سفر، تولید و اشتغال: گردشگری به اقتصاد محلی کمک نمیکند!
چندی پیش به همراه گروهی از دوستان به همدان سفر کردیم. در نزدیکی گنجنامه و در بازار دستفروشان بودیم. داشتم به آنها توضیح میدادم که چطور صنعت گردشگری میتواند به اقتصاد و مردم این شهر کمک کند. یکی از همراهان از دستفروشها خرید میکرد. یک کلاه، یک عینک آفتابی و یک وسیله بازی. این سه
چندی پیش به همراه گروهی از دوستان به همدان سفر کردیم. در نزدیکی گنجنامه و در بازار دستفروشان بودیم. داشتم به آنها توضیح میدادم که چطور صنعت گردشگری میتواند به اقتصاد و مردم این شهر کمک کند. یکی از همراهان از دستفروشها خرید میکرد. یک کلاه، یک عینک آفتابی و یک وسیله بازی. این سه کالا، یک ویژگی مشترک داشتند: همه به اتفاق «ساخت چین» بوده و احتمالا از تهران به همدان برده شده بودند.
این موضوع کمی به استدلالهای من برای فواید اقتصادی مسافرت آسیب وارد میکرد. در نهایت موفق شدیم کمک خود به اقتصاد همدان را به دو دسته تقسیم کنیم: محصولات محلی و محصولات غیرمحلی. بیشتر محصولات محلی، شامل خدمات میشدند. اما محصولات غیرمحلی بیشتر کالاهایی بودند که خریداری میکردیم. مثلا بازدید از مقبره بوعلیسینا، خوردن غذا در رستوران و بازی در شهربازی در دسته محصولات محلی قرار میگرفت. اما پنیر آمل، شلوار راحتی چینی و بنزین وارداتی ارتباط زیادی به تولیدات همدان نداشتند. تنها امید این بود که فروشندگان اهل همین شهر باشد و درآمدشان را در همدان خرج کنند. اتفاقی که معمولا نمیافتد.
گردشگری برای عدهای (بهخصوص سرمایهگذاران) موقعیت ایدهآلی دارد. اما مثل هر صنعت دیگر، لازم است بپرسیم که دود این صنعت در چشم چه کسانی میرود؟
گردشگری مفید، گردشگری بدون فایده
به طور کلی اقتصاد توریسم، از موضوع سفر دو روزه به همدان پیچیدهتر است.
گروهی چینی را تصور کنید که برای تعطیلات به مالزی سفر میکنند. آنها در یک هتل ارزان چینی میمانند، غذای چینی میخورند و به احتمال زیاد هر کالایی که میخرند ساخت چین است. این گردشگران از این که گارسونها و کارکنان هتل زبان چینی میدانند، خوشحالاند.
درست است که شرکتهای چینی در مالزی مالیات پرداخت میکنند. اما در حقیقت این گروه چینی، بیشتر از اقتصاد مالزی دارند به چین خدمت میکنند. به این شیوه از سفر «Zero-Dollar Tourism» یا توریسم بدون ارزآوری میگویند.
بیشتر اقامتهای بومگردی ظاهری روستایی و سرمایهگذارانی شهری دارند.
درست است که بیشتر مشاغل خدماتی در همدان، تولید همدان هستند. اما اوضاع جهان دارد به شکلی تغییر میکند که در آیندهای نه چندان دور، اقتصاد چین (و شاید آمریکا) از سفر شما به مالدیو، بیشترین نفع را ببرند.
یک راه مقابله با این اثر، آگاهی مسافران است. یعنی آنها تمام تلاش خود را برای خرید کالا و خدمات بومی به کار ببندند و مطمئن شوند که ظرفی سفالی که از همدان میخرند، ساخت همدان است، نه چین.
سود از دست رفته در خرید سوغات
تصور کنید از همدان یک ظرف سفالی ساخت چین میخرید. به سه دلیل ممکن است ظرفی که میخرید در تهران ارزانتر باشد:
- کشش تقاضا: احتمال این که شما در همدان به فکر خرید سفال بیفتید بیشتر است. بقیه مردم هم مثل شما فکر میکنند. تقاضای بالا در همدان باعث میشود که قیمت این کالای تقلبی، نسبت به تهران بیشتر شود.
- هزینه تمام شده: فردی که کالا را از تهران خریده، هرگز قادر نیست قیمتی پایینتر از توزیعکننده پیشنهاد دهد. او باید سود خودش را هم در نظر بگیرد. پس قیمت محصول در همدان بالاتر از تهران خواهد بود.
- هزینههای پنهان: شما در همدان یک گلدان میخرید. گلدانی که از چین به خیابان تهران رفته، سوار بر کامیون به همدان سفر کرده و با شما دوباره به تهران باز میگردد. اگر قیمت، در هر دو بازار یکسان باشد، باز هم سود از رفته صفر نمیشود. در نهایت هزینه زیستمحیطی این رفتوبرگشت را شما پرداخت خواهید کرد.
پس مهم است که موقع سفر به محلی بودن کالاهایی که میخرید فکر کنید. اما پرسش عمیقتر این است که آیا شما قادر به تشخیص محلی بودن کالا و خدمات هستید؟
سفر به روستایی فقیر
یک روستای فقیر در اطراف شیراز را تصور کنید که طبیعت جذابی دارد. شما تصمیم میگیرید به این روستا سفر کنید. تصورتان این است که سفر شما میتواند برای مردم محلی برکت داشته باشد. حتی شاید فکر کنید که پست کردن چند عکس از زیباییهای بکر این محل در اینستاگرام، بتواند کمکی باشد به اقتصاد این مردم پاکدل.
بیایید فرض کنیم آرزوی شما برآورده میشود و این روستا به شهرت میرسد. چه اتفاقی میافتد؟ مردم فقیر روستایی، توان مالی این را ندارند که رستوران، اقامتگاه و مجموعههایی خدماتی باب میل شما افتتاح کنند. سرمایهگذاران از شیراز و تهران به این روستا میروند و مجموعههای مورد نیاز شما را تاسیس میکنند.
گردشگران پول خود را به روستا میبرند و خرج میکنند. پولی که با غروب آفتاب به شیراز (یا تهران) باز میگردد.
حتی بعید است که سرمایهگذاران منابع انسانی خود را از مردم همین روستا انتخاب کنند. برای آنها پیشخدمتها و فروشندههایی که از شهر میآیند، مطلوبیت بیشتری دارند. مدیران، حسابداران و سوپروایزرها حتما از شهر میآیند. گردشگران پول خود را به روستا میبرند و خرج میکنند. پولی که با غروب آفتاب به شیراز (یا تهران) باز میگردد.
برای مردم روستا چه اتفاقی میافتد؟ اقتصاد روستاهای فقیر بیشتر بر مبنای کشاورزی است. رشد گردشگری باعث میشود که کشاورزی از رونق بیفتد، زمینهای زراعی از بین برود و سوپرمارکت روستایی در رقابت با مغازههای «تهرانیپسند» تعطیل شوند.
قصد ندارم بگویم که هرگز حتی یک ریال هم به جیب روستاییان نمیرود، اما در بررسیهای جهانی بین یکپنجم تا یک دهم پولی که شما در روستا هزینه میکنید، در همان روستا باقی میماند.
آیا آمار، نظریه را تایید میکند؟
در گزارش UNEP این نظریه در مورد کشورهای درحال توسعه بررسی شده است:
«از هر 100 دلاری که گردشگران در کشورهای درحالتوسعه خرج میکنند، تنها نزدیک به 5 دلار در این کشورها باقی میماند.»
برای مثال بیشتر کشورهای آفریقایی چنین وضعیتی دارند و گردشگران بیشتر از اقتصاد آفریقا، در خدمت کشورهای ثروتمند آمریکایی، اروپایی و چینی هستند.
این رقم برای تایلند در حدود 30%، برای مکزیک 20% و برای جزایر کارائیب 46% است. نکته جالب اینجا است که پول باقیمانده در این کشورها، کمتر به طبقه ضعیف نفوذ میکند و معمولا به شرکتهای ثروتمندی میرسد که از شهرهای بزرگ میآیند.
اما هنوز امیدهایی باقی مانده است. شاید توریسم بتواند برای مردم محلی شغل ایجاد کند. متاسفانه این امید هم چندان واقعی نیست.
اشتغال در روستای توریستی
این استدلال به کمی درک اقتصادی نیاز دارد. تلاش میکنم ماجرا را به سادهترین زبان تعریف کنم. اما لازم است شما هم کمی در مورد موضوع بیشتر فکر کنید.
بله. گردشگری واقعا قادر است برای مردم محلی شغل ایجاد کند. اما چه شغلی؟ آیا گردشگران به معلم، مشاور مالی، فیلمساز و مهندس برق نیاز دارند؟ یا به راننده، رفتگر، گارسون، کارگر هتل و فروشنده بلیت؟ درست است که گردشگری شغل ایجاد میکند، اما کیفیت این مشاغل به چه صورت است؟ آیا نوجوانی که در یک سوپرمارکت روستایی مشغول به کار میشود، از قانون کار، بیمه و حداقل دستمزد بهرهمند میشود؟
اما یک اتفاق دیگر هم میافتد. یک خانواده روستایی فقیر هر چهار فرزند خود را به مدرسه فرستاده تا درس بخوانند و از تله فقر خارج شوند. (تحصیلات مهمترین و کلیدیترین ابزار برای مبارزه با فقر است.) اما حالا آنها باید بین رفتن به مدرسه (بدون درآمد و با هزینه) و اشغال به مشاغلی که به توانایی حرفهای نیاز ندارند، یکی را انتخاب کنند.
در علم اقتصاد به این هزینه، هزینه فرصت میگویند و هزینه فرصت یک هزینه واقعی است. مثلا اگر به یک دانشجوی دانشگاه شریف شغلی با دستمزد ماهانه 25 میلیون پیشنهاد دهید، حتما تحصیل را رها میکند. چون بعد از این پیشنهاد، هزینه رفتن به دانشگاه (و نگرفتن این دستمزد) بیش از توان مالی او است.
سهم روستاییان از گردش مالی بالا در دربند چقدر است؟
برای فقرا مشاغل غیرتخصصی با حقوقهای ناچیز، حکم همین پیشنهاد نجومی را دارند. آنها تحصیل را رها میکنند، با دستمزدی ظالمانه مشغول به کار میشوند و امیدها برای از بین بردن فقر، نقش بر آب میشود. به بیان دیگر، هجوم گردشگران به یک منطقه روستایی قادر است هزینه تحصیل برای کودکان آن روستا را بالا ببرد.
از کتاب اقتصاد فقیر میدانیم که یک منفعت کوچک برای فقرا، چشمگیرتر از منفعت بزرگ در بلندمدت است. برای همین انگیزه برای خارجکردن بچهها از مدرسه و بهکار گرفتن آنها در مشاغل بیکیفیت بالا میرود.
راهحلهایی که شکست میخورند
برای این که این وضعیت از بین برود، توریستها سعی کردند راهحلهایی پیدا کنند. یک تصمیم جذاب این بود که بجای استخدام لیدرهای حرفهای و شهری، بهصورت مستقیم مردم محلی را استخدام کنند.
در تایلند این تجربه خیلی زود به شکست منجر شد. صاحبان سرمایه وقتی دیدند بازار دارد از دست میرود، به استخدام لیدرهای محلی پرداختند. شما خیال میکردید که مستقیما دارید پول را به یک دانشجوی محلی میدهید. ولی خبر نداشتید که پشت پرده، این دانشجو باید بخش بزرگی از درآمد خود را به یک شرکت توریستی بدهد. شانس این که بتوانید یک راهنمای محلی مستقل را استخدام کنید، بسیار پایین است.
شانس این که بتوانید یک راهنمای محلی مستقل را استخدام کنید، بسیار پایین است.
در آفریقا تجربه متفاوتی انجام شد. توریستها تصمیم گرفتند بجای پرداخت پول نقد، با غذا، لباس و وسایل الکترونیکی مجانی به سراغ محلیها بروند و به آنها کمک کنند. اتفاقی که افتاد، هجوم متکدیان برای استفاده از این هدایای مجانی بود. و توریستها نمیتوانستند تشخیص دهند که چه کسی محلی است و چه کسی برای غذای مجانی به این محل آمده است.
اقتصاد گردشگری راهحلهایی که هنوز وجود دارد
وقتی ما به سفر میرویم، سعی میکنیم همهچیز تا جای ممکن «مثل خانه خودمان» باشد. این بزرگترین اشتباه در سفر است. خانه امن و راحت خود را فراموش کنید. کالاها و خدماتی که مثل خانه خودتان هستند، با محصولات واقعی روستایی زمین تا آسمان تفاوت دارند.
اگر امکانش را دارید، در یک خانه روستایی (که برای اجاره آگهی نشده) بمانید و پول را مستقیما به مردم روستایی بدهید. (در ایران برای این کار موانع فرهنگی وجود دارد.) بجای پنیر و نان بستهبندی، به دنبال نان و پنیر محلی بگردید. مطمئن شوید که پنیر در روستا تولید میشود و با کامیون به آنجا نمیآید.
بسیاری از صنایع دستی در چین تولید میشوند. با این حال کارگاههای روستایی هستند که در آنها میتوانید محلی بودن محصولات را با چشم خودتان ببینید.
از اقامتگاههایی که «تهرانیها» در چشماندازهای روستایی احداث کردهاند بپرهیزید. درآمد این اقامتگاهها به تهران (یا شهرهای بزرگ دیگر) منتقل میشود. اقامتگاههایی که کشاورزی را نابود میکنند.
از استخدام کودکان به عنوان راهنما پرهیز کنید. کساد شدن کار برای کودکان، شانس ادامه تحصیل آنها را بالا میبرد و به آنها «امکانِ» خروج از فقر را میدهد.
اگر هزینه سفر خود را از یک میلیون تومان به 100 هزار تومان کاهش دهید، اما سعی کنید که تمام این پول در شهر بماند، دوبرابر بیشتر به اقتصاد مقصد سفر خود کمک کردهاید.
همین که میبینید یک روستای محروم، در مدتی کوتاه ترقی کرده، نشان نمیدهد که گردشگری برای آنها مفید بوده است.
نظرات