کتابی که نشان میدهد شامپانزهها از ما باهوشترند!
آیا اوضاع جهان دارد روزبهروز بهتر میشود و یا اینکه همهچیز در مقایسه با قبل بدتر شده است؟ کتاب «واقعنگری» به این پرسشها پاسخ میدهد. خیلیها فکر میکنند جهانِ امروز در مقایسه با قبل جای بدتری برای زندگی است. این دسته میگویند آلودهشدن محیطزیست، افزایش نگرانی در مورد تروریسم و خشونت، افزایش تعداد آوارگان و
آیا اوضاع جهان دارد روزبهروز بهتر میشود و یا اینکه همهچیز در مقایسه با قبل بدتر شده است؟ کتاب «واقعنگری» به این پرسشها پاسخ میدهد.
خیلیها فکر میکنند جهانِ امروز در مقایسه با قبل جای بدتری برای زندگی است. این دسته میگویند آلودهشدن محیطزیست، افزایش نگرانی در مورد تروریسم و خشونت، افزایش تعداد آوارگان و البته سختتر شدنِ وضعیت اقتصادی، حتی در کشورهای توسعه یافته جهان، همهوهمه نشان میدهد پیشرفت وعده داده شده در سرنوشت انسان، چندان محلی از اعراب نداشته است.
در مقابل، هستند کسانی که میگویند جهان حالا در بهترین وضعیتِ خود از ابتدای تاریخ بشر قرار دارد. این دسته، به آمار کاهش فقر، کاهش مرگومیر افراد و حتی کاهش دورههای جنگهای فراگیر اشاره میکنند. در اینجا میخواهیم کتاب «واقعنگری» (با عنوان انگلیسی Factfulness) را معرفی کنیم که از همین منطق پیروی میکند.
سه سوئدی خوشبین، که کتابی در مورد خوشبینی نوشتهاند!
«هنس روسلینگ» (Hans Rosling) نویسنده سوئدی این کتاب، یک فیزیکدان، متخصص آمار، استاد دانشگاه و سخنران است. با این همه، تا زمان مرگ در موسسهای کار میکرد که روندهای توسعه بهداشت را در سطح بینالمللی دنبال میکرد.
او کتاب «واقعنگری» را به همراه پسر و همسر پسرش نوشته، کتابی که مضمون اصلی آن این است: دیدگاههای منفینگرانه در مورد وضعیت جهان، از اساس نادرست هستند و ما به دلایل مختلف، تصور نادرستی در مورد جهان داریم.
برخی از مشهورترین چهرههای دنیا هم خواندن این کتاب را توصیه کردهاند. به عنوان مثال، «بیل گیتس» به اندازهای از این کتاب خوشش آمده بود که در سال 2018 اعلام کرد هزینه خرید نسخههای آنلاین آن را برای تمام فارغالتحصیلان دانشگاههای آمریکا پرداخت میکند.
«هنس روسلینگِ» سوئدی، نویسنده اصلی کتاب «واقعنگری»
کتاب در مورد چیست؟
آیا جهانِ امروز، در مقایسه با جهانِ 200 سال قبل و حتی جهانِ 20 سال قبل، جای بهتری برای زندگی است؟
پاسخ به این پرسش احتمالا به این بر میگردد که چه کسی به آن پاسخ میدهد. برای یک هندیِ متوسط، یعنی فردی ساکن در کشوری که دستکم در یک دهه گذشته در فهرست کشورهایی با بالاترین میزان رشد اقتصادی قرار داشته، پاسخ احتمالا مثبت است.
برای یک شهروند سوریه، یا یک شهروند افغانستان اما اوضاع میتواند کاملا برعکس باشد. ( اقتصاد افغانستان ، یکی از بزرگترین سقوطها را در تاریخ اقتصاد تجربه کرده است.)
«روسلینگها» در کتاب «واقعنگری» میگویند جهان در مجموع سالبهسال، به جای بهتری برای زندگی بدل شده و سعی میکنند این موضوع را با انبوهی از اطلاعات، جداول و آمارها به شما نشان بدهند.
شامپانزهها چطور ما را شکست دادند؟
نکته اساسی اما از نظر «روسلینگها» این است که اطلاعات عامه مردم در این زمینه، چقدر از واقعیت فاصله دارد. «هنس روسلینگ» میگوید که در آزمایشی به شامپانزههای باغوحش سهدسته موز داده که با حروف A، B و C از هم مجزا شدهاند.
او میگوید انتخاب موزها توسط شامپانزهها را میتوان به منزله این در نظر گرفت که آنها به سوالاتی فرضی، پاسخهایی تصادفی (random) دادهاند. بنابراین، انتخاب موز از هر یک از سه گروه، حدود 33 درصد شانس انتخاب دارد. به این ترتیب، پاسخ شامپانزهها به هر پرسش فرضی با سه گزینه، با احتمال 33 درصد صحیح است.
آیا ممکن است در قیاس با شامپانزهها، ما دیدگاه نادرستی نسبت به جهان داشته باشیم؟
با این همه، این انتخابِ پسرعموهای تکاملی ما، از انتخابهای ظاهرا آگاهانه ما در مورد موضوعات، دقیقتر و صحیحتر است! «هنس روسلینگ» میگوید پاسخ سوئدیها به این پرسش که «وضعیت مرگومیر کودکان، امروز چه فرقی با چند دهه قبل کرده است، تنها در 6 درصد مواقع صحیح بوده است. سوئدیها در اینجا مقهور شامپانزهها شدهاند!
چرا بدبین هستیم؟
اما اگر دیدگاه ما نسبت به جهان تا این حد نادرست است، اساسا چرا همچنان وضعیتی ذهنی به نام «بدبینی» در انسانها قابل ردیابی است؟
چرا شما به محض دیدن حشرهای بزرگتر از یک بند انگشت که بال دارد و با وِزوِز گوشخراشی در اتاق میچرخد، فورا به سمت قوطی حشرهکش میروید؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این حشره واقعا برای شما بیخطر باشد؟
یکی از اصلیترین کارکردهای بدبینی (از منظر کارکردگرایانه)، محافظت از ما در مقام گونه انسانی است. به عبارت سادهتر، بدبینی از منظر تکاملی برای انسان مفید تمام شده و به همین دلیل، به یک ویژگیِ روانشناختی نسبتا پایدار در انسان بدل شده است.
چرا شما به محض دیدن حشرهای بزرگتر از یک بند انگشت که بال دارد و با وِزوِز گوشخراشی در اتاق میچرخد، فورا به سمت قوطی حشرهکش میروید؟ آیا این احتمال وجود ندارد که این حشره واقعا برای شما بیخطر باشد؟
واقعیت این است که عمده حشرات به شکل مستقیم برای ما خطری ندارند، اما پسزمینههایِ شناختی و تکاملی ما باعث میشوند ما هر نوع حشرهای را در گروه حشرات موذی قرار دهیم. در واقع، بدبینیِ عمومی و حتی حسِ «چندش» ما در قبال حشرات، برای ما مفید بوده و موجب شده انسانها کمتر از موجودات دیگر درگیر انگلها باشند.
این همان چیزی است که در کتاب «واقعنگری»، تحت عنوان «غریزه منفینگری» (negativity instinct) به آن اشاره میشود، یعنی ویژگیای که از پسماندههای تکاملیِ ما انسانها ریشه میگیرد و موجب میشود به همهچیز با عینک بدبینی نگاه کنیم.
خطاهای شناختی: چرا چیزها را عوضی میبینیم؟
با این همه، در دنیایی که بسیاری از امور بر وفق مراد ما جلو میروند و خطرهایی مثل شیرهای غرّان، مارهای سمی و حشرههای گزنده دیگر نمیتوانند تهدیدی برای ما باشند، آیا منفینگری همچنان معقول است؟
ما به دلیل «سوگیریهای شخصی» (personal bias)، »دادههای خارج از رده» (outdated data) و «سوگیرهای ناشی از اخبار» (news bias) وضعیتِ امور در جهان را بد و منفی در نظر میگیریم.
نویسندگان کتاب «واقعنگری» این طور فکر نمیکنند.
«روسلینگها» میگویند ما به دلیل «سوگیریهای شخصی» (personal bias)، »دادههای خارج از رده» (outdated data) و «سوگیرهای ناشی از اخبار» (news bias) وضعیتِ امور در جهان را بد و منفی در نظر میگیریم.
جلد نسخه انگلیسی کتاب «واقعنگری»
به این ترتیب، اینکه ما در هند زندگی میکنیم یا در نروژ و اینکه پدر ما پولدار بوده یا فقیر؛ اینکه دادههای مورد استنادمان را از کجا به دست میآوریم و اینکه هر روز در معرض اخبارِ منفی شبکههای تلویزیونی هستیم، همه و همه باعث شده اند تصویر جهان نه بر اساس واقعیت، که بر اساس منفینگری در ذهن ما حک شود.
آیا ما «واقعا» داریم پیشرفت میکنیم؟
اما ما تا چه حد میتوانیم خوشبین باشیم که به خوشبینیِ بیش از اندازه هم محکوم نشویم؟
واقعیت این است که جهان (همانطور که نویسندگان کتابِ «واقعبینی» اشاره میکنند) اکنون دستکم برای گونه انسان، نسبت به گذشته جای بهتری برای زندگی است.
هیچزمانی نبوده که جهان تا این اندازه از نظر زیستمحیطی آلوده شده باشد. علاوه بر این، هیچ زمانی نبوده که سایر گونههای موجودات، تا این اندازه به لبه انقراض نزدیک شده باشند. به این ترتیب، به نظر میرسد ما باید خوشبینیمان نسبت به جهان را هم «واقعنگرانه» کنیم.
اما نکاتی هم هست که «روسلینگها» به آنها اشاره نمیکنند.
با در نظر گرفتن فاجعهای که بر سر محیطزیست آوردهایم، آیا همچنان میتوانیم از «بهبود اوضاع» حرف بزنیم؟
هیچزمانی نبوده که جهان تا این اندازه از نظر زیستمحیطی آلوده شده باشد. علاوه بر این، هیچ زمانی نبوده که سایر گونههای موجودات، تا این اندازه به لبه انقراض نزدیک شده باشند. از دیگر سو، به طور کلی و به طور متوسط، انسانها اکنون ثروتمندتر از یک قرن پیش هستند، اما میزان نابرابری اقتصادی در جهان (از منظر توزیع درآمد) هرگز به این اندازه نبوده است.
به این ترتیب، به نظر میرسد ما باید خوشبینیمان نسبت به جهان را هم «واقعنگرانه» کنیم.
نظرات