چه کسی برنده جنگ تجاری چین و آمریکا است؟
جنگ تجاری چین و آمریکا یکی از مسائل بسیار مهم اقتصاد جهانی است؛ زیرا این دو کشور، قویترین اقتصادهای جهان هستند و درگیری تجاری آنها نهتنها در خود اقتصاد این کشورها تاثیر میگذارد، بلکه بر کل اقتصاد جهان و اقتصادی کشورهای دیگر هم اثر دارد. ما پیشازاین مورد جنگ تجاری چین و آمریکا چندین مقاله
جنگ تجاری چین و آمریکا یکی از مسائل بسیار مهم اقتصاد جهانی است؛ زیرا این دو کشور، قویترین اقتصادهای جهان هستند و درگیری تجاری آنها نهتنها در خود اقتصاد این کشورها تاثیر میگذارد، بلکه بر کل اقتصاد جهان و اقتصادی کشورهای دیگر هم اثر دارد.
ما پیشازاین مورد جنگ تجاری چین و آمریکا چندین مقاله منتشر کردهایم. اولین اقدامها برای آغاز این جنگ تجاری، از دولت دونالد ترامپ شروع شد. دولت او با وضع تعرفه برای کالاهای چینی عملا تجارت آزاد بین این دو کشور را لااقل تا حدودی تضعیف کرد.
اما در این میان یکی از مهمترین اقدامهای دولت آمریکا در این جنگ تجاری، تحریم شرکت هواوی بود. تحریمی که تجهیزات مخابراتی بسیار قدرتمند این شرکت را از بازارهای آمریکا دور میکرد و مانع استفاده هواوی از اندروید و سیستمعامل ویندوز میشد و در نتیجه تاثیر چشمگیری روی صنعت گوشیهای هوشمند میگذاشت؛ زیرا هواوی یکی از سه تولیدکننده بزرگ گوشیهای هوشمند است که همواره برای کسب رتبه اول در رقابت سختی با اپل و سامسونگ بود و البته هنوز هم هست.
دلیل آغاز جنگ تجاری آمریکا و چین، باور دونالد ترامپ رییسجمهور آمریکا بر این مسئله بود که دولت چین اولا مالکیت معنوی را به رسمیت نمیشناسد و از آنسو دولت چین با اقدامهای غیرمنصفانه مثل پایین نگاهداشتن عمدی ارزش یوان در برابر دلار، بهصورت غیرمنصفانهای مزیت رقابتی درست میکند و در نهایت باعث مشکلات اقتصادی در آمریکا میشود.
اما مستقل از همه اینها سوال مهمی مطرح میشود که باید پاسخی برای آن بیابیم. اینکه در این جنگ تجاری چه کسی برندهشده است؟یا لااقل تا به امروز برنده واقعی چه کسی بوده است؟
چین به دنبال اقتدار از دست رفته
چین یکی از قدیمیترین کشورهای جهان و البته یکی از تمدنهای قدیمی دنیا است. امپراتوری چین زمانی یکی بزرگترین و عظیمترین امپراتوریهای جهان بود.
راستش چندان دقیق نمیدانم که در طول این چند هزار سال چه اتفاقهایی بر سر امپراتوری چین رخداده است؛ اما خوب میدانم که صدسال پیش وضعیت کشور چنین چندان جالب نبود. زمانی که ژاپنیها حاکم بلامنازع منطقه آسیای شرقی بودند، نه چین و نه کره از حمله امپراتوری ژاپن در امان نبودند.
یکی از مهمترین دورههای درگیریهای چین و ژاپن جنگ دوم ژاپن و چین بود که از 7 جولای 1937 تا 2 سپتامبر 1945 ادامه داشت.
جنگندههای آمریکایی در حال ریختن بمب روی هوکاداته ژاپن در جنگ جهانی دوم
حمله ژاپن به پرل هاربر (Pearl Harbor) در سال 7 دسامبر 1941، باعث شد که آمریکا بهصورت رسمی علیه ژاپن اعلام جنگ بکند؛ اما اعلام رسمی جنگ علیه ژاپن به این معنا نبود که آمریکا علاقه دارد چین را از دست ژاپن برهاند.
از آنسو در داخل خود چین یک جنگ داخلی بین دولت چین و حزب کمونیست چین در جریان بود.
دولت چین برای اینکه بتواند توجه و کمک آمریکا را برای پیروزی علیه ژاپن جلب کند، در بخشهایی که تحت سلطه ژاپن بود، تمامعیار به دفاع پرداخت.
بااینکه در این درگیریها هر دو طرف تلفات زیادی دادند و در نهایت ارتش چین عقبنشینی کرد اما به جهان نشان داد که چین کشور قابلاعتنایی است.
خروج ژاپن از چین
پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست ژاپن نیز مشخصا نیروهای ژاپنی از چین بیرون رفتند. حکومت کمونیستی شوروی سابق، شمال شبهجزیره کره و ارتش آمریکا نیز جنوب شبهجزیره کره را از دست ژاپنیها باز پس گرفتند.
همانطور که گفتیم دولت چین در آن زمان همزمان با ژاپن درگیر یک جنگ داخلی با حزب کمونیست چین بود؛ اما جنگ با ژاپن خسارات زیادی به ارتش چین وارد کرد.
این قضیه باعث شد جنگ دوم داخلی چین که دوباره بین دولت و حزب کمونیست چین بود، به نفع حزب کمونیست تمام شود؛ زیرا دولت پس از سالها درگیری با ژاپن امکانات و پول کافی برای پیروزی در جنگ داخلی را نداشت. پسازاین دوره، کمونیسم بر چین حاکم شد.
کمونیستها هم این دوره دوم جنگ داخلی را جنگ آزادی نامیدند.
اما حکومتهای کمونیستی معمولا حکومتهای موفقی از آب درنمیآیند. لااقل بدون جنبههای سرمایهداری، حکومتهای کمونیستی لااقل به لحاظ اقتصادی به مشکل برمیخورند و در نهایت کشور عقبمانده با مردمی گرسنه درست میکنند.
نیروهای ژاپنی در جنگ دوم چین و ژاپن
همه این اتفاقات باعث شد که حکومت کمونیستی چین اصلاحاتی را در این کشور آغاز کند. اصلاحاتی که در آن حکومت کمونیستی چین، اجازههای فعالیت اقتصادی به سبک سرمایهداری را لااقل در بخشهایی از چین داد.
در نهایت وقتی رشد اقتصادی چین به حد چشمگیری رسید، این کشور تلاش کرد عضو سازمان تجارت جهانی شود تا راحتتر بتواند با بقیه کشورهای دنیا به مبادله کالا و خدمات بپردازد.
پس از مدتها مذاکره و ایجاد تغییراتی در اقتصاد چین، چین توانست ۱۸ سال پیش یعنی در سال ۲۰۰۱ با وساطت دولت آمریکا که آن زمان ریاستش در دستان جورج بوش پسر بود، عضو سازمان تجارت جهانی شود.
تجارت دنیا در دستان چین قرار میگیرد
عضویت در سازمان تجارت جهانی درهای اقتصاد چین را به دنیا باز کرد و باعث شد سرمایهگذاری در آن آسانتر شود. در آن زمان اقتصادی چین یکی از اقتصادهای با سریعترین سرعت رشد در دنیا بود و دلیل وساطت آمریکا برای عضویت چین در سازمان تجارت جهانی هم همین بود.
زیرا آمریکا و شرکتهای آمریکایی میتوانستند با سرمایهگذاری در چین، سهمی از کیک بزرگ اقتصاد چین داشته باشند. کیکی که بسیار سریع در حال بزرگ شدن بود.
جشن الحاق چین به سازمان تجارت جهانی
پسازاین اتفاق سرمایههای آمریکایی به چین سرازیر شد. این شرکتها که از قبل میلیاردها دلار در اقتصاد چین سرمایهگذاری کرده بودند، پس از عضویت چین در سازمان تجارت جهانی این سرمایهگذاری را بسیار افزایش دادند بهطوریکه فقط در ۵ سال، مقدار این سرمایهگذاری دو برابر سرمایهگذاری پیش از عضویت چین در سازمان تجارت جهانی شد.
اقتصاد چین با کسب دسترسی به سرمایه و بازار جهانی، سرعت رشدش بیشتر هم شد. کارخانههای جدید هرروز یکی از پس از دیگری تاسیس میشدند تا برای همه کشورهای جهان از جمله خود آمریکا کالا تولید کنند. در نهایت همین تولید بسیار زیاد محصولات و رشد کارخانهها، برخی از آمریکاییها را نگران کرد.
خندق اقتصاد چین
اقتصاد چین دو مزیت اقتصادی مهم دارد نیرو کار و مواد اولیه ارزان. نیروی کار و مواد اولیه ارزان چیزی بود که باعث جذب سرمایهگذاری به چین میشد.
بسیاری از شرکتها در آمریکا و دیگر کشورها کارخانههای تولیدی خود را به چین میبردند تا بتوانند با استفاده از همین نیروی کار و مواد اولیه ارزان حاشیه سود خود را بالا ببرند.
اما مهمترین مزیت کارخانههای چین ضعف با نبود حق مالکیت معنوی در چین است. البته نبود حق مالکیت معنوی خود میتواند به کسبوکارهای چینی آسیب بزند اما این کسبوکارها از همان ابتدا با این قضیه سازگار شدهاند و میدانند در این فضا چگونه سود کنند.
اما نبود این حق مالکیت معنوی برای کسبوکارها و استارتآپهای آمریکایی که برای استفاده از فناوری یک شرکت دیگر مجبور هستند کلی پول بابت مجوز استفاده بپردازند و همچنین خود با همین قضیه میتوانند انحصار و یکهتازی خود را در بازار حفظ کنند، مسئله سخت و آسیبزایی بود.
اسکوترهای برقی چینی
میتوان چندین مثال از این قضیه پیدا کرد. یکی از این مثالها اسکوترهای برقی هستند.
اسکوتر برقی را یک فرد چینی-آمریکایی با نام شین چن (Shane Chen) در سال 2014 اختراع کرد و در سال 2014 بهطور رسمی این اختراع را در آمریکا ثبت کرد و در آمریکا نیز شروع به ساختن آن کرد.
اما مشکل از اینجا پیش آمد که علیرغم تلاش وی، چن نتوانست مانع از صادرات اسکوتر برقی به چین شود. وقتی همین اسکوتر برقی به چین رسید، چندین کارخانه و شرکت چینی شروع به کپی آن کردند.
اسکوتر برقی یا Hoverboard
قابهای تلفن چینی
یا در موردی دیگر، فردی در آمریکا یک قاب تلفن هوشمند ساخته و ثبت کرده بود که در داخل خود چوب سلفی هم داشت؛ اما هفت روز بعدازآنکه او برای جمع کردم پول یک کمپین کراود فاندینگ (Crowd Funding) در سایت کیکاستارتر (kickstarter) راه انداخت، یک شرکت کوچک چینی، یک نسخه کپی از آن را تولید کرد و در بازار چین عرضه کرد.
این در حالی بود که خود مخترع اصلی این قاب گوشی، هنوز نتوانسته بود از کمپین خوب پول قابل قبولی جمع کند.
در کل نبود مالکیت معنوی در چین و کپی شدن محصولات آمریکایی در چین سالانه ۶۰۰ میلیارد دلار به اقتصاد آمریکا ضرر میزند. یادتان باشد که 87 درصد کالاهای تقلبی از چین میآیند.
آغاز جنگ تجاری چین و آمریکا
دونالد ترامپ که با وعده مقابله با چین به ریاست جمهوری آمریکا برگزیدهشده بود، در سال 2017 یک هیئت رسمی را مامور بررسی سیاستهای چین کرد؛ اما صرف تشکیل همین هیئت، مقامات چینی را عصبانی کرد.
شی جینپینگ، رییسجمهور چین آمریکا را تهدید به تحریم کرد که البته مشخصا در مقابل کسی مثل دونالد ترامپ، پاسخ معقولی نبود.
یکی از اولین اقدامها دونالد ترامپ برای مقابله با چین، خارج کردن آمریکا از قرارداد شراکت ترنس-پاسفیک (Trans-Pacific Partnership) یا TPP بود. این یک قرارداد شراکت تجاری بین استرالیا، مالزی، چین، ویتنام، نیوزلند، سنگاپور، ژاپن، بورنئو، شیلی، کانادا، مکزیک و در نهایت آمریکا بود.
این قرارداد شامل بندهایی برای کاهش یا حذف تعرفههای تجاری بین کشورهای عضو و همچنین ایجاد ابزارهایی برای تسهیل تبادلات تجاری و تجارت آزاد بود.
وقتیکه آمریکا از این قرارداد بیرون آمد، باقی کشورهای باقیمانده یک نسخه تغییریافته از همین قرارداد را امضا کردند که آن را TPP11 نامیدند.
اما ترامپ فقط به این راضی نبود و بقیه گامهای او نیز تا حدی ددمنشانه بود. او در ماه مارس 2018 روی 3 میلیارد دلار از کالاهای چینی تعرفه وضع کرد.
این کالاهای بهطور مثال شامل قطعات الکترونیک، لباس و تجهیزات علمی و آزمایشگاهی بودند.
از آنسو هم چین سریعا با وضع تعرفه روی کالاهای آمریکایی از جمله سویا، طلا و پنبه این اقدام آمریکا را تلافی کرد.
این عملا آغاز جنگ تجاری چین و آمریکا بود و از آن زمان به اینسو تعرفههای متعددی از هر دو طرف بر کالاهای طرف مقابل وضعشده است. در سوی دیگر قضیه برخی مذاکرات تجاری هم بین سران اقتصادی چین و آمریکا در جریان است که اخبار آنها بازارها را تحت تاثیر قرار میدهد.
اما آنچه در نهایت به چشم یک فرد خارجی میآید این است که گویا قرار نیست این جنگ تجاری به این زودیها تمام شود. مشخصا هم هر دو طرف این جنگ تجاری، هزینههای متعددی بابت آن میپردازند و به نظر هم نمیآید هیچیک برنده شوند. پس با این حساب چه کسی برنده این جنگ تجاری خواهد بود؟
برنده واقعی جنگ تجاری چین و آمریکا، کیست؟
مسئله اینجاست تنها چیزی که دونالد ترامپ در این جنگ تجاری به آن توجه دارد، تراز تجاری آمریکا است. در این مورد هم تراز تجاری آمریکا در تجارت با چین مهم است.
اگر این تراز تجاری مثبت باشد، یعنی آمریکا بیشتر از آنکه از چین کالا وارد کند، به آن کالا صادر میکند. اگر هم تراز تجاری آمریکا با چین منفی باشد، یعنی بیشتر کالا از چین وارد میکند تا صادر.
تراز تجاری آمریکا و چین در سال 2018، 419 میلیارد دلار به سود چین بوده است؛ یعنی اختلاف بین ارزش کالاهای چینی واردشده به آمریکا با کالاهای آمریکایی صادرشده به چین، 419 میلیارد دلار بوده است.
نکته اینجاست که این تراز تجاری همواره حتی پیش از ملحق شدن چین به سازمان تجارت جهانی، به نفع چین بوده است. از زمان آغاز جنگ تجاری آمریکا و چین نیز بااینکه نرخ رشد این تراز تجاری مثل قبل نبود اما مقدار آن چندان تغییری نکرده است.
دونالد ترامپ به همراه تران دای کوانگ رئیس جمهور ویتنام
از آنسو هم هزینه جنگ تجاری همینالان هم در اقتصاد آمریکا قابلتشخیص است؛ زیرا وقتی تعرفهها بالا میروند، در نهایت هزینه این افزایش تعرفه را باید مشتری نهایی بپردازد.
این قضیه خصوصا وقتی مقایسهای بین تورم کالاهای تعرفهدار با کالاهای بدون تعرفه بکنید، اثر مشخص تعرفهها را در اقتصادی آمریکا نشان میدهد.
یکی دیگر از اثرات جنگ تجاری، کاهش میزان سرمایهگذاری چینیها در آمریکا است و این در حالتی است که آمریکاییها و شرکتهایی آمریکایی همچنان در چین سرمایهگذاری میکنند.
سرمایهگذاران چینیها هم در نتیجه این جنگ، سرمایه خود را با اروپا و دیگر کشورهای اروپایی میبرند. در نهایت مشخصا در این درگیریها این مشتریان آمریکایی هستند که ضرر میکنند.
اما برنده کیست؟
اما در میان این بحبوحه یک برنده هم وجود دارد. این برنده ویتنام است. از وقتی جنگ تعرفهها بین آمریکا و چین شروعشده است، تراز تجاری آمریکا و ویتنام هرروز به نفع ویتنام افزایش مییابد.
به نظر هم میرسد که بسیاری از تجار چینی، بهجای چین صرفا محصولات خود را به تولیدکنندگان ویتنامی سفارش میدهند.
ویتنام کشور همسایه چین عملا از روابط تجاری شکننده آمریکا و چین بهره برده است و آنقدر در این جنگ تجاری سود کرده و میکند که دونالد ترامپ به فکر وضع تعرفه روی کالاهای ویتنامی هم افتاده است.
نظرات