خطر مهاجرت ۵۰ میلیون ایرانیِ مقیم فلات مرکزی / آیا ایران «سومالی» میشود؟
اگر بخواهیم بحران آب در ایران را در چند جمله و به زبان بسیار ساده بیان کنیم، نتیجه، چیزی شبیه به این خواهد بود: منابعِ آبِ تجدیدپذیر (عمدتا آبهای سطحی) کفافِ زندگیِ ۸۴ میلیون نفر ایرانی را نمیدهد و به همین دلیل، ما ناگزیر به استفاده از سفرههای آبِ زیرزمینی شدهایم، سفرههایی که سطحِ آنها
اگر بخواهیم بحران آب در ایران را در چند جمله و به زبان بسیار ساده بیان کنیم، نتیجه، چیزی شبیه به این خواهد بود: منابعِ آبِ تجدیدپذیر (عمدتا آبهای سطحی) کفافِ زندگیِ ۸۴ میلیون نفر ایرانی را نمیدهد و به همین دلیل، ما ناگزیر به استفاده از سفرههای آبِ زیرزمینی شدهایم، سفرههایی که سطحِ آنها سال به سال پایینتر میرود و برای همیشه نابود میشود. حالا نگرانی اصلی این است که آیا ایران سومالی میشود؟
دوگانه «خشکسالی» و «ترسالی» چگونه ما را گمراه کرد
هنوز هم ممکن است خیلیها فکر کنند موضوعِ بحران آب در ایران، با کلمه یا مفهومِ «خشکسالی» قابل بیان است. نظرِ آنها محترم، اما چنین مفهومی برای بیانِ پیچیدگیِ مساله کمبودِ آب در ایران به هیچ وجه کافی نیست.
منظور از «خشکسالی» (که آن را عمدتا در بیانِ «قدیمیها» میشنویم) این است که امسال، سال گذشته یا این چند سال، باران و برفِ کمتری در مقایسه با آنچه همیشه میباریده، باریده است. بر این اساس، ممکن است چند سالی را در وضعیت «خشکسالی» طی کنیم، اما در هر حالت، به زودی «ترسالی» در راه است.
اما این مفهوم نه فقط گمراهکننده است، که تا حد زیادی دور از واقعیت هم هست. چرا؟ دلیل اصلی این است که بحران آب، امروز دیگر «محلی» یا «موضعی» (local) نیست، هر چند شاید برای پدربزرگهای ما چنین بوده باشد. وقتی پدربزرگهای ما در روستا آب نداشتند، یعنی چشمه یا رود محلی کمآب شده بود و این یعنی باران کم باریده بود یا به عبارت سادهتر، واقعا پایِ «خشکسالی» در میان بود.
از تالاب «گاوخونی» جز برهوتی نمانده است.
اما امروز، وقتی اصفهان و یزد آب نداشته باشند، طرحهای انتقال آب از نقاطِ پرآبی همچون «کوهرنگ» در استان چهارمحال و بختیاری به اجرا گذاشته میشود. با این همه، مصرف آن قدر بالا رفته که همین آبِ مازادی که از استانی دیگر انتقال پیدا کرده، باز هم به تالاب «گاوخونی» نمیرسد. این دیگر «خشکسالی» نیست، بلکه غارتِ همزمانِ منابعِ آب در دو استان، یکی پرآبتر و یکی کمآبتر است.
عیسی کلانتری، رئیس سازمان حفاظتِ محیط زیست، همین چندی پیش در مورد بحران آب در اصفهان، گفته بود: «در زمان «شاه عباس»، وقتی «شیخ بهایی» دبیِ آبِ «زایندهرود» را محاسبه کرده بود، تخمینِ او سالانه حدود ۷۰۰ میلیون متر مکعب آب بود. امروز زایندهرود یک میلیارد و ۸۵۰ میلیون متر مکعب آبآورد دارد، در حالی که کماکان خشک است. گاوخونی زنده بود و الان خشک است، مانند جازموریان و بدتر از جازموریان. هراز گاهی سیلاب به جازموریان میرسد اما به گاوخونی نه.»
او همچنین سال ۹۳ هشدار داده بود تنها تا ۱۵ سال دیگر آب برای کشاورزی داریم و اگر مصرف آب در کشور کم نشود، تمدن هشت هزارساله ایران نابود خواهد شد. این یعنی ما فقط ۸ سال دیگر آب برای کشاورزی داریم!
بیرونکشیدن آب از زیرِ زمین و زیستناپذیر کردنِ ایران
متخصصان آمار، از مفهومی به نام «بازگشت به میانگین» (Regression toward the mean) یاد میکنند که میتواند این موضوع را بهتر توضیح بدهد: برخی پدیدهها (و نه همه پدیدهها)، عمدتا در طولِ زمان به مقادیر و شاخصههایی میل میکنند که در حول و حوشِ میانگینِ تاریخیِ آنها قرار دارد.
مثلا، کسی انتظار ندارد دمای هوا در اهواز در زمستان به ۲۰- درجه سانتیگراد برسد. ممکن است این اتفاق رخ بدهد، اما در هر حال استثنا خواهد بود و به طور کلی، دمای هوا در اهواز، در تابستان و زمستان، در همان حدودی نوسان میکند که همیشه نوسان میکرده است.
نکته تعجبآور اینجا است: میزانِ نزولاتِ جوی در ایران، کمابیش در تمام طول دهههایِ گذشته یکسان بوده است، اما بحرانِ آب در ایران، دائما عمیقتر و وخیمتر شده است. این موضوع را چطور میتوان توضیح داد؟
ماجرا از دید متخصصان ساده است. میزانِ بارشها در ایران تقریبا ثابت بوده (البته تقریبا)، اما میزان برداشت از آبهایِ زیرزمینی، یعنی آبهایی که تجدید شدنِ آنها دهها، صدها و هزاران سال طول میکشد، چندین برابر شده است. این ریشه بحران آب در ایران است.
به گفته رییس سازمان حفاظت محیط زیست، ایران در مجموع حدود ۵۰۰ میلیارد مترمکعب منابعِ آبِ فسیلی (منابعِ بسیار قدیمیِ آب در زیرِ زمین) داشته، حال آنکه ۲۰۰ میلیارد مترمکعب از این منابع که آبِ شیرین بوده مصرف شده و ۳۰۰ میلیارد مترمکعبِ باقی مانده هم «تقریبا شور» است و این یعنی، حتی به کارِ کشاورزی هم نمیآید.
کدام مناطق بیشتر در خطرند و چه بر سرِ آنها خواهد آمد؟
اما در حالی که سرتاسرِ ایران و حتی استانهایی همچون گیلان و مازندران هم با مشکل کمبود آب مواجه هستند، وضعیتِ بحرانی در همهجا به یک اندازه نگرانکننده نیست. استانهای فلاتِ مرکزیِ ایران (در سمت شرقِ رشته کوههای زاگرس و سمت جنوبِ رشته کوههای البرز) بحرانیترین وضعیت را دارند و حتی صحبت از این است که این مناطق، ناگزیر خالی از جمعیت خواهند شد.
بحران آب در ایران، جدیتر از آن است که به نظر میرسد.
کلانتری، رییسِ کنونیِ سازمان حفاظت محیط زیست، که در دولت یازدهم دبیر ستاد احیای دریاچه ارومیه بود، چند سال پیش گفته بود اگر فکری به حالِ حفظِ ذخایر تجدیدپذیر آب نشود، در کمتر از ۳۰ سال آینده، ۵۰ میلیون ایرانی باید از کشور مهاجرت کنند.
به گفته او، جمعیتِ استانهایِ واقع در شرقِ رشته کوههایِ زاگرس و جنوبِ رشته کوههای البرز، تا مرزهای جنوبی و شرقی کشور، همه ناگزیر از کوچ و مهاجرت به کشورهای دیگر خواهند بود و تنها استانهای شمالی و استانهای واقع در غربِ رشته کوههای زاگرس از این بحران در امان میمانند.
از آن سو، عنایتالله بیابانی، رئیس هیئتمدیره خانه کشاورز هم به تازگی با اشاره به مهاجرت کشاورزان اصفهان و همدان به کرمانشاه و مشکلات ایجاد شده در این خصوص گفت: «کشاورزان ناچار به برآورده شدن نیازهایشان هستند و وزارت جهاد کشاورزی در شرایط فعلی پتانسیل و قابلیت مدیریت تولید بخش کشاورزی را ندارد.»
سرنوشتِ عبرتآموزِ «سومالی»
شهروندانِ ایرانی باید واقعا نگران باشند و گریزی از این نگرانی نیست. تجربه تاریخی و جهانی، همین حالا هم مثالهایی از بروز بحرانهای اجتماعی و سیاسی به دلیل کمبود شدیدِ منابع آب در اختیار دارد که شاید نگرانکنندهترینِ آنها، موردِ « سومالی » باشد.
تنها از آغاز سال ۲۰۲۰ میلادی تا امروز، حدود ۱٫۳ میلیون شهروند «سومالی» به دلیل بحران آب ناچار به مهاجرت شدهاند.
سازمان ملل متحد اخیرا گزارش داده که تنها از ماه نوامبر سال ۲۰۲۰ میلادی (حدود آذرماه سال ۱۳۹۹)، حدود ۸۳ هزار نفر از شهروندان «سومالی» در قاره آفریقا، ناگزیر از مهاجرتِ درونسرزمینی به سایر بخشهایِ این کشور شدهاند و این در حالی است که کمبودِ آب، علت اصلی این رخداد بوده است.
مجموع جمعیتی که از آغاز سال ۲۰۲۰ میلادی تا به امروز ناگزیر از مهاجرتِ درونسرزمینی در این کشورِ آفریقایی شدهاند، به حدود ۱٫۳ میلیون نفر میرسد. با توجه به جمعیت ۱۶ میلیون نفری «سومالی»، این یعنی ۸ درصد از جمعیتِ این کشور در یک سالِ اخیر بیخانمان شدهاند. جالب اینجا است که «سومالی» نه فقط از کمآبی، که از سیلابهایِ خانمانبرانداز هم رنج میبرد.
مثالِ «سومالی» با «بیدولتی»، «جنگ داخلی» و «فقر» هم درآمیخته است، اما هستند کارشناسانی که میگویند، ریشه همه این مشکلات، در همان مشکلِ «کمآبی» نهفته است. چه تضمینی وجود دارد که کشورهایی همچون ایران هم به این ورطه نیفتند؟
نظرات