در جستجوی خوشبختی: نخرید، بسازید!
من ساختن و تعمیر کردن را دوست دارم. علیرغم اینکه سختیهای فراوانی دارد، اما لذت آن، سختیهایش را جبران میکند. به همین دلیل هم من خیلی دوست دارم که ایکاش میتوانستم همین لپتاپی که با آن این مقاله را تایپ میکنم، نیز خودم میساختم. اما قضیه این است که ساختن و تعمیر کردن نتایجی بسیار
من ساختن و تعمیر کردن را دوست دارم. علیرغم اینکه سختیهای فراوانی دارد، اما لذت آن، سختیهایش را جبران میکند. به همین دلیل هم من خیلی دوست دارم که ایکاش میتوانستم همین لپتاپی که با آن این مقاله را تایپ میکنم، نیز خودم میساختم.
اما قضیه این است که ساختن و تعمیر کردن نتایجی بسیار فراتر از لذت فردی هر یک از ما دارد. مسئله این است که حال زمین خوب نیست و در این میان ساختن و تعمیر کردن وقتی از سوی هرکدام از ما صورت بگیرد، میتواند کمی حال زمین را بهبود ببخشد.
من همیشه دوست داشتم بسازم
من از کودکی حساسیت زیادی به خریدن چیزها داشتم؛ یعنی خیلی دوست نداشتم آنچه را لازم دارم بخرم. بیشتر خوشم میآمد که آنها را بسازم.
ریشه این قضیه هم به دو نکته برمیگشت. نکته اول که من از کودکی به فهمیدن چگونگی کار وسایل گوناگون علاقه داشتم و به همین دلیل وقتی چیزی به دستم میرسید سعی میکردم آن را باز کنم تا بفهمم چگونه کار میکند.
دلیل دوم هم وضعیت نهچندان خوب اقتصادی خانواده بود. اتفاقی که باعث میشد یا نتوانم اسباببازی داشته باشم یا اینکه مثلاً خانواده در سال فقط یک یا دو اسباببازی جدید برایم بخرند.
من هم مثل هر کودکی دوست داشتم که اسباببازیهای گوناگون را ببینم و با آنها بازی کنم؛ اما چون بودجه خانواده برای آن کافی نبود و از آنسو کمی از نحوه کار چیزهای متفاوت سر درمیآوردم، وقتی دلم اسباببازی جدید میخواست، سعی میکردم آن را با میخ و تخته سر هم کنم.
نتیجه این تلاشها طبیعتا در سالهای اولی که این کارها را میکردم، چندان جالب نبودند. بالاخره نه زور بازویم آنقدر زیاد بود و نه مهارتم در استفاده از ابزارها بالا بود و نه مهمتر از آن تکنیکهای کمتری تا به آن روز بلد بودم و هر روشی هم که استفاده میکردم حاصل ایدهپردازیهای کودکانه خودم بود.
اما بزرگتر که شدم و ابزارها و روشهای بهتری دیدم و یاد گرفتم میتوانستم اسباببازیهای بهتری بسازم. اسباببازیهایی که در هیچ اسباببازیفروشی نمیتوانستید پیدا کنید.
این قضیه و علاقه من به باز کردن و ساختن وسایل متفاوت تا همین امروز هم ادامه دارد.
وقتی با دستخالی وسایل الکترونیکی تعمیر میکردم
وقتی سیزدهساله بودم، علاقه بسیاری به الکترونیک داشتم. رادیو-ضبطی که آن موقع داشتیم و به دلیل مشکلات اقتصادی مذکور، دستدوم آن را خریده بودیم، همواره مشکل داشت. کلیدهایش مستهلکشده بودند در نتیجه اتصال خوبی درست نمیکردند در نتیجه همواره با سختی میشد آن را آماده کار کرد.
ضبط و رادیو هم چیز مهمی در زندگی ما بود. چون آن اوایل هنوز تلویزیون نداشتیم و از آنسو بعد از ساعات مدرسه پای دار قالی مینشستم و اگر چیزی نبود که آهنگی بخواند و صدایی تولید کند، ساعتها بهسختی تا عصر میگذشتند.
بعدها که چند رادیوضبط با کیفیت دیدم و از آنسو کاستهای استریو را میشد در بازار پیدا کرد، فهمیدم یکی از دلایل کیفیت پایین صدای ضبط این است که تعمیرکار خوشدستی که قبلا ضبط را باز کرده، کانالهای صدای آن را به هم لحیم کرده است.
این قضیه هم کیفیت صدا را پایین میآورد و هم صدای آن را مونو میکرد. با حل این قضیه بخشی زیادی از کیفیت تفریح آن روزهای ما افزایش یافت.
آن روزها درسها برایم ساده بودند. سریع درس و مدرسه را تمام میکردم و بعد از نشستن پای دار قالی تا غروب آفتاب، پای همین کارهای دوستداشتنی مشغول میشدم.
وقتی هدفونت را خودت میسازی
یادم است اولین هدفونی را که با آن از همین ضبط آهنگ گوش میدادم خودم ساختم. اولین آمپلیفایر، فرستنده و خیلی چیزهای دیگر را خودم میساختم
آنقدر هم وضع مالی خوب نبود که کیت مدارهای متفاوت را بگیرم و آنها را مونتاژ کنم.
بلکه من مدارها را از مجله الکترونیکی که عموی همکلاسیام به او داده بود، درمیآوردم، قطعات آن را با پولتوجیبی بسیار کمی که داشتم میخریدم، روی بوردی را که یک صفحه آن مس بود، با چیزی که آن روزها با نام «لتراست» میشناختم، مدار را میکشیدم و آن را در حلّال میانداختم تا مدار چاپی آماده شود.
از آنجایی هم که دریلی در کار نبود، با منگنههای برنجی بزرگی که در از بستهبندیهای کارتونها برمیداشتم، مته نازکی میساختم، متهای که پیچش داشت و یک تیغه آن نیز با سوهان تیز شده بود.
پسازآن این مته را با شعله گاز گرم میکردم و را با آن بورد را سوراخکاری میکردم. یادم هم نیست که ایده استفاده از چنین ابزاری از کجا به ذهنم رسیده بود؛ اما کار جواب میداد.
ساختن و تعمیر کردن سخت و دوستداشتنی بود
همه اینها پرزحمت بودند. شکست بخشی دائمی از آن بود. چون تجهیزات و وسایل خوبی هم برای اجرای ایدهها نداشتم، اجرای هرکدام از مراحل سخت بود و از آنسو ظاهر کارها هم درنهایت چندان چنگی به دل نمیزد.
شاید تنها وسیله لاکچری که برای همه این کارها داشتم، آداپتور پاناسونیک با ولتاژ متغیری بود که آن موقع با سهم ۲ هزارتومانی که از فروختن قالی به من داده بودند، خریده بودم. آنهم نوسانها و نویز مخصوص خودش را داشت که استفاده از آن را برای ساخت آمپلیفایر، به تجربه بدی بدل میکرد.
بخش دیگری از این کارها طبیعتا تعمیر چیزهای متفاوت بود.
اما من در زمینه تعمیر هم نگاهی متفاوت داشتم. احتمالا همانطور که خود شما میدانید، سختترین بخش هر تعمیری، اشکالیابی است.
اگر این اشکالیابی به این برسد که قطعه خاصی خرابشده است، عموم تعمیرکاران دوست دارند کل قطعه را عوض کنند. چنین کاری هم زمان کمتری میبرد و هم اینکه بیشتر قابلاتکا است.
اما من چنین رویهای را دوست نداشتم. من دلم میخواست تا جایی که میتوانم خود قطعات را تعمیر کنم.
البته که نمیتوان یک ترانزیستور یا آیسی را باز و تعمیر کرد؛ اما کلیدها را میشد. در نتیجه اگر اشکال از کلید بود، من خود کلید را باز میکردم و سعی میکردم اشکال بخشهای داخل کلید را رفع کنم.
ساختن و تعمیر کردن لذتبخش است
من چیزی را دور نمیانداختم. اگر قابل تعمیر بود آن را تعمیر میکردم. اگر قابل تعمیر نبود سعی میکردم قطعات آن را باز کنم تا آنها را دوباره در دستگاه دیگری به کار ببرم.
اگر همه چنین کاری بکنند یا روشی صنعتی برای انجام آن وجود داشته باشد، هم منابع کمتری از طبیعت مصرف میشود و هم زباله کمتری تولید خواهد شد.
با اینکه گفته میشد انجام این کارها بهصرفه نیست، چون وقت زیادی را میگیرند، اما درهرصورت نیاز به خرید دستگاه جدید را از بین میبرد و از آنسو هم لازم نبود هزینه تعمیرکار بدهیم.
چرا ساختن و تعمیر کردن در دنیای امروز بسیار مهم هستند؟
آدمهای دنیای امروز عادت کردهاند که وقتی چیزی کار نمیکند آن را دور بیندازند و یک وسیله جدید بخرند. این قضیه خصوصا پیش از افزایش قیمت دلار در ایران هم خیلی زیاد رخ میداد؛ زیرا بهراحتی میشد دستگاه جدیدی با قیمتی معقول خرید.
دو استدلال هم پشت این کار وجود داشت. اول اینکه وسیله جدید ارزان بود و دوم هم اینکه به نظر بیشتر آدمها دستگاه تعمیر شده خیلی قابلاتکا نیست.
اما چنین اتفاقی حتی در مورد چیزهایی که میشود بهخوبی تعمیر کرد هم رخ میداد.
چنین عادتهایی همراه با عادت به خریدن چیزهایی که نیاز نداریم، باعث میشود جامعه انسانی بسیار مصرفگرا شود. جامعه مصرفگرایی که خیلی زود از چیزهایی که دارد خسته میشود و با انگیزه تنوع، دنبال محصول جدید میگردد.
شرکتها هم از این مسئله استفاده میکنند و نقص عمدی در محصول خود میگذارند تا پیش از آنکه دیر بشود، محصولشان خراب شود و مشتری محصول جدیدتر را بخرد.
البته مصرفگرا شدن خیلی برای خود انسان بد نیست؛ زیرا درنهایت باعث چرخیدن چرخهای اقتصاد میشود. اما این مصرفگرایی بههیچوجه برای زمین خوب نیست.
زمین پر زباله، زمینی بدون ساختن و تعمیر کردن
مصرفگرایی دو مشکل عمده برای زمین درست میکند.
گرمایش زمین
مشکل اول این است که مصرفگرایی میزان مصرف انرژی را بسیار زیاد میکند. در بسیاری از موارد تعمیر یا بهبود عملکرد یک وسیله انرژی بسیار کمتری از ساختن دوباره آن وسیله یا وسیله مشابه آن میبرد.
بخش زیادی از این انرژی هم با اینکه ما هنوز در قرن ۲۱ هستیم، به لطف فعالان مخالف انرژی هستهای و کسانی که خیلی از انرژیهای نو سر درنمیآورند اما به دلیل اثر دانینگ-کروگر خود را متخصص میدانند، هنوز از سوختهای فسیلی تامین میشود.
تولید انرژی از سوختهای فسیلی هم که آلودگی زیادی دارد. کلی دیاکسید کربن تولید میکند. دیاکسید کربنی که باعث گرمایش زمین میشود که به گفته دانشمندان از امروز فقط ۱۸ ماه برای مقابله با آن فرصت داریم.
تولید زباله
بهجای اینکه من توضیح بدهم، بگذارید چند عدد را بیان کنیم:
در حال حاضر 5.25 تریلیون (هزار میلیارد) قطعه پلاستیک در اقیانوسها وجود دارد. 269 هزار تن از این پلاستیکها در سطح اقیانوسها هستند و در هر کیلومترمربع 4 میلیارد قطعه پلاستیک در اندازه میکرومتر در اقیانوسهای جمع شده است.
آمریکاییها سالانه 10.5 میلیون تن پلاستیک تولید میکنند که فقط یک تا 2 درصد آن را بازیافت میکنند.
سالانه حدود 6.35 میلیارد تن زباله که بخش زیادی از آن پلاستیک است وارد اقیانوسها میشود.
کیسهها و زبالههای پلاستیکی سالانه حدود 1 میلیون موجود آبزی و پرنده را در اقیانوس آرام میکشد.
میزان وزن پلاستیکها ۶ برابر وزن کل فیتوپلانکتونها و ۵۰ برابر وزن کل زئوپلانکتونها است. این موجودات میکروسکوپی مهمترین منبع تولید اکسیژن در اتمسفر زمین هستند.
بیش از نیمی از این پلاستیکها کمتر از 6 سانتیمتر هستند. پلانکتونها و ماهیان کوچک پایه زنجیره غذایی اقیانوسها هستند و ماهیهای بزرگ این پلاستیکها را همراه با پلانکتونها و ماهیهای کوچک میخورند.
پلاستیکها هیچوقت از بین نمیروند بلکه فقط کوچکتر میشوند.
برخی از پلاستیکها مثل اسفنجهای مصنوعی سموم طبیعی را جذب میکنند و باعث میشوند این سموم متمرکزشده و درنهایت راه خود را به زنجیره غذایی باز کنند و از ماهیها به انسانها برسند.
یک مطالعه نشان داده است که مرغهای باران بدبو (Fulmar) که از آبهای خشکیها دائم به سمت اقیانوسها میروند، بیشتر از ۳۰ قطعه پلاستیک در شکم خود دارند. یک لاکپشت دریایی مرده پیدا شده است که بیش از هزار قطعه پلاستیک در رودههای خود داشت.
صدها یا شاید هزاران پرنده دریایی و لاکپشت دریایی هرساله به علت خوردن پلاستیکها میمیرند.
کیسهها و دیگر زبالههای پلاستیکی که درنهایت از اقیانوس سر درمیآورند سالانه بیش از یکمیلیون حیوان دریایی را میکشند.
بیشتر این پلاستیکها هم از سواحل کشورهای آسیایی شرقی که مقصد اصلی صادرات زباله است وارد اقیانوس میشوند.
مصرفگرایی و تمایل دائمی ما انسانها به خرید چیزهایی نو، درنهایت باعث تولید حجم عظیمی از زبالهها میشود که بخش بزرگی از آن پلاستیک است. زبالههای الکترونیکی هم که وارد دریا نمیشوند، بهعنوان کالاهای دستدوم به کشورهایی مثل غنا صادر میشوند و باعث آلودگی محیطزیست، از بین رفتن حیوانات و مرگ و بیماری انسانهای بسیاری میشوند.
چرا ما اینقدر خرید میکنیم؟
دلایل متعددی بر اینکه چرا ما انسانها اینقدر خرید میکنیم وجود دارد. نکته اینجاست که ما بخش زیادی از وسایلی هم که میخریم، لازم هم نداریم.
علاوه بر ایجاد نیاز کاذبی که از طریق بازاریابی و تبلیغات رنگارنگ شرکتها و طراحیهای فروشگاهها ایجاد میشود، یکی از دلایل خریدهای زیاد ما چیزی است که اثر دیدروت (Diderot Effect) نام دارد.
دنیس دیدروت (Denis Diderot) یک فیلسوف مشهور فرانسوی بود که تقریبا همه زندگی خود را در فقر گذارند؛ اما وضعیت او در سال 1765 تغییر کرد.
هنگامیکه او 52 سال داشت و دخترش قرار بود ازدواج کند، او پولی برای خرید جهیزیه و دیگر ملزومات عروسی دخترش نداشت؛ اما با اینکه او فقیر بود اما آوازه او بهعنوان بنیانگذار و نویسنده یکی از بزرگترین دائرهالمعارف به گوش بسیاری رسیده بود از جمله پادشاه روسیه.
وقتی در آن زمان پادشاه روسیه از مشکلات مالی او با خبر شد، به دیدروت پیشنهاد داد که کتابخانه او را به قیمت هزار پوند آن زمان بخرد. با این اتفاق دیدروت نهتنها میتوانست مخارج عروسی دخترش را بپردازد بلکه پول زیادی هم برایش باقی میمانند.
پسازاین اتفاق دیدروت تصمیم گرفت که یک عبای بلند برای خود بخرد اما بعد از مشکلاتی ایجاد شد.
اثر دیدروت
عبای او زیبا بود اما یک مشکل وجود داشت. پس از خریدن عبا او متوجه شد بقیه چیزهایی که او دارد تناسبی با عبای زیبای و اعیانی او ندارند. پس دیدروت متوجه شد که باید چیزهایی جدیدی متناسب با عبای خود بخرد.
او قالی خانهاش را با یک قالی دمشقی جایگزین کرد. دکوراسیون خانه را تغییر داد. چند مجسمه زیبای هنری خرید و اثاث خانه را نیز نو کرد.
این اتفاق که در آن فرد با خرید چیزهایی جدید، حس میکند که باید چیزهای دیگر را هم نو کند، اثر دیدروت نامیده میشود.
اثر دیدروت بیان میکند که خریدن یکچیز جدید معمولا به مجموعهای خریدهای دیگر ختم میشوند. نتیجه آنکه ما درنهایت خودمان را مجبور به خریدهایی میکنیم که پیش از آن بههیچوجه برای خوشحالی خود لازم نداشتیم.
شاید همین تلاش برای حفظ سطح رضایت، خوشحالی یا خوشبختی چیزی باشد که خرید کردن را برای بسیاری از افراد کاری لذتبخش میکند.
اما راستش مهم نیست دلیل اینهمه خرید چیست. همین رفتار ما باعث میشود زمین، آرامآرام دیگر جایی برای زندگی نباشد.
برای نجات زمین باید چهکار کنیم؟
وقتی نیاز جدیدی داریم، بهتر است تلاش کنیم نیاز خود را با آنچه داریم رفع کنیم.
اگر چنین کاری ممکن نیست، گام بعدی این است که وسیله موردنیاز خود را قرض بگیریم.
اگر نمیشود آن وسیله را قرض گرفت میتوانیم آن را با چیز دیگری که داریم معاوضه کنیم.
اگر امکان معاوضه هم نیست، بد نیست یک کالای دستدوم بخریم.
اگر هم نشد میتوانیم کار لذتبخشی را که من از کودکی انجام میدهم، عملی کنیم؛ یعنی اگر چیزی خرابشده است بهتر است تا میتوانیم آن را تعمیر کنیم.
اگر هم دنبال چیزی میگردیم که میتوان آن را با وسایلی که در دست داریم بسازیم، آن را خودمان بسازیم.
اگر چند بار خودتان وسایل خودتان را بسازید و تعمیر کنید، خواهید دید که ساختن و تعمیر کردن چه لذتی دارد. بسیار مفرحتر از خرید است.
از آنسو ساختن و تعمیر کردن باعث میشود حس خوبی از مفید بودن به ما دست دهد؛ زیرا میتوانیم بهصورت ملموسی حاصل کار خود را ببینیم. وقتی هم که محصولی که ساختیم کارایی خود را نشان داد، لذتمان دوچندان خواهد بود.
چهبسا شاید بتوانید با آن کسبوکار پررونقی هم راه بیندازید.
اما قبول دارم که همهچیز را نمیتوان ساخت. یا شاید چیزی که میسازیم کارایی محصول تجاری را نداشته باشد. در این صورت میتوانیم سراغ آخرین گزینه یعنی خرید کردن برویم.
ساختن یکی از راههای نجات زمین
حرفم این نیست که اگر همه ما همهچیزهایی را که لازم داریم، خود بسازیم یا تعمیر کنیم، میتوانیم زمین را نجات دهیم. البته که ساختن و تعمیر کردن از دست همه برنمیآید. حتی اگر بربیاید هم همه آدمها دانش و ابزار کافی برای آن را ندارند.
اما اگر پسازاین هنگامیکه چیزی خراب میشود و ما قصد میکنیم کالایی نو بخریم، به همین مراحل بالا فکر کنیم و خرید را بهعنوان آخرین گزینه در نظر بگیریم، مطمئنا حال زمین کمی بهتر میشود.
از آنسو چنین کاری هزینههای ما را پایینتر میآورد و در نتیجه پول بیشتری برایمان باقی میماند. درنهایت هم اینکه ساختن و تعمیر کردن یکی از لذتبخشترین کارهایی دنیاست. حیف است این لذت را از خود دریغ کنید.
نظرات