اثر بامل و بیماری هزینهها؛ چرا همهچیز این قدر گران است؟
اثر بامل یا بیماری هزینهها (Baumol cost disease) توضیح میدهد که چرا قیمت همهچیز دارد به شیبی عجیب رشد میکند و گران میشود، حتی چیزهایی که واقعا بهتر نمیشوند. بگذارید با یک مثال شروع کنیم. امروز برای این که سوار یک ماشین راحت بشوید باید حداقل 300 میلیون تومان هزینه کنید. اگر بخواهید از مرز
اثر بامل یا بیماری هزینهها ( Baumol cost disease ) توضیح میدهد که چرا قیمت همهچیز دارد به شیبی عجیب رشد میکند و گران میشود، حتی چیزهایی که واقعا بهتر نمیشوند. بگذارید با یک مثال شروع کنیم.
امروز برای این که سوار یک ماشین راحت بشوید باید حداقل 300 میلیون تومان هزینه کنید. اگر بخواهید از مرز لاکچری بگذرید، لازم است بیشتر از یک میلیارد تومان، (بیش از 100 هزار دلار) بپردازید. اما چهل سال پیش با حدود 10 هزار دلار (70 هزار تومان) میتوانستید یک خودروی خیلی لوکس بخرید.
شاید فکر کنید آن زمان مردم خوشبختتر بودهاند. اما آیا شما حاضرید خودروهای آنزمان را به قیمت 10 هزار دلار (120 میلیون) خریداری کنید؟ خودرویی که نه کیسه هوا دارد، نه کولر، نه سیستم صوتی و البته مثل کشتی بنزین میسوزاند. این موضوع در مورد مقایسه آیفون جدید و تلفنهای قدیمی، کامپیوترهای سال 1970 و لپتاپهای امروزی و تلویزیونهای سیاهوسفید و تلویزیون OLED هم صادق است.
اما استدلال «گرانی ناشی از پیشرفت فناوری و ارتقای کیفیت» در مورد همه کالاها صادق نیست. مثلا آیا کیفیت تحصیل هم به مراتب بالاتر از 40 سال پیش است؟ آیا هتلها مولدتر و باکیفیتتر از گذشته شدهاند؟ آیا خدمتکار منزل و پرستار کودک هم در مقایسه با گذشته خدمات بهتری ارائه میدهد؟ پس چرا قیمت این خدمات هم بالا میرود؟ اثر بامل برای توضیح همین ماجرا بهکار میرود.
بهرهوری با اقتصاد چه میکند؟
صد سال پیش منابع زیادی برای کشاورزی و تولید غذا به کار گرفته میشد. بیشتر مردم کشاورز بودند و مزارع بخش زیادی از تولید داخلی GDP را ایجاد میکردند. مشاغل دیگر مثل آهنگری و تجارت هم با این صنعت درگیر بودند. خودکفایی و امنیت غذایی مهمترین سیاست اقتصادی ملتها بود.
برای مثال در سال 1950، بیش از نیمی از اقتصاد کشور هندوستان مستقیما از کشاورزی تامین میشد. امروز این عدد به نزدیک 10 درصد از تمام تولید ناخالص داخلی هندوستان رسیده است. در همین مدت سهم کشاورزی در اقتصاد آمریکا یک دهم شده است.
دلیل این ماجرا واضح است. ماشینهای کشاورزی، فناوری نوین و بهرهوری باعث شده که تعداد کمی از نیروی کار بتوانند شکم تعداد زیادی از مردم را سیر کنند. برای همین مابقی کیکِ اقتصاد میتواند در زمینههای دیگر مثل آموزش، امنیت، فناوری و خدمات بهداشتی بهکار برود.
به دلیل پیشرفت فناوری و پیدایش تجهیزات خودکار، دستمزد کارگران در این بخش کاهش پیدا میکند. طبیعی است که در این شرایط، ادامه کار برای بیشتر کشاورزان توجیه نداشته باشد. بچههای کشاورزان مزارع را ترک میکنند و به دانشگاه میروند تا برای خود آیندهای بهتر بسازند.
اما صنایع مولد همیشه به فقر نیروی کار منجر نمیشوند. صنعتهای نوظهور مثل مهندسی کامپیوتر، با درآمدهای بالا انگیزه تحصیل و فراگیری این علم را در نیروهای کار جوان فراهم میکنند. بهدلیل بهرهوری بالا، پرداخت این دستمزدها توجیه منطقی دارد.
و اثر بامل وارد میشود
بهرهوری در تمام بخشهای اقتصاد به یک اندازه رشد نمیکند. مثلا کشوری را تصور کنید که تنها دو صنعت تولید کامپیوتر و تولید کاهو دارد. به خاطر یک کشف جدید، تولید کامپیوتر بسیار کاراتر میشود و کارگران در این صنعت حقوق بیشتری میگیرند.
بهطور طبیعی کارگران تولید کاهو، به سمت تولید کامپیوتر کشیده میشوند. رفته رفته برای تولید کاهو دیگر به اندازه کافی نیروی کار وجود نخواهد داشت. حالا مزرعهدارها باید به کشاورزان حقوق بیشتری پیشنهاد کنند که در این صنعت بمانند و همه مهندس نشوند.
در این اثر، دلیل افزایش درآمد، عملکرد درخشان کارمندان و کارگران در صنعت A نیست، بلکه عملکرد خوب کارگران در صنعت B باعث شده که حقوقها در صنعت A بالا برود!
به این اتفاق اثر بامل میگوییم. یعنی بدون این که بهرهوری در یک صنعت رشد کند، بهخاطر افزایش دستمزد در بخشهای دیگر، دستمزدها در این صنعت هم بالا برود. در این اثر، دلیل افزایش درآمد، عملکرد درخشان کارمندان و کارگران در صنعت A نیست، بلکه عملکرد خوب کارگران در صنعت B باعث شده که حقوقها در صنعت A بالا برود!
اثر بامل باعث میشود که مشاغل غیرمولد با بهرهوری پایین هم افزایش دستمزد بگیرند. کسی که در باجه سینما بلیت میفروشد، امروزه برای صدور بلیت از کامپیوتر استفاده میکند. اما این فناوری باعث نمیشود که او بلیتهای بیشتری به فروش برساند. با این وجود او نسبت به گذشته (با تورمزدایی) دستمزد بیشتری دریافت میکند.
فناوریهایی که از هزینهها نمیکاهند
توجه کنید که در تولید دوربین عکاسی، تعداد زیادی اختراع و ابداع صورت گرفته که هزینه تولید را کاهش و بهرهوری را افزایش میدهد. اما در مورد بهداشت و درمان، فناوریای که هزینه تشخیص و درمان را کم کند به وجود نیامده است. بیشتر پیشرفتها در این صنعت باعث افزایش هزینه شدهاند، نه کاهش.
مثلا صنعت آموزش را در نظر بگیرید. کلاسهای امروزی از کامپیوتر، پروژکتور و دیگر ابزارهای مدرن آموزشی استفاده میکنند. اما این ابزارها باعث نمیشود که طول یک سال تحصیلی از 9 ماه به شش ماه کاهش پیدا کند.
فناوریهایی از این دست هزینه آموزش را بالا میبرند اما باعث افزایش بهرهوری اقتصادی (تولید ثروت بیشتر) نمیشوند. به لطف فناوری میتوانیم بجای یک دوربین عکاسی، ده دوربین تولید کنیم. اما نمیتوانیم بجای یک دانشآموز، ده دانشآموز را تعلیم دهیم. حتی به زحمت میتوانیم ادعا کنیم که ویدیو پرژکتور باعث افزایش کیفیت آموزشی شده است.
اما بررسی کشورهای پیشرفته (که اقتصادشان رشد کرده) نشان میدهد که رشد دستمزدها در این صنایع هم پابهپای صنایع دیگر بوده و حقوق معلمها، پرستاران، فروشندگان بلیت و کارگران خدماتی هم بالا رفته است. این موضوع اثر بامل را اثبات میکند.
کلاس درس مدرن به تولید بیشتر با هزینه کمتر منجر نمیشود.
معنی این حرف این نیست که معلمها و پزشکان و وکلا آدمهای خوبی نیستند. خیر. شما از یک نانوا نان میخواهید. هر چه سریعتر این کار را بکند شما خوشحالتر میشوید. دلتان میخواهد مکانیک بجای یک ساعت، تعمیر خودرو را در نیم ساعت تمام کند. شما در این مشاغل خواستار بهرهوری بیشتر هستید.
اما اگر مشاور ازدواج، روانشناس یا ماساژور بجای یک ساعت، برایتان ده دقیقه وقت بگذارد، خوشحال نمیشوید. چیزی که شما از این افراد میخواهید، «وقت» آنها است. هیچ پرستار بچهای نمیتواند بگوید «اگر بجای هشت ساعت، در یک ساعت تمام بازیها را با فرزندتان بکنم چقدر بیشتر حقوق میدهید؟» در حالی که وضعیت مطلوب برای شما روزی ده ساعت مراقبت با بازی کمتر است.
نکته عجیب در اثر بامل این است که در این مشاغل، دستمزدها بیشتر رشد میکند تا در مشاغلی که بهرهوری را افزایش میدهند.
بیماری هزینهها و اثر بامل
همانطور که در سطر اول این نوشته ملاحظه کردید، به اثر بامل گاهی بیماری هزینهها هم میگویند. بیماری هزینهها دو رو دارد:
یک) افزایش هزینه تولید بدون افزایش بهرهوری.
دو) افزایش هزینه زندگی کارگران در صنایع غیرمولد.
گفتیم که مدرسه امروزی بدون کامپیوتر و پروژکتور قابل تصور نیست. مدرسه نمیتواند این هزینهها را با افزایش تولید بالا ببرد. چرا که آموزش بر روی خط تولید انجام نمیشود. بهخاطر فشار هزینهها، یا مدرسه باید تعطیل شود، یا قیمتها را بالا ببرد.
بسیاری از صنایع (که حیاتی نبودند) گزینه تعطیلشدن را انتخاب کردند. اما مشاغل الزامی مثل خدمات بهداشتی و درمانی، آموزش و پرورش و پلیس مجبورند که بمانند. این مشاغل یا از سوی بخش عمومی (دولت) تامین مالی میشوند، یا قیمتها را بالا میبرند. (در گذشته استخدام محافظ مرسومتر از امروز بود.)
اما افزایش قیمت آموزش (که به خاطر افزایش هزینه ارائه خدمات رخ داده)، چرا باید به افزایش دستمزد معلم منجر شود؟ قرار بود که مدارس قیمتها را بالا ببرند تا پول کامپیوتر و پروژکتور را تامین کنند، نه که دستمزد بیشتری به معلمان بدهند.
اینجا است که قسمت دوم اثر بامل وارد عمل میشود. معلمها در همان شهری خانه میگیرند، که مهندسان کامپیوتر. آنها باید از همان غذا، همان موبایل و همان لباسها استفاده کنند. بدون افزایش دستمزد، معلمها قادر به ادامه کار نخواهند بود. آنها یا باید شغل معلمی را رها کنند و مهندس شوند، یا افزایش دستمزد بگیرند و بمانند.
چرا دیگر راننده شخصی نداریم؟
تا همین چند ده سال پیش، هر ماشین یک راننده هم داشت. مردم یا در یک شغل متخصص میشدند و راننده استخدام میکردند، یا رانندگی یاد میگرفتند و به استخدام در میآمدند.
امروز ماشین شما خیلی پیشرفتهتر از آن روزها است. اما راننده خدمات اضافهای برای ارائه ندارد. با این وجود بهخاطر اثر بامل دستمزد راننده رشد کرده است. وقتی قیمت یک خدمات بالا برود اما مطلوبیت افزایش پیدا نکند، مصرف کم خواهد شد. یعنی شما دیگر راننده شخصی استخدام نمیکنید.
اثر بامل میتواند از بین رفتن بسیاری از مشاغل را توضیح دهد. وقتی بیماری هزینهها باعث متورم شدن قیمت میشود اما تاثیری بر کیفیت شغل نمیگذارد.
اثر بامل بیماری هزینهها، به قطبیدگی حرفهای (labor polarization) دامن میزند.
شاید اعتراض کنید و بگویید اگر کشوری در وضعیت اشتغال کامل نباشد، اثر بامل رخ نخواهد داد. چرا که مردم نمیتوانند داوطلبانه شغل غیرمولد خود را رها کنند و بروند دنبال کار بهتر. اما این حرف درست نیست. در ناکارآمدترین بازارها هم شاهد این اثر هستیم.
برای این که اثر بامل رخ بدهد، نیازی نیست حتما جامعه در وضعیت اشتغال کامل باشد. اتفاقا اثر بامل میتواند باعث افزایش بیکاری شود. به این ترتیب که شما برای دریافت خدماتی با کیفیت پایین اما دستمزد بالا (که هزینههای زندگی کارگر را پوشش دهد) انگیزه کمتری خواهید داشت.
اما اثر بامل یک کار دیگر هم میکند. مشاغلی مثل خدمات بهداشتی و درمانی با افزایش درآمد چشمگیر مواجه میشوند، در حالی که شغلهایی مثل خدمتکار منزل تا مرز نابودی پیش میروند. یعنی اثر بامل بیماری هزینهها، به قطبیدگی حرفهای (labor polarization) دامن میزند.
راه مقابله با بیماری هزینهها
بهنظر میرسد اگر ماشین اقتصاد را به حال خودش رها کنیم، مشاغلی که نمیتوانند متناسب با افزایش قیمت بهرهوری خود را افزایش دهند، از بین بروند.
طبیعی است که افراد و اصناف برای نجات خود از نابودی به راهحلهایی فکر کنند. سه راه برای مقابله با اثر بامل به ذهن میرسد که هر کدام ایراداتی جدی دارند:
راه اول: محدودیتهای صنفی
متخصصان سعی میکنند تعداد افراد فعال در صنعت خود را کنترل کنند. یک فرد تنها با داشتن مدرک دانشگاهی نمیتواند وکیل شود. او باید در آزمون وکالت شرکت کند.
اما آزمون وکالت یک شرط عجیب دارد. این طور نیست که بگویند در این آزمون افرادی که صلاحیت علمی آنها از یک حدی بالاتر باشد پذیرفته خواهند شد. یعنی بهنظر نمیرسد که این آزمون، برای اطمینان از صلاحیت علمی افراد باشد. بلکه برای این آزمون ظرفیت پذیرش محدود اعلام میکنند.
کنترل تعداد وکلای موجود در کشور باعث ایجاد کسری تقاضا و در نتیجه افزایش قیمت میشود. چنین محدودیتهایی در مشاغل دیگر (مثل سخت شدن دریافت مجوز کارگردانی برای کارگردانهای فیلم اولی) هم دیده میشود. این محدودیتها کارایی بازار را از بین میبرد و به ضرر مصرفکننده نهایی است.
راه دوم: پرداخت یارانه
دیدیم که افزایش قیمت بدون افزایش بهرهوری باعث از بین رفتن مشاغل میشود. اما مشاغلی هستند که از بین رفتن آنها تمام جامعه را تهدید میکند. معلمها، پرستاران، وکلا و پلیسها در این دسته قرار میگیرند.
برای همین ممکن است دولت به فکر بیفتد که برای نگه داشتن این مشاغل، از منابع دولتی استفاده کند. یا دستمزدشان را پرداخت کند (پلیس) یا به مصرفکننده یارانه بدهد تا بتواند از همان خدمات با قیمت ارزانتر استفاده کند (پزشک).
دولتها کمک میکنند که عموم مردم از پس هزینههای سنگین درمانی بر بیایند.
پرداخت یارانه باعث میشود که سیگنال طبیعی بازار از بین برود و روند انطباق کیفیت خدمات بر قیمت آهستهتر شود. هرچند پاسخ بازار در شرایط مختلف یکسان نیست. معلمهای آلمانی درآمد بسیار بالایی دارند. درمقابل درآمد پزشکان ایرانی بسیار بالاتر از مشاغل دیگر است.
راه سوم: اتوماسیون
یک راننده شخصی نمیتواند با رانندگی بیشتر، درآمد خود را افزایش دهد. او فقط همانقدری رانندگی میکنند که از او خواسته شود. این شغل به هیچ عنوان مقیاسپذیر (scalable) نیست.
یک راهحل برای بزرگ کردن ابعاد این مشاغل، اتوماسیون است.
میتوانیم بخش از کارها را به روبات و هوشمصنوعی بسپاریم. یک معلم قادر است که ویدیوی آموزشی خود را به صورت وبینار (webinar) به دست میلیونها مخاطب برساند.
هوش مصنوعی میتواند بسیاری از کارهای پزشک را برعهده بگیرد تا هزینه و زمان تشخیص و درمان بیماری بسیار کوتاهتر شود.
به این ترتیب تعداد منابع انسانی لازم برای انجام یک وظیفه تخصصی به شکل چشمگیری کاهش پیدا کند تا متخصص بتواند سهم بیشتری از درآمد را به خود اختصاص دهد.
ویلیام بامل، اقتصاددانی برای تمام فصول
در اقتصاد کلاسیک فرض میشود که درآمد افراد با میزان بهرهوری رابطه مستقیم دارد. هر اندازه که فرد پروداکتیوتر باشد، درآمد بیشتری هم کسب خواهد کرد.
ویلیام بامل (1922-2017) حالتی را پیشنهاد کرد که در آن بدون بالا رفتن بهرهوری، دستمزد بالا برود. این یک کشف بزرگ بود. اما متاسفانه بامل قبل از آن که نوبل اقتصاد بگیرد از دنیا رفت و همین موضوع باعث شد که کمتر به کشف مهم او توجه شود.
ویلیام بامل 1922- 2017
بعد از او، افراد بیشتر از این توضیح ساده، برای توجیه پدیدههای بیشتری کمک گرفتند که خود بامل هم به آنها فکر نکرده بود.
در نهایت به نظر میرسد که بازار کار، بازاری غیربرهمکنشی نیست. تغییری در یک بخش، بخشهای دیگر را هم تغییر میدهد. شاید اگر بتوانید تحولی در زمینه کاری خود ایجاد کنید، دستمزد عدهای بالا برود، برخی دیگر بیکار شوند و گروهی برای تامین معاش به مشاغلی جدید روی بیاورند.
نظرات