در جهان پساکرونا چه چیزهایی برای همیشه تغییر خواهند کرد؟
جنگ جهانی اول، «سازمان ملل متحد» را به وجود آورد؛ جنگ جهانی دوم، «ناتو» را ایجاد کرد و بحران اقتصادی جهانی در سال ۱۹۲۹ میلادی، اقتصاد و سیاستگذاری عمومی را وارد مرحله تازه «اقتصاد کینزی» کرد که تا دهه ۱۹۷۰ میلادی، نظریه حاکم بر اقتصاد جهان بود. مثل تمام اتفاقات بزرگ، کرونا هم جهان را
جنگ جهانی اول، «سازمان ملل متحد» را به وجود آورد؛ جنگ جهانی دوم، «ناتو» را ایجاد کرد و بحران اقتصادی جهانی در سال ۱۹۲۹ میلادی، اقتصاد و سیاستگذاری عمومی را وارد مرحله تازه « اقتصاد کینزی » کرد که تا دهه ۱۹۷۰ میلادی، نظریه حاکم بر اقتصاد جهان بود. مثل تمام اتفاقات بزرگ، کرونا هم جهان را به پیش و پس از خود تقسیم خواهد کرد. اما در جهان پساکرونا واقعا چه چیزهایی تغییر خواهند کرد؟
وقت آن است که واقعا «آنلاین» شویم!
شاید اصلیترین خروجی جهان کرونازده برای ما این باشد که «آنلاینشدنِ» شکل و شمایلِ زندگیِ روزمره و البته کسبوکارها را جدیتر بگیریم. در همین ایران، با شیوع کرونا بسیاری از فرآیندهای اداری و بانکی آنلاین شدند و حتی در مواردی، بسیار سادهتر و سریعتر انجام میشدند. مثلا، ثبتنام برای بیمه بیکاری یا تقاضا برای وام که تا همین چند ماه پیش در حد یک روزِ کاملِ اداری از شما وقت میگرفت، حالا از روی صندلی پذیرایی خانهتان قابل انجام است و ظاهرا زیرساخت تازهای هم برای این کار ایجاد نشده است.
پرسش این است که اگر میشود این همه کار را آنلاین انجام داد، اساسا چرا باید نظام اداری کشورها همچنان تا این حد عریض و طویل و پر پیچوخم باشد؟ آنلاینشدن کسبوکارها یعنی کاهش رفتوآمدها، کاهش تعداد کارمندانی که باید در مواجهه مستقیم با اربابرجوع باشند و اینها همه یعنی کوچکشدن و چابکشدن نظام اداری و حاکمیتی. شاید دولتها واقعا به این همه کارمند نیاز نداشته باشند.
علاوه بر این، آنلاینشدن بسیاری از دورههای درسی مدارس، دانشگاهها و مراکز آموزشی هم این موضوع را به ذهن متبادر میکند که چرا از این پس آموزش عمدتا آنلاین نباشد؟
پایان نفت: خیلی دور، خیلی نزدیک
تقاضای جهانی برای نفت در هیچ تاریخی در چند دهه اخیر به اندازه دوران شیوع کرونا کاهش پیدا نکرده بود و حتی غولی همچون چین نیز آن قدر درگیر مهار بیماری بود که مصرف نفت و به دنبال آن رشد اقتصادی را در رده دوم توجهات خود قرار داده بود.
شیوع کرونا اما به منزله یک شوک برای نظام انرژی فسیلی در جهان بود. حالا کشورهای توسعهیافته و اقتصادهای بزرگِ مصرفکننده نفت از خود میپرسند آیا باید همچنان برای تامین انرژی به منبعی فسیلی که از هزاران کیلومتر آنسو تر به دست میآید وابسته باشند؟
به دنبال مهار کرونا و در طی یک دهه آینده، سرمایهگذاری برای ایجاد منابع جدید انرژی که احتمالا پیش از هر چیز ماهیتی «محلی» (local) خواهند داشت، افزایش خواهد یافت. این کار اما همین حالا هم شروع شده و کشورهایی مانند چین، فرانسه و بریتانیا، تولید خودروهای بنزینی را از سال ۲۰۴۰ به بعد ممنوع اعلام کردهاند. این یعنی، دستکم از ۲۰ سال آینده، دهها میلیون اتوموبیل در این کشورها با الکتریسیتهای کار خواهند کرد که از انرژی خورشیدی، هستهای و یا بادی، در یک نیروگاه محلی ایجاد شده است.
از آن سو، هر دو غول بزرگ هواپیمایی جهان -«بوئینگ» و «ایرباس»- که چندی قبل از برنامههای خود برای تولید هواپیماهای مسافربری با پیشرانههای برقی رونمایی کرده بودند، حالا بیش از همیشه برای تحقق این برنامه تشویق خواهند شد.
غولها به جای کوچکها
بر اساس یک نظرسنجی در سایت «بلومبرگ»، حدود ۷۳ درصد از تمامی شرکتهای آمریکایی اعلام کردهاند که در صورت تداوم وضعیت ایست اقتصادی به مدت ۶ ماه و نبود تقاضا برای محصولاتشان، ورشکست خواهند شد. این الگویی است که -متاسفانه- کموبیش میتوان آن را به همه کشورهای جهان تعمیم داد.
حالا جهانی را تصور کنید که با فرضی خوشبینانه، دستکم نیمی از کسبوکارهای کنونی آن (که شاید تا ۹۰ درصد از آن را کسبوکارهای کوچک و متوسط تشکیل میدهند) از میان رفته باشند. طبیعی است که جای خالی را شرکتهای بزرگی پر میکنند که با در اختیار داشتن ذخایر مالی و مدیریتی بالاتر، توانستهاند بحران را تاب بیاورند. به عبارت ساده، کوچکها جایشان را به غولها میدهند.
تفسیر دیگری از این رخداد میتواند این باشد: با فروکشکردن گرد و خاک بحران، یک مصرفکننده نوعی از طبقه متوسط جهانی، عمدتا با محصولات شرکتهای بزرگ سروکار خواهد داشت و این در حالی است که دیگر خبری از تولیدکننده محلی پوشاک که او تا دیروز از آن خرید میکرد، نخواهد بود.
«بستههای نجات» دائمی و بورسهایی که فرو نمیریزند
رویکرد دولت آمریکا در قبال « رکود بزرگ » (The Great Depression) در سال ۱۹۲۹ میلادی، حالا به یک معیار برای اقدام در مقابل بحرانهای اقتصادی بدل شده است. در جریان «رکود بزرگ»، به پیشنهاد « جان مینارد کینز »، دولت آمریکا با تقویت طرف تقاضا، موفق به شکستن رکود شد. این همان اتفاقی بود که در جریان بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ هم رخ داد.
اکنون هم آمریکاییها بار دیگر رکوردشکنی کردهاند و با معرفی بسته نجات ۲٫۲ تریلیون دلاری، میخواهند اقتصاد کشورشان را از افتادن در دام رکودی دیگر نجات بدهند. این بار اما تقریبا همه دولتهای بزرگ دنیا نسخه «کینزی» از نوع آمریکایی را اجرا کردهاند و از فرانسه تا آلمان و حتی ایران و عربستان، میلیاردها دلار برای تحریک اقتصادهای خود هزینه کردهاند.
تغییر قابل توجه در سیاستگذاری اقتصادی در جهان پساکرونا بدلشدن دولتها به بازیگرانی است که از این پس، گاه و بیگاه ناگزیر از مداخله به نفع نجات اقتصادها از بحرانهای دورهای هستند.
از آن سو اما فروریزی چندباره بورسهای اوراق بهادار جهانی به دنبال شیوع کرونا، بازار سرمایه دنیا را دستکم یک پله ارتقا داده است. در جایی مانند آمریکا، نخستین فروریزی عمده بورس در بحران اقتصادی سال ۱۹۰۷ رخ داد. دومین فروریزی عمده در سال ۱۹۲۹ و فروریزیهای بزرگ بعدی در سالهای ۱۹۸۷ و ۲۰۰۸ رخ دادند.
در جهان پساکرونا اما در رابطه با بازارهای سرمایه، چند اتفاق مهم میتواند رخ بدهد: رشد بیسابقه بازارِ بیمه داراییهای مالی، بهبود ابزارهای حاکمیتی در زمینه مدیریت بحران در بازار سرمایه و صد البته درس عبرتی برای معاملهگران، که آموختهاند لزومی ندارد با حسکردن پیشلرزههای بحران، تمام داراییهای خود را نقد کنند، چرا که بازار، دیر یا زود به نقطه تعادل تازهای میرسد.
هنرش گفتی، عیبش نیز بگو
جهان پساکرونا اما یکسره پر از لطف و خوبی نیست. ترس و بحران، همیشه هم ما را آمادهتر و بهتر نمیکنند و گاهی موجب میشوند که بیشتر در خودمان فرو برویم و خودخواهتر بشویم. این دقیقا اتفاقی است که ممکن است به شکلی گسترده، دامنگیر جهان پساکرونا شود، جهانی که بهزودی، بیش از همیشه با «پوپولیسم» (Populism)، «حمایتگرایی» (Protectionism) و یکجانبهگرایی (Unilateralism) درگیر خواهد شد. این سه، سه شبحی هستند که به زودی شکل کنونی اقتصاد و حیات جمعی ما را تغییر خواهند داد.
شبح اول: پوپولیسم
«پوپولیسم» به عبارت بسیار ساده، به معنای نظامی سیاسی است که برای مشکلات انباشتهشده اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود راهحلی ندارد و از آنجا که نمیخواهد با ریاضتکشی و مدیریت دقیق به جنگ مشکلات برود، با فرافکنی مشکلات را به گردن «دیگران» میاندازد. با این معیار، حکومت «نازیها» در آلمان و حکومت «بلشویکها» در اتحاد جماهیر شوروی، که به ترتیب یهودیان و طرفداران سرمایهداری را مقصر جلوه میدادند، نظامهایی پوپولیستی بودند.
همین حالا هم تعداد رهبران جهانی که با بسیاری از معیارها «پوپولیست» شناخته میشوند کم نیست: از « دونالد ترامپ » در آمریکا بگیرید تا «ژائیر بولسونارو»، رئیسجمهور برزیل و تا «ویکتور اوربان»، نخستوزیر مجارستان، که همگی سیاستمدارانی هستند که مشکلات حکمرانی کشورهایشان را به گردن «دیگران» میاندازند.
خبر بد این است که کرونا میتواند به تکثیر پوپولیستهای جهان دامن بزند. با تداوم رکود اقتصادی بیسابقه در جهانِ کرونازده و بحرانیشدن وضعیت اقتصادی کشورها، رهبرانی سر برخواهند آورد که «اتحادیه اروپا»، «جهانیسازی»، «صندوق بینالمللی پول»، «مهاجران» و بسیاری چیزهای دیگر را مقصر مشکلات خود اعلام خواهند کرد.
شبح دوم: حمایتگرایی
«حمایتگرایی» اما دومین شبحی است که آینده جهان ما را، به ویژه از منظر اقتصادی، دستخوش تغییر خواهد کرد. حمایتگرایان (که باز هم معروفترین آنها دونالد ترامپ است) میگویند باید با وضع تعرفههای تجاری سفتوسخت، جلوی ورود کالاهای خارجی به کشورها را سد کرد تا به این ترتیب، کسبوکارهای داخلی فرصت رشد و شکوفایی بیشتری داشته باشند.
در مثالی واقعی، آمریکای دوران ترامپ با وضع تعرفههای سنگین بر واردات کالا از چین و اتحادیه اروپا، موجب رشد تولید در خاک آمریکا شد و همزمان، با کاهش تولید در چین و اتحادیه اروپا، تولیدکنندگان در این کشورها را با مشکل روبهرو کرد.
این در حالی است که دولت ترامپ حتی با خروج از «پیمان تجاری و سرمایهگذاری ترنس-آتلانتیک» (Transatlantic Trade and Investment Partnership)، تجارت آزاد میان اروپا و آمریکا را به حالت تعلیق درآورده است. به این ترتیب، به نظر میرسد ایدهآلهای جهانیسازی، کمکم در حال محو شدن هستند.
در جهان پساکرونا که کشورهای بیشتری به «حمایتگرایی» روی میآورند (از جمله احتمالا در ایران) از حجم تجارت آزاد در جهان کاسته خواهد شد. به این ترتیب، قیمتهای اسمی و حقیقی کالاها، به دلیل از میانرفتن امکان رقابت میان تولیدکنندگان کشورهای مختلف، بالاتر خواهد رفت. این رخداد نیز به نوبه خود به کاهش سطح رفاه شهروندان کشورها -بهویژه در اروپا و آمریکا- ختم میشود.
شبح سوم: یکجانبهگرایی
سومین پیامد مخرب بزرگ کرونا برای جهان آینده، پایان اتحادهای سیاسی و اقتصادی است.
در فاصله پایان جنگ جهانی دوم تا آغاز بحران اقتصادی جهانی در سال ۲۰۰۸ میلادی، (بهغیر از دورههایی استثنایی) جهان برای چند دهه در مسیری به پیش میرفت که میتوان آن را «چند جانبهگرایی» (Multilateralism) نامید. در این وضعیت، جهان به جای آنکه توسط تنها یک ابرقدرت به نظم در بیاید، از منابع گوناگونی الهام میگیرد که به نظمی درونی ختم میشوند.
با این همه، بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ به منزله بروز نشانههای بیماری در نظمی بود که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته بود. حالا کشورهای بیشتری احساس میکردند که تجارت آزاد و جهانیسازی، در عمل برای آنها نفعی نداشته است.
شیوع کرونا اما احتمالا تیر خلاص را به پیکر جهانیسازی خواهد زد. اکنون که تجارت میان کشورها به شدت افت کرده، منافع سیاسیِ صرف برای حفظ اتحادها کافی نیستند. به عنوان نمونه، یونانیها، لهستانیها و ایتالیاییها ممکن است به این فکر کنند که در نبود تجارت، فایده حفظ نهادی مانند اتحادیه اروپا که منتفعان اصلی آن آلمان و فرانسه هستند، چیست؟
نظرات