چرا داشتن حداقل دو شغل بهتر است؟
آیا تابهحال با وکیلی که کار کردن در نیروگاه انرژیهای تجدیدپذیر را دوست دارد، ملاقات کردهاید؟ یا با برنامهنویسی که نوشتن رمان را دوست داشته باشد، همکلام شدهاید؟ ممکن است ما هم به شغلی فکر کنیم که زمین تا آسمان با کار فعلیمان فرق داشته باشد. به نظر میرسد جدا شدن از شغل اول و
پیدا کردن یک شغل مناسب همواره مسئلهای مهم و چالشبرانگیز بوده است. گروهی در ابتدای راه هستند و تازه میخواهند اولین تجربه کاری خود را کسب کنند. در طرف دیگر گروهی مشغول کار کردن هستند اما رضایت کافی از کار خود ندارند. کبیر سِیگال در اینباره مطلبی نوشته است. خود او در چندین حرفه مشغول به کار است. از نویسندگی برای نشریات معتبر مانند والاستریت گرفته تا فعالیت در نیروی دریایی آمریکا. او معتقد است که داشتن چند کار بهتر از یک کار است.
آیا تابهحال با وکیلی که کار کردن در نیروگاه انرژیهای تجدیدپذیر را دوست دارد، ملاقات کردهاید؟ یا با برنامهنویسی که نوشتن رمان را دوست داشته باشد، همکلام شدهاید؟
ممکن است ما هم به شغلی فکر کنیم که زمین تا آسمان با کار فعلیمان فرق داشته باشد. به نظر میرسد جدا شدن از شغل اول و رفتن به شغل جدید هزینهی زیادی (نه فقط مالی) دارد و رسیدن به موفقیت در آن بعید است. حال تصور کنید که شغل فعلی شما نیز چنگی به دل نمیزند. قطعا راهحل این نیست که بالاجبار از خواب بلند شوید، به محل کارتان بروید و مثل یک شمع در آنجا آب شوید!
پس با این شرایط بهترین راه حل این است که هر دو شغل را داشته باشید
دوتا بهتر از یکی است!
زمانی که ما چند شغل داریم، هرکدام میتواند به دیگری منفعت برساند.
خودم، چهار شغل دارم. کار در یک شرکت مالی و بورسی، نویسندگی، افسر نیروی دریای و تهیهکنندگی موسیقی. خیلیها از من میپرسند: «چند ساعت میخوابی؟» یا «اصلا برای این همه کار وقت داری؟». خب، جواب این سوالها از نظر من راحت است. من مثل بیشتر افراد به اندازه کافی میخوابم و وقت خالی هم در برنامهام ایجاد میکنم؛ اما جای خالی این سوال حس میشود. «چرا این همه شغل دارم؟» جواب این سوال را اینگونه میدهم: من چهار شغل دارم زیرا کار بیشتر من را خوشحالتر میکند. این قضیه کمکم میکند تا برای هرکدام از شغلهایم عملکرد بهتری داشته باشم. اما چگونه؟
به پیشرفت مهارتتان کمک کنید
شرکت مالی که در آن مشغول هستم، تراکنشهای مالی زیادی دارد. چک کردن آنها به تهیهکنندگی موسیقی من کمک میکند؛ چون هیچکس به من پولی برای آهنگ ضبطنشدهاش نخواهد داد. پس من به یک سرمایه اولیه نیاز دارم. در نگاه اول، پول مرا وسوسه نکرد که تهیهکننده موسیقی شوم. شور و شوقی که موسیقی جاز و کلاسیک برای من داشت، من را به سمت این حرفه کشاند. بنابراین خواستم که وارد این حرفه شوم و توانستم در این صنعت جدید تجربه کسب کنم. کار روزانه من (کارمند شرکت) نهتنها سرمایه ساخت آلبوم را فراهم کرد، حتی به من برای موفقیت در تولیدکنندگی مهارتهایی مانند برنامهریزی و دقت آموخت.
یک تولیدکننده خوب کسی است که دید جدید خلق کند، محصولات خوب بسازد، نیروی کار جذب کند و درآمد را افزایش دهد. بعد از تولید چند آلبوم موفق و بردن جایزه گِرَمی، شرکتهای ضبط موسیقی و نوازندگان به دنبال استخدام من بودند.
دایره دوستان خود را گسترش دهید
زمانی که من در والاستریت کار میکردم، افرادی را که میشناختم، تنها در حوزه مالی فعال بودند. اقتصاددانان، بانکداران و تحلیلگران. در مسائل مختلفِ بازار به اتفاق نظر میرسیدیم. درصورتی که بیشتر مشتریان به دنبال چیز متفاوتی بودند.
آنها میخواستند نظرهای مختلف را درباره بازارهای مختلف بدانند.
برای مثال یکی از مشتریان من کنجکاو بود که علاوه بر آمار و ارقام رسمی بازارهای مالی چین، اطلاعاتی درباره صحبتهای مردم و انتظارات آنها از بازارهای مالی چین داشته باشند. اینجا بود که نویسندگی من به کمکم آمد. از آنجایی که یک نویسنده باید نویسندگان دیگر را بشناسد، من هم یکی از دوستان نویسندهام را که مدتی در چین روزنامهنگار بود بهخاطر آوردم و از او کمک گرفتم. با استفاده از اطلاعات او، مشتریان من دید گستردهتری از بازارهای مالی در کشورهای دیگر پیدا کردند. آنها به من بیشتر اعتماد کردند، کسبوکارم رونق گرفت و دوست چینی من هم اشتراک خبری بیشتری پیدا کرد.
در محافل مختلف باشیم و با افرادی آشنا شویم که بهطور معمول آنها را هیچوقت نمیبینیم و برای هم باارزش باشیم.
کشف نوآوری واقعی
«این فنآوری است که با هنر عجین شده؛ با بشر درآمیخته و نتایجی را در اختیار ما قرار میدهد که باعث میشود قلب ما به صدا در بیاید.» این جمله متعلق به استیو جابز است. او معتقد بود باید در علوم مختلف مطالعه کرد و درباره آنها تفکر کنیم.
زمانی که چند کار داریم و در موقعیتهای مختلف قرار میگیریم، بهطور مداوم در حال روبرو شدن با ایدههای جدید هستیم و هر ایده یک ایده جدید دیگر به وجود میآورد.
بعد از طوفان کاترینا بسیاری از نوازندگان، نیو اورلان را ترک کردند. مسئله مهم آن موقع این بود، اکنون که نوازندگان کار خود را از دست دادهاند چگونه میتوانیم به آنها کمک کنیم. تهیه مبلغی برای کمک به آنها به یک مسئله مهم تبدیل شده بود. توانستم با راهاندازی یک صندوق غیرانتفاعی، از مردم درخواست پول کنم و مشکل را حل کنم. بعد از این کار ایدههای مختلفی در همین مورد به ذهنم رسید.
در نیویورک، شهروندان برای جشنهای خود تمایل دارند که گروه موسیقی بهطور زنده در مراسمشان برنامه اجرا کند. با توجه به شرایط بهوجود آمده برای نوازندگان نیو اورلان، به ذهنم رسید یک سایت اینترنتی برای مردم نیویورک طراحی کنم که بتوانند گروه موسیقی خود را آنلاین پیدا کنند. زمانی که مشتریان میخواستند هزینه را پرداخت کنند، از آنها خواستیم هدیهای برای نوازندگان نیو اورلان بپردازند. مردم به راحتی در سایت نوازندگان خود را پیدا میکنند و خیریه هم بهرهمند میشود.
زمانی که ما علاقه خود را دنبال کنیم، شور و هیجان را به کارمان میآوریم و با انجام بیش از یک کار، یکی را بهتر از دیگری انجام میدهیم.
نظرات