هفته کاری ۱۵ ساعته؛ آیندهای که هیچگاه شکل نگرفت
در سال 1930 میلادی، جان مینارد کینز پیشبینی کرد که به واسطه تغییرات تکنولوژی و رشد بهرهوری تعداد ساعتهای کاری به 15 ساعت در هفته کاهش پیدا خواهد کرد. اما همان طور که امروزه مشاهده میکنیم، حتی با وجود رشد شدید بازدهی و بهرهوری، همچنان به هفتههای کاری 40 ساعته و بیشتر مشغولیم. چرا با
در سال 1930 میلادی، جان مینارد کینز پیشبینی کرد که به واسطه تغییرات تکنولوژی و رشد بهرهوری تعداد ساعتهای کاری به 15 ساعت در هفته کاهش پیدا خواهد کرد. اما همان طور که امروزه مشاهده میکنیم، حتی با وجود رشد شدید بازدهی و بهرهوری، همچنان به هفتههای کاری 40 ساعته و بیشتر مشغولیم.
چرا با وجود پیشرفتهای زیاد، همچنان برای ایجاد تعادل بین کار و زندگی دچار مشکل هستیم؟ آیا تصور کینز از چنین اتفاقی اشتباه بود؟ اینها سوالهایی هستند که قصد داریم تا در ادامه این مقاله به آنها پاسخ بدهیم. در ابتدا، تفکر کینز راجع به این موضوع را بررسی کرده و سپس با در نظر گرفتن انگیزههای اقتصادی، دلیل شرایط فعلی را مییابیم.
چرا کینز چنین تصوری از آینده داشت؟
منطق کینز راجع به هفته کاری 15 ساعته این بود: با رشد توانایی تولید بیشتر بهازای مواد اولیه کمتر، نیازهای افراد نیز توسط کار کمتر برآورده خواهد شد. در نتیجه، زمان بیشتری برای استراحت و تفریح ایجاد خواهد شد. اما دادهها و تحقیقاتی که بعد از دوران کینز انجام شد نشان میدهند که بیشتر منفعتهای ایجادشده از این رشد بهرهوری به شرکتها و سران آنها رسیده است.
کینز در دوران زندگی خود، رایج شدن و گسترش کارخانههای خودکار و تولید وسیع را به چشم دید؛ در آن زمان، استفاده از الکتریسیته، زغال و بخار برای تولید بهشدت افزایش پیدا کرد. همچنین وی در نوشتههای خود از رشدی 40 درصدی در خروجی کارخانهها، بین سالهای 1919 تا 1925، در ایالات متحده یاد میکند.
جان مینارد کینز
این رشد ناگهانی در بهرهوری نهتنها استانداردهای سطح زندگی را بالا برد، بلکه بهنوعی کل دنیا را تغییر داد؛ به همین دلیل، پیشبینی رخ دادن چنین اتفاقی در آینده، چندان کار دور از انتظاری نبود.
فوران بهرهوری
با توجه به بررسیهای انجامشده در مرکز تحقیقات اقتصاد و کسبوکار در سال 2013، بهرهوری در بخشهای دفتری و کارمندی حدود 84 درصد از سال 1970 تا کنون افزایش پیدا کرده است؛ همچنین دلیل اصلی این اتفاق نیز تنها رشد قدرت پردازشی به کمک کامپیوترها بوده است. به عبارت دیگر، یک کارمند امروزه میتواند در طی یک ساعت، بازدهی مشابه 5 ساعت کار یک کارمند در سال 1970 را داشته باشد. یک روز کاری کامل در سال 1970 امروزه میتواند تنها طی 1.5 ساعت انجام شود.
بنابراین، ما امروزه دو برابر آن مقداری که کینز تصور میکرد، بازدهی بیشتری داریم. تحول تکنولوژی باعث شده است تا کارهای انجامشده توسط هر فرد به میزان قابلتوجهی افزایش پیدا کند.
صنایعی که بیشترین نفع را از تکنولوژیهای جدید بردند، مانند کشاورزی، دچار رشدی 46 درصدی در بهرهوری خود شدند؛ و این رشد تنها مربوط به سالهای 1993 تا 2004 میشود، زمانی حباب شرکتهای فناوری در حداکثر خود بود. جالب اینجاست که دلیل اصلی این رشد ناگهانی بهرهوری، بهخصوص در کشورهایی مانند آمریکا، نوآوری در تکنولوژیهای کشاورزی بود.
در صنعت حقوق و وکالت، ایده دفترهای بدون کاغذ باعث رشد بسیار زیادی در بهرهوری بسیار از شرکتهای حقوقی شد؛ در زمانهای بعد از 1990 که اینترنت شروع به رواج پیدا کرد. در حال حاضر، بسیاری از شرکتهای وکالتی در حال استفاده از تکنولوژیهایی مانند پردازش ابری، سیستمهای مدیریت مدارک و هوش مصنوعی ابتدایی هستند. ترکیب استفاده از چنین تکنولوژیهایی به این شرکتها اجازه میدهد تا حجم زیادی از مدارک و دادهها را در مدت زمان بسیار کوتاهتری نسبت به قبل پردازش کنند.
یک تحقیق در این زمینه نشان داد که در 80 درصد کارهای مربوط به وکالت، یک فارغالتحصیل جدید رشته حقوق میتواند نسبت به یک وکیل با 10 سال سابقه کار بازدهی بیشتری داشته باشد. به عبارت دیگر، بازدهی ناشی از تکنولوژی به حدی افزایش پیدا کرده است که منافع آن از تجربه واقعی افراد نیز بالاتر است.
ساعتهای کاری ثابت
با وجود تمامی پیشرفتهای ذکرشده در بهرهوری، همچنان اثری از ساعتهای کاری کمتر دیده نمیشود. دلیل این اتفاق، تا حدی به سیاست و تا حدی به اقتصاد مربوط میشود.
رشد بهرهوری بهجای آنکه به ساعتهای کاری کمتر منجر شوند، باعث ایجاد انگیزه بیشتری برای افزایش بهرهوری شدهاند؛ نخستوزیر سابق استرالیا، مالکلم ترنبل، که به نوعی اصولگرا محسوب میشد و بیل شرتن، سیاستمداری که رهبر گروه اصلاحطلب به حساب میآمد، هر دو موافق این قضیه بودند که «بهرهوری بیشتر به شغلهای بیشتر و مزدهای بالاتر منجر میشود». اما کینز از طرف دیگر به دنبال اقتصادی بود که دارای تعداد مشاغل کمتر، ساعات کاری کمتر و همچنین بهطرز پارادوکسگونهای دارای مزدهای بالاتری باشد.
در سطح اقتصادی، این افزایشهای بهرهوری توانستهاند به رشد درآمد بسیاری از کمپانیها کمک کنند. با وجود اینکه نرخ رشد درآمد واقعی کارمندان (یعنی بر حسب شاخص قیمت) ثابت مانده است، درآمد مدیرعاملهای شرکتها با نرخ بسیار بالایی به رشد خود ادامه داده است.
گزارشی که توسط موسسه سیاستهای اقتصادی تهیه شد، نشان داد که حقوق مدیران عامل شرکتها و CEOها از سال 1978 دچار رشد 937 درصدی شده است؛ در حالی که در همین بازه زمانی، حقوق کارمندان تنها به میزان 10 درصد افزایش پیدا کرده است. به عبارت دیگر، تنها مدیران و مقامات بالایی شرکتها هستند که از این رشد بهرهوری منفعت بردهاند.
در بسیاری از صنایع مختلف، شرکتها سعی کردهاند تا توسط این رشد بهرهوری، کسبوکار خود را توسعه داده و تبادلات بیشتری داشته باشند. با وجود اینکه در سراسر دنیا شرکتها و کسبوکارها در حال بهبود بازدهی و بهرهوری خود هستند، همچنان بخش زیادی از کارمندان در حال کار کردن در ساعات اضافه بوده و برای دریافت حقوق خود در پایان هر ماه با مشکل مواجه میشوند.
اختلاف طبقاتی
در دهههای گذشته، اختلاف طبقاتی به یکی از عمده مشکلات کشورها تبدیل شده است؛ این مشکل تنها گریبانگیر کشورهای جهان اولی مانند آمریکا نیز نیست، بلکه در کشور خودمان نیز مردم در حال مقابله با این مسئله هستند. بررسی آمار بسیاری از کشورها نشان میدهد که این مسئله اختلاف، در بحث بهرهوری کسبوکارها نیز دیده میشود؛ برای مثال، باوجود رشد ناگهانی استارتاپها و کسبوکارهای جدید، همچنان حقوق و دستمزدهای کارمندان با نیازها و سطح مهارت آنها برابری ندارد. در این حین، به دلیل مواردی مانند فساد سیستمی و همچنین نظارتهای نادرست بر سیستمهای مالیاتی، اختلاف زیادی میان منفعتهای شغلی کارمندان و مدیران وجود دارد.
در نتیجه، میتوان گفت که پیشبینی کینز راجع به هفته کاری 15 ساعته همچنان قابل اجراست؛ اما در حال حاضر، چه در ایران و چه در دیگر کشورها، پیشنیازهای مربوط به آن رعایت نشده است. ایجاد تعادل بین کار و استراحت چیزی است که در قدم اول نیازمند ایجاد عدالت و برابری در زمینه حقوق و دستمزد خواهد بود.
نظرات