تحلیل فیلم «منطقه ۹»: فضاییهای فقیر و گرسنه در «کمپ»
فیلم «منطقه ۹» (District 9) به کارگردانی «نیل بلامکمپ» (Neil Blomkamp) محصول سال ۲۰۰۹ کشور آفریقای جنوبی است که در دسته فیلمهای علمی-تخیلی جای میگیرد. داستان از آنجا آغاز میشود که در سال ۱۹۸۲ میلادی، سفینهای فضایی بر فراز شهر «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی ظاهر میشود و در مقابل چشمانِ وحشتزده مردم، فضاییهایی که ظاهری
فیلم «منطقه ۹» (District 9) به کارگردانی «نیل بلامکمپ» (Neil Blomkamp) محصول سال ۲۰۰۹ کشور آفریقای جنوبی است که در دسته فیلمهای علمی-تخیلی جای میگیرد. داستان از آنجا آغاز میشود که در سال ۱۹۸۲ میلادی، سفینهای فضایی بر فراز شهر «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی ظاهر میشود و در مقابل چشمانِ وحشتزده مردم، فضاییهایی که ظاهری حشرهمانند دارند، از آن خارج می شوند. فضاییها به دلیلی نامعلوم گرسنهاند و بر خلاف کلان-روایت هالیوود، نه برای سلطه بر زمین، که پناهجویانه پا به سیاره ما گذاشتهاند تا از انسانها کمک بطلبند.
واکنش انسانها هم در اینجا اما خلاف-آمد است: دولت آفریقای جنوبی فضاییها را در کمپهایی که یادآور کمپهای پناهجویانِ جنگی است، اسکان میدهد و رفتاری را با آنان در پیش میگیرد که بیشباهت به رفتاری نیست که دولت آلمان نازی، دولت استالین و صد البته دولت آپارتاید در آفریقای جنوبی در جایی از تاریخِ خود در پیش گرفتهاند. «بیگانهها» روانه کمپ میشوند و سفینه فضاییشان که از کار افتاده، جایی بر فراز ژوهانسبورگ آرام میگیرد.
«هشدار! مراقب بومیها باشید»…آفریقای جنوبی، دههها است که با معضل تبعیض نژادی مواجه است.
فضاییها در کمپ
ماجرا در دهه ۲۰۰۰ میلادی پیگرفته میشود. سالها از اسکان اجباری فضاییها در کمپهایی محقر و تحقیرکننده گذشته و حالا دولت میخواهد آنها را به اجبار در کمپی دیگر مستقر کند، چرا که شهروندان (یعنی انسانها)، میگویند این «مهاجران»، نرخ جرم و جنایت را بالا بردهاند، میزان اشتغال در کشور را کاهش دادهاند و در یک کلام، جای «خودیها» را تنگ کردهاند.
با این همه، فضاییها که حالا سر و شکل زندگیشان به سر و شکل زندگیِ انسانها شبیهتر شده (و البته همچنان گویی «خارجیهایی» هستند که با محیط بیگانهاند)، مقاومت میکنند و دولت با ماموریت دادن به یک شرکت خصوصیِ تولیدکننده سلاح، دست به خشونتی عریان میبرد تا آنها را روانه کمپ جدید کند.
«ویکوس»، قهرمان-یا همزمان ضدقهرمان-داستان، یکی از ماموران ارشدِ شرکتِ تولیدکننده سلاح است که با همراهی رسانهها و به عنوان مدیر پروژه جابهجایی، راهی «منطقه ۹» میشود تا فضاییها را مجبور به ترک خانههایشان کند.
در خط دیگری از داستان، ماجرای یکی از فضاییها به نام «کریستوفر جانسون»، که در واقع یکی از تکنسینهایِ سفینه فضایی بوده، را دنبال میکنیم که برای حدود دو دهه، قطرهقطره سوختی مخصوص را جمعآوری کرده که میتواند سفینه آسیب دیده را به حرکت در بیاورد تا او و پسر کوچکش به سیاره خودشان برگردند.
انسانی که آدم-فضایی میشود
چرخش در پیرنگ داستان اما زمانی شکل میگیرد که «ویکوس»، که ناخواسته سوختِ جمعآوری شده برای پرواز سفینه را روی خودش ریخته، استحالهای در بدل شدن به یک «بیگانه» را آغاز میکند.
«ویکوس» به یک بیگانه تبدیل میشود و «شرکت» او را به عنوان یک نمونه آزمایشگاهی انتخاب میکند. او اما در دل آزمایشگاه، متوجه خشونت عریان و سوءاستفادههایی میشود که در قبال «بیگانهها» صورت گرفته است.
در ادامه داستان، ماجرای کمک «ویکوس» به «کریستوفر جانسون» را میبینیم تا بتواند سفینه را به حرکت در بیاورد و البته در بازگشت از فضا، راه درمان «ویکوس» و برگرداندن او به حالت انسانی را هم با خود به ارمغان بیاورد. ماجرایی که البته به رقابت درون «شرکت» ختم میشود و یک پایان غیرمنتظره را در فیلم به تصویر میکشد.
مضامین: از بیگانههراسی تا آپارتاید و قدرت رسانهها
سینمای جریان اصلی در جهان، پر از تصاویر «بیگانهها» است و البته، جز در معدودی موارد (از جمله در فیلم پهای «ای. تی» و «هوش مصنوعی» از «استیون اسپیلبرگ») این تصاویر وجوهی مشترک دارند. در عمده این فیلمها، فضاییها یا «بیگانهها»، هیولاوَش، درنده، تشنه به خونِ انسانها، مهاجم به قصد اشغال و بهرهکشی و صد البته با ویژگیهایی به شدت غیرانسانی تصویر شدهاند.
این شکل از به تصویر در آوردنِ «بیگانهها»، راه را برای «دیگریسازی» از آنها هموار میکند. مضمون محوری فیلم، «بیگانههراسی» (Xenophobia) و بلایی است که این هراس بر سر انسانها آورده است.
فضاییهای فیلم «منطقه ۹»، در واقع همان «مهاجران» در دنیای واقعی ما هستند.
فضاییهایی که به انسانها پناه آوردهاند، اسکان اجباری مییابند، چون زبانِ انسانی نمیدانند به نادانی و بیفرهنگی محکوم میشوند و چون در کمپی بیامکانات به سر میبرند، جانی و جنایتکار لقب میگیرند.
فراتر آنکه مورد برچسبزنی قرار میگیرند و از سویِ انسانها «میگو» یا «خرچنگ» (Prawns) لقب میگیرند که رنگی از تحقیر دارد و شاید بیننده را به یاد برچسبهایی همچون «موسیاهها» در کشورهایی مانند آلمان بیندازد.
این در حالی است که آفریقای جنوبی، یعنی زمینه جغرافیاییای که داستان در آن به وقوع میپیوندند، بیدلیل انتخاب نشده است. داستان هر سه فیلم اصلی «بلامکمپ»، کارگردان اثر، در آفریقای جنوبی رخ میدهد، یعنی جایی که او به آن تعلق دارند.
از «منطقه ۹» تا «منطقه ۶»
آفریقای جنوبی یکی از بالاترین نرخهای «ضریب جینی» (Gini Coeficient) را در جهان دارد. این ضریب، نشاندهنده میزان نابرابری در توزیع درآمد در یک کشور است. به این ترتیب، آفریقای جنوبی یکی از نابرابرترین جوامع امروز در جهان است و انتخاب آن به عنوان محملی برای نمایش نابرابری، آپارتاید، نژادپرستی، بیگانههراسی و اعمالِ خشونت برای سرپوش گذاشتن بر روندهای عادی حل معضلات اجتماعی، انتخابی هوشمندانه بوده است.
حتی عنوان فیلم هم به آفریقای جنوبی و بخشی از تاریخ نژادپرستانه در آن ارجاع میدهد. در زمان حکومت آپارتاید در آفریقای جنوبی و در شهر «کیپ تاون»، منطقهای جداشده از شهر وجود داشت با نام «منطقه ۶» (District 6) که در واقع نمادی بود از «جداسازی اجتماعی» (Social Segregation) به دست ساختار نژادپرستانه حاکمان این کشور.
در دهه ۱۹۷۰ میلادی نیز به واقع چیزی در حدود ۶۰ هزار نفر از ساکنان این منطقه در یک برنامه تخلیه و بازسکونت اجباری تحت فشار قرار گرفتند، بدون اینکه ملاحظات اجتماعی این جابهجاییِ اجباری در نظر گرفته شود.
افزون بر این، نفسِ برچسبزنی به افراد (جایی که به فضاییها «میگو» یا «خرچنگ» گفته میشود) نیز در تاریخ آفریقای جنوبی و جهانِ انسانی بی مصداق نیست. از یاد نمی توان برد که برچسبزنی، شیوه اصلی حکومتهایِ غیرمردمی برای توجیه اعمال خشونت بر اقلیتها است.
داستان فیلم «منطقه ۹» اشارهای تلویحی به ماجرای واقعی «منطقه ۶» در ژوهانسبورگ، واقع در آفریقای جنوبی دارد.
از جنبه ارجاع به عناصر سینمای علمی-تخیلی اما این فیلم چندان به بیراهه نمیرود. جنگ رباتها و سایبورگها، تحقیقات علمیِ پیشتاز و تلاش برای به دست آوردن فرمولهای قدرت و تسلط بر جهان، همه و همه در «منطقه ۹» به چشم میخورند و از این فیلم، فیلمی نمیسازند که جریان غالب سینمای علمی-تخیلی را به سخره بگیرد.
یکی دیگر از مضامین جذاب فیلم، اشاره به «سرمایهداری شرکتی» (Corporate Capitalism) است. متولیِ جابهجاییِ فضاییها، یک شرکت خصوصیِ تولید تسلیحات نظامی است و این همان شرکتی است که ظاهرا در مورد موضوعات مهم کشور هم تصمیم میگیرد.
بیانِ تضاد منافع و آزاندیشیها و رفتارهای غیرانسانی در درون این «شرکت» هم در همین راستا قابل تحلیل است. جالب آنکه در یکی از صحنههای فیلم، «ویکوس» و «کریستوفر جانسون» وارد آزمایشگاه «شرکت» میشوند و شاهد صحنههای اجساد سلاخی شده «بیگانهها» هستند و این همان رفتاری است که شاید بتوان از «سرمایهداریِ وحشی» انتظار داشت: نا-انسان دانستن «دیگران» و به این بهانه، روا دانستن هر شکلی از رفتار با آنها.
نظرات