ده نشانه آشکار در شرکتهای روبهمرگ: گاهی چه زود دیر میشود!
در روزهای اول کار، همه انگیزه بالایی دارند، از مدیران ارشد تا کارمندانی که اخیرا به محیط کار پیوستهاند. همه حاضرند با دستمزدی کمتر از توقعشان کار را شروع کنند، چون به آینده امید دارند. صحبتها از روزهای درخشانی پیشرو است و باروحیهای که در تیم وجود دارد، موفقیت تضمینشده به نظر میآید. اما ممکن
در روزهای اول کار، همه انگیزه بالایی دارند، از مدیران ارشد تا کارمندانی که اخیرا به محیط کار پیوستهاند. همه حاضرند با دستمزدی کمتر از توقعشان کار را شروع کنند، چون به آینده امید دارند. صحبتها از روزهای درخشانی پیشرو است و باروحیهای که در تیم وجود دارد، موفقیت تضمینشده به نظر میآید. اما ممکن است رفتهرفته شرایط تغییر کند. مشکلات یکی بعد از دیگری ظاهر میشوند. شاید مدیر مجموعه متوجه این علایم نباشد و روزی که کار از کار بگذرد، متوجه وجود مشکلی بنیادین شود. چه مدیر یک مجموعه هستید، چه کارمند، در صورت مشاهده این ده نشانه باید احساس خطر کنید. نشانههایی در شرکتهای روبهمرگ که از جریان آزاد نقدی یا حجم بدهیهای جاری در صورتهای مالی واضحتر هستند.
1) اینجا نه کسی میخندد، نه کسی میگرید!
وقتی کارمندان برای کار انگیزه دارند، مدام دور هم جمع میشوند و طرحها و ایدههایشان را به اشتراک میگذارند. کارمندان دوست دارند با مدیر روبهرو شوند و برنامهها و رویاهایشان را بیان کنند. آنها به آینده شرکت فکر میکنند و هر روز باایدههای جدید سر کار حاضر میشوند. این ایدهها که ممکن است ساده و ابتدایی به نظر برسند، از مهمترین علایم حیاتی یک کسبوکار هستند.
در شرکتهای روبهمرگ دیگر کسی چیزی از کسبوکار نمیگوید. کارمندها فقط در مورد مسائل جانبی حرف میزنند. هیچکس نمیگوید میتوانیم این کار را بکنیم، یا دوست داشتم این قسمت تغییر کند.
در شرکتهای روبهمرگ هیچکس نمیگوید میتوانیم این کار را بکنیم، یا دوست داشتم این قسمت تغییر کند.
این مشکل میتواند ریشههای مختلفی داشته باشد. شاید آنها فکر میکنند که از ایدههای قبلی آنها استقبال نشده یا شاید امیدشان را به طور کامل از دست دادهاند. اگر یکی از کارمندهایتان مدتی است با ایدهای جدید سر کار نمیآید، لازم است انگیزههای او را بررسی کنید. اما اگر این مشکل همهجا دیده میشود، باید یک فکر اساسی کرد.
2) دگران روند و آیند و…
در روزهای اول کار، رفتوآمد نیروها کاملا طبیعی است. کسانی به سازمان اضافه میشوند عدهای همان ابتدا راهشان را جدا میکنند. اما به مرور سازمان تیم خودش را پیدا میکند. در شرایط ایدهآل هیچکدام از اعضای حاضر به فکر ترک تیم نیستند و نیروهای جدید فقط برای وظایف جدید یا توسعه وظایف قدیمی به شرکت اضافه میشوند. در شرایط سالم جایگزین شدن مدام نیروها امری طبیعی نیست.
اما اگر رفتوآمد نیروها به طرز قابل توجهی بالا رفته است، اگر عده زیادی میخواهند از شرکت بروند، اگر مدام باید نگران پر کردن جای خالی رفتهها باشید، کسبوکار شما با خطر مرگ روبهرو شده است.
ممکن است یکی از کارمندان نتواند (یا نخواهد) مشکلات سازمان را به دقت تشریح کند. اما آنها میتوانند بوی نامطبوع شرایط بد را استنشاق کنند. اگر عده زیادی هستند که برای ماندن در میدان نبرد انگیزه ندارند، قطعا مشکلی جدی وجود دارد. توجه کنید که تغییر اساسی در ترکیب تیم (بیشتر از نصف کارمندان) شرایط کسبوکار را بیشازحد سخت میکند.
3) به کجا برم شکایت؟
معمولا وقتی کارمندها خسته، کلافه و ناراضی هستند، لب به شکایت میگشایند. اما ممکن است آنها بجای گفتن «بخش پشتیبانی به اندازه کافی به تامین تجهیزات لوجستیک توجه نمیکند»، در مورد گرمی هوا، طعم چایی، کیفیت غذا یا صدای فن کامپیوتر غر بزنند.
البته هر غرولندی نشانه مرگ سازمان نیست. اما اگر گلهوشکایت به فرهنگ عمومی سازمان تبدیل شده است، شاید مشکلی جدیتر از چای جوشیده وجود داشته باشد.
کلافگی و نارضایتی مداوم میتواند نشانهای باشد از وجود یک مشکل جدی.
بدترین روش مواجه با این مشکل، خفهکردن صدای شکایتها است. اگر با تحکم و تهدید موفق شدید گلایهها را خاموش کنید، سازمان را یک قدم به مرگ نزدیک کردهاید. در این موارد باید ریشه مشکل شناسایی شود. تا مشکل حل نشود، رضایت عمومی حاصل نخواهد شد.
4) یاد باد آن روزگاران یاد باد!
هر سازمانی روزهای خوش و روزهای بد دارد. روزهای خوشی که کیفیت کار بالا بود، همه برای ارتقای سطح کیفی تلاش میکردند، چشمها از امید برق میزد و کارها زودتر از موعد مقرر انجام میشد. تمام گروه، از ایدهپردازان و طراحان تا تیم اجرایی، بستهبندی، فروش و تحویل کارشان را به خوبی انجام میدادند و نتیجه کیفیتی افتخارآمیز بود.
افت شدید کیفیت نمیتواند تنها یک یا چند مقصر داشته باشد. وقتی به گذشته فکر میکنید و دوست دارید همهچیز باز مثل سابق بانشاط و پویا شود، شاید شما هم متوجه دودِ عودِ سازمان شده باشید. در این صورت بجای عزای پیشهنگام، میتوانید به بررسی و رفع مشکل اساسی بپردازید.
5) هیچ نیرزد که بیسیم و زرم!
در ابتدای کار هزینه کردن برای خیلی چیزها دشوار است. شاید به سادگی نتوانید برای سفر کارمندان خود هتل بگیرید، یا استفاده از کلاس اقتصادی پرواز را ترجیح بدهید. رفتهرفته باید اوضاع بهتر شود و بتوانید سادهتر از گذشته پول خرج کنید.
اما اگر مجبورید بخش زیادی از هزینههای خود را کاهش بدهید و حتی به اندازه قبل هم دستتان در مخارج باز نباشد، باید به یک چیزی شک کنید. شاید بعد از حذف برخی از هزینههای جانبی بار دیگر به سوددهی برسید. اما حاشیه سود در همانجا باقی نمیماند و به حرکت روبهپایین خود ادامه میدهد. بار دیگر مجبور میشوید هزینهها را کم کنید. باز هم دست شرکت تنگ و تنگتر میشود.
اما اگر مجبورید بخش زیادی از هزینههای معمول خود را کاهش بدهید، باید به یک چیزی شک کنید.
فراموش نکنید که حاشیه سود حاصل تفریق ارزش تولید شده برای مشتری از هزینه لازم برای ایجاد این ارزش است. اگر حاشیه سود بحرانی شده است، بجای کم کردن هزینههای تولید ارزش، میتوانید در ارزندگی کار خود بازنگری کنید. آیا هنوز کاری که میکنید برای مردم ارزش دارد؟
6) دلتنگم و با هیچکسم روی سخن نیست!
انسان موجودی اجتماعی است که از قرار گرفتن در گروههای اجتماعی لذت میبرد. وقتی آدمهایی با زمینه کاری مشابه، برای هدفی مشابه گرد هم جمع میشوند، تمایل دارند که با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. حتی ممکن است پس از مدتی روابط دوستانه بین آنها شکل بگیرد و بعد از ساعت کاری زمانی را با هم سپری کنند.
اما اگر احساس میکنید کارمندان شرکت بیشتر از قبل در خودشان فرو میروند، در اتاقشان را میبندند، تنها غذا میخورند یا اغلب ترجیح میدهند هدفون در گوش بگذارند، شاید مشکلی جدی وجود دارد.
همه در مواردی به تنهایی و تمرکز نیاز دارند. اما انزوا نباید به فرهنگ عمومی سازمان تبدیل شود.
البته که ممکن است یک یا چند کارمند درونگرا و انزواطلب باشند. اما اگر انزواطلبی در بین دیگر کارمندان در حال گسترش است، ممکن است دلیلی وجود داشته باشد که آنها خود را عضوی از یک جامعه نمیدانند. در شرکتهای روبهمرگ وقتی احساس تعلقخاطر و اتحاد در منابع انسانی از بین برود، حرکت به سوی هدفی مشترک معنای خود را از دست میدهد.
7) نکتهها رفت و شکایت کس نکرد!
همانطور که گفتیم گله و شکایت مدام به هیچ عنوان نشانه خوبی نیست. اما عکس این شرایط هم میتواند خطرناک باشد. وقتی هیچکس نسبت به رخدادهای بد شکایت نمیکند.
فرض کنید چند مشکل پیاپی رفاه کارمندان را کاهش میدهد. مثلا سیستم تهویه مطبوع از کار میافتد، آسانسور خراب میشود و مشکلی در روشنایی محیط به وجود میآید. اما هیچکس نسبت به شرایط اعتراض نمیکند. شاید مدیر از این صبر و حوصله کارمندانش خوشحال شود. اما این صبر و حوصله میتواند نشانه بدی باشد.
چرا آنها سعی نمیکنند آسودگی خود را بار دیگر به دست بیاورند؟ شاید همه پذیرفتهاند که قرار نیست محیط کارشان آسوده باشد. یا شاید فکر میکنند قرار نیست مدت زیادی اینجا بمانند و دیر یا زود باید به دنبال شغل جدیدی بگردند. این که کارمندان به کار خود نگاه بلندمدت (دستکم پنجساله) نداشته باشند، به هیچ عنوان نشانه خوبی نیست. کسی که قرار باشد مدتی طولانی در یک سازمان بماند، نسبت به رفاه خود بیتفاوت نخواهد بود.
8) این خانه بینظم و نسق!
وقتی کسی نسبت به کار خود احساس خوبی دارد و برای آن تلاش میکند، سعی میکند تا جای ممکن منظم باشد. برای او ساعت کاری، زمان استراحت، نظم میز کار، مرخصی و آرامش محیط معنا دارد و سعی میکند چهارچوب آن را تا جای ممکن حفظ کند.
اما وقتی نظم جاری در کسبوکار از میان میرود، وقتی بیشتر کارمندها به ساعت ورود و خروج احترام نمیگذارند، وقتی برای هیچکس برنامه کاری اهمیت ندارد و هرکس ساز خودش را میزند، شاید که ناامیدی در سازمان رخنه کرده است.
میزکارهای نامرتب میتواند نشانهای باشد از عدم تعلق اعضا به سازمان.
ممکن است آنها پیش خود بگویند که در بدترین حالت اخراج خواهند شد، اتفاقی که بدون تلاش هم بالاخره رخ میداد. این کارمندها نسبت به وضعیت کاری خود بیپروا شدهاند و ادامه کار برایشان بیمعنا است.
9) شکایت از که کنم خانگی است غمازم!
تمام کسبوکارهای کسبوکار به مشتری (B2C) مشتریهایی دارند که از کالا یا خدمات شرکت استفاده میکنند. کارمندان شرکت میتوانند خود مشتری شرکت باشند. مثلا کارمندان شرکت سامسونگ هم موبایل لازم دارند و گوشیهای سامسونگ میتواند یکی از انتخابهای آنها باشد.
اگر کارمندان یک روزنامه، نشریه خودشان را نمیخوانند، کارمندان رستوران خانواده خود را به آنجا نمیآورند، کارگران تولیدی لباس به محصولات خودشان اعتماد نمیکنند و به طور کلی اگر کارمندان خروجی سازمان را دوست ندارند، چطور میتوانند مشتریها را برای خرید قانع کنند؟
البته شرایطی را میشود تصور کرد کارمندان نتوانند مشتری شرکت باشند. تمام کارمندهای رولزرویس نمیتوانند از شرکت خود خرید کنند. کسانی که در کارخانه قرص قلب تولید میکنند، شاید به محصول خود نیاز نداشته باشند. مدیرعامل کارخانه تولید موتورسیکلت، شاید با بنز رفتوآمد کند.
اما سوال اینجا است که آیا اعضای کارخانه داروسازی حاضرند قرصهای تولیدی خود را به عزیزان خود توصیه کنند؟ تردیدی نیست که رده پایینترین کارمندهای رولزرویس هم میدانند که چه محصول ارزندهای تولید میکنند.
10) احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است؟
همانطور که گفتیم، شرکت یک اجتماع کوچک است که اعضای آن برای تحقق اهداف سازمانی کوشش میکنند. برای تکامل این جامعه لازم است اعضا با هم در ارتباط باشند، از هم حمایت کنند و بکوشند تا محیطی مناسب برای رشد فردی و سازمانی به وجود بیاورند.
در یک شرکت روبهمرگ سرمایه اجتماعی سازمان رو به زوال میرود. کارمندان در این شرایط گروههای کوچکتری درست میکنند. پناه بردن به این اجتماعهای کوچک میتواند ناشی از احساس ناامنی در سازمان باشد.
بدترین حالت زمانی است که مدیر شرکت برای خود گروهی کوچک درست کند. با آنها غذا بخورد، به نیازهای آنها توجه کند و برایشان امتیازاتی در نظر بگیرد، حال آنکه دیگران از این توجه محروم هستند. کارمندان دیگر احساس میکنند که عنوان کارمند درجه 1 و درجه 2 شکل گرفته است و همین موضوع احساس ناامنی را تشدید میکند.
ختم کلام
برای شرکتهای روبهمرگ نشانههای دیگری هم وجود دارد. برخی از این نشانهها را میشود در صورتهای مالی پیدا کرد. اما اعداد و ارقام خشک، به روان کارمندان سرایت میکند و به فرایند خشک شدن ریشههای سازمان سرعت میدهد.
بدترین کار این است که مدیر برای از بین بردن نشانههای ظاهری تلاش کند. مثلا سعی کند جلوی گله و شکایتها را بگیرد. در این موارد باید هنرمندانه از نشانههای یک مشکل به خود مشکل پی برد و بعد یک مسئله قابلحل طراحی کرد. اگر طرح مسئله به خوبی انجام بگیرد، حل کردن آن وقت زیادی نخواهد برد.
نظرات