودتاها، انقلابها و لوله تفنگها نابود میشوند. این روزها اما این تصویر بهکلی تغییر کرده و به نظر میرسد قرار است دموکراسیها با نامِ خودِ مردم سرکوب شوند.
به گزارش تجارتنیوز به نقل از اکونومیست ، بهعنوان مثال، در مجارستان حزب راستگرای پوپولیست بیشتر کرسیهای پارلمان را در اختیار دارد و از این قدرت در جهت کنترل سیاستگذاران، نفوذ بر کسبوکارها، مدیریت دادگاهها، رشوهدهی به رسانهها و تغییر قوانین انتخاباتی به سود خود استفاده میکند.
ویکتور اربان، رهبر حزب فیدس به پلیس امنیتی نیاز ندارد تا دشمنان و مخالفان را از سر راهش بردارد. او بهسادگی از طریق بازوی رسانهای، ماموران مالیاتی و بدون نیاز به خشونت آنها را کنار میزند.
بنابراین، اگرچه حکومت مجارستان به ظاهر یک دموکراسی روبهرشد محسوب میشود اما در واقع یک کشور تکحزبی است.
بر اساس یک نظرسنجی، نیمی از رایدهندگان از هشت کشور اروپایی و آمریکای شمالی اعلام کردهاند که از نحوه عملکرد دموکراسی در کشورشان ناراضی هستند.
نیروهایی که در مجارستان بر سر کار آمدهاند، به نوعی در حال تخریب نوعی از حکومتداری هستند که در قرن بیست و یکم به وجود آمد.
به عقیده نویسنده، این اتفاق محدود به دموکراسیهای نوپا مانند لهستان نیست. بلکه کشورهایی نظیر بریتانیا و ایالات متحده با تاریخچهای قدیمیتر در ایجاد نظام سیاسی دموکراتیک، این مساله را تجربه میکنند.
اگرچه حکومتهایی با این قدمت قرار نیست از طریق تکحزبی شدن نشانههایی از فروپاشی را مشاهده کنند، اما زمانی که آسیبها شروع شود، متوقف کردن آن بسیار دشوار است.
نویسنده سرمقاله اکونومیست ، بدبینی را مهمترین دلیل تنزل دموکراسی در مجارستان معرفی میکند. بهعنوان مثال، پس از آنکه نخستوزیر دولت سوسیالیست این کشور اعتراف کرده بود، پیش از انتخابات سال 2006 درباره کاهش مالیات و قیمت انرژی دروغ گفته است، رایدهندگان دریافتند که نباید به سیاستمداران اعتماد کنند. اربان اما با اشتیاق از این گرایشهای مردم به سود خود بهرهبرداری میکند.
طی یک دهه گذشته، هرچند با شدتی کمتر، همین رویه در دیگر نقاط جهان هم آشکار شده است. بحران مالی رایدهندگان را به سوی نخبگان بیکفایتی که به دنبال منافع خود هستند، سوق داده است.
بدبینیهای افراطی میتواند مشروعیت دموکراسی را زیر سوال ببرد.
پس از بحران مالی سرمایهگذاران والاستریت و سیتی لندن (مرکز فعالیتهای اقتصادی در بریتانیا) وامهای کلان دریافت کردند، درحالیکه در طول جنگ با عراق و افغانستان مردم عادی شغلها، خانهها و فرزندان خود را از دست دادند.
در یک نظرسنجی که از سوی مرکز پژوهشی پیو (Pew Research Center) انجام شد، نیمی از رایدهندگان از هشت کشور اروپایی و آمریکای شمالی اعلام کردند که از نحوه عملکرد دموکراسی در کشورشان ناراضی هستند. تقریبا 70 درصد از آمریکاییها و مردم فرانسه میگویند که سیاستمداران آنها فاسدند.
پوپولیستها در این میان، حتی اگر خودشان متمول و قدرتمند باشد، از این فرصت استفاده کرده و جریانهای حاکم را مورد انتقاد و تمسخر قرار میدهند. دونالد ترامپ، بنیامین نتانیاهو و بوریس جانسون از جمله مثالهایی است که نویسنده نام میبرد.
سوالی که مطرح میشود این است که اندکی بدبینی چقدر آسیبرسان است؟ به باور نویسنده، سیاست همواره حرفهای غیراخلاقی و کثیف بوده است و شهروندان در کشورها با دموکراسیهای سرزنده مدتهاست که نسبت به حاکمان خود در حد اعتدال منتقد هستند.
با این حال، بدبینیهای افراطی میتواند مشروعیت دموکراسی را زیر سوال ببرد.
نویسنده با اشاره به اعتراضات مردم هنگکنگ، شجاعت جوانان این منطقه را نمایشی قدرتمند توصیف میکند که به نظر میرسد در غرب به دست فراموشی سپرده شده است.
نویسنده رفتار سیاستمداران را در گذشته به آونگ تشبیه میکند و مینویسد: زمانی که خطایی از سوی حزب راست رخ میداد، حزب چپ، قدرت را در دست میگرفت. این روند حالا دچار بینظمی و هرجومرج شده است و این میزان از بدبینی میتواند دموکراسی را نابود کرده، احزاب را دچار چنددستگی و اختلاف کند تا جایی که به افراطیگری روی بیاورند و در نهایت پوپولیستها رایدهندگان را تشویق میکنند تا زمام امور را به دست آنها بدهند. بهنوعی میتوان گفت وضعیت بد به وضعیت بدتر تبدیل میشود.
با این حال، نویسنده معتقد است که خوشبختانه اتفاقات بسیار زیادی باید بیفتد تا دموکراسیها نابود شوند. نه لندن و نه واشینگتن قرار نیست به بوداپست تبدیل شوند. در این کشورهای بزرگ با تاریخچه طولانی از دموکراسی، قدرت پراکندهتر است و همین مساله آنها را در مقایسه با نمونههای جدید 10 میلیون نفری مقاومتر میسازد. علاوه بر این دموکراسیها میتوانند خود را تجدید کنند. سیاستهای آمریکا در دورههای مختلف تغییر کرده و از وضعیت بد به سلامت رسیده که نمونه آن دهه 1980 است.
در پایان نویسنده با اشاره به اعتراضات اخیر در هنگکنگ، شجاعت جوانان این منطقه را نمایشی قدرتمند توصیف میکند که به نظر میرسد در غرب به دست فراموشی سپرده شده است.
دموکراسی باارزش است و کسانی که خوششانس بودهاند از این موهبت برخوردار شوند، باید در جهت حفظ آن تلاش کنند.
نظرات