اقتصاد فرهنگی از صف نان لواش تا تجارت جهانی نفت
شاید شما هم در مهمانیها شنیده باشید که قوانین و قواعد علم اقتصاد به درد بازار ایران نمیخورند. قواعدی که بر اساس بازارهای غربی تنظیم شدهاند و در توضیح بسیاری از مشکلات و مسائل ما ناتوان هستند. برای نمونه وقتی میخواهیم در مورد تغییر قیمتها در ماه رمضان یا محرم صحبت کنیم، لازم است بسیاری
شاید شما هم در مهمانیها شنیده باشید که قوانین و قواعد علم اقتصاد به درد بازار ایران نمیخورند. قواعدی که بر اساس بازارهای غربی تنظیم شدهاند و در توضیح بسیاری از مشکلات و مسائل ما ناتوان هستند. برای نمونه وقتی میخواهیم در مورد تغییر قیمتها در ماه رمضان یا محرم صحبت کنیم، لازم است بسیاری از المانهای فرهنگی را هم در تحلیلهای خود وارد کنیم. به همین دلیل عدهای بر بومیسازی رشتههایی مانند اقتصاد پافشاری میکنند. یا وقتی به بررسی چین، ژاپن و آفریقا میپردازیم، مقوله فرهنگ اهمیت بیشتری پیدا میکند. جالب است بدانیم که صحبتهایی ازایندست باعث ناتوانی علم اقتصاد نمیشوند. رشتهای به نام اقتصاد فرهنگی (cultural economics) ایجاد شده است تا بتوانیم برای همین پرسشها و ابهامها پاسخی مناسب پیدا کنیم. دانشی که بهخصوص در کسبوکارهای چندملیتی، تجارت بینالملل و برنامهریزیهای ملی به کار میآید.
فرهنگ و اقتصاد چه ربطی به هم دارند؟
فرهنگ تعریف روشنی ندارد و بهسختی میشود حدومرزی برای مقولههای فرهنگی تعیین کرد. مثلا به این موضوع فکر کنید که فرهنگ شرق و غرب تهران چقدر با هم فرق میکند. همچنین فرهنگ تهران با کرج متفاوت است. تفاوتهای فرهنگی استان تهران، بوشهر، کردستان و خراسان هم قابلتشخیص است. با وجود این رنگینکمان فرهنگی ، وقتی میگوییم فرهنگ ایرانی با فرهنگ مکزیکی فرق دارد، از کدام قسمت ایران و کدام بخش از مکزیک حرف میزنیم؟
در فرهنگ روستایی پتانسیلهای بینظیری برای کسبوکار وجود دارد.
شاید بشود فرهنگ را مجموعهای از باورها و اعتقادات، آدابورسوم، ترجیحها و سلایق و افکار و رفتارهایی مشترک در بین یک گروه از مردم تعریف کرد. سوالی که در اقتصاد فرهنگی مطرح میشود این است که این باورها و عقاید مشترک تا چه اندازه میتوانند بر اقتصاد تاثیر بگذارند؟ از خردترین کنشهای اقتصادی مثل خرید نان، تا سطوح کلان مانند تجارت بینالملل .
برای مثال مردمی را تصور کنید که به همدیگر اعتماد دارند، در مشکلات به کمک هم میآیند، در صورت بروز فاجعه ازخودگذشتگی میکنند، دروغ نمیگویند و به تعهدات خود پایبند میمانند، مطالعه میکنند و در هنگام خرید به حمایت از کسبوکارهای کوچک توجه دارند، به دولت خود اعتماد میکنند، مالیات را باافتخار میپردازند و بهطورکلی از سرمایه اجتماعی بالایی برخوردارند. اقتصاد این منطقه با وضعیت جماعتی همیشه مشکوک، بیاعتماد و غیرقابلاعتماد، درغگو و بیمسئولیت، بیسواد و بیتوجه به اطراف، متفاوت خواهد بود. هم نان خریدن آنها و هم صادرات محصولاتشان.
پیدایش یک علم
چرا مردم یک کالا را به کالای دیگر ترجیح میدهند؟ مردم بر چه اساس تصمیم میگیرند؟ آیا کاهش قیمت منجر به افزایش تقاضا میشود؟ آیا کالایی که عموم مردم دوست ندارند ارزانتر خواهد بود؟ این سوالها از پرسشهایی ابتدایی علم اقتصاد هستند. در اقتصاد کلاسیک میگوییم اگر قیمت گوشت گران شود، مردم به سمت کالایی جایگزین مانند مرغ خواهند رفت. اگر این فشار تقاضا باعث افزایش قیمت مرغ شود، کالاهایی دیگر مانند ماهی به سفره مردم راه پیدا میکند.
اما آیا در ایران میتوانیم همین قواعد را در مورد قیمت گوشت گاو و گوشت خوک به کار ببندیم؟
بسیاری از تصمیمهایی که میگیریم حاصل قرنها آموزش، چه از سوی نهادی به نام خانواده و چه در دیگر نهادهای اجتماعی مثل مدرسه هستند.
در اقتصاد رفتاری توضیح میدهند که مصرفکنندهها ماشینهایی اقتصادی نیستند و همواره تمام تصمیمهای آنها منطقی نیست. تصمیمهایی که بیشتر از اقتصاد در روانشناسی ریشه دارد.
اما میدانیم بسیاری از تصمیمهایی که میگیریم حاصل قرنها آموزش، چه از سوی نهادی به نام خانواده و چه در دیگر نهادهای اجتماعی مثل مدرسه هستند. پس به نظر میآید در کنار روانشناسی، باید جامعهشناسی و ملاحظات فرهنگی را هم به علم اقتصاد ضمیمه کنیم.
شاخصههای اقتصاد فرهنگی
همانطور که گفتیم هر جامعه به ارزشهایی متفاوت پایبند است. مردم یک کشور ثروتاندوزی را یگانه ملاک سنجش آدمها میدانند، درحالی
آیا مردمی که به قوانین ساده راهنمایی توجه نمیکنند، میتوانند در اجرای اخلاق کسبوکار عملکردی بینقص داشته باشند؟
که برای مردمی دیگر رسیدن به حداکثر رفاه اجتماعی باارزشتر است. همین تفاوت به کنشها و واکنشهای متفاوت منجر میشود.
البته پیدا کردن جامعهای که در آن دزدی، دروغ، خیانت و جرم وجود نداشته باشد، غیرممکن است. اما بهوضوح میتوانیم بگوییم که در برخی جوامع دروغ شایعتر از جوامعی دیگر است. تمامی این ارزشهای اخلاقی در کنار هم یک نظام ارزشی (اخلاقی) درست میکنند.
این نظام ارزشی در یک سیستم پیچیده به نام جامعه جریان پیدا میکند. سیستمی که یک ورودی مشخص میتواند بینهایت خروجی نامشخص و حتی تصادفی داشته باشد. برای همین احتمال دارد که اقتصاد یک کشور مثل ژاپن، با وجود سختکوشی، امانتداری، ازخودگذشتگی و توجه به تولید داخلی، با مشکلاتی مواجه شود. برای پیدا کردن ریشه مشکل، بسیاری از تحلیلگرها به سراغ فرهنگ این ملت میروند. میگویند ژاپن مهاجرهای زیادی ندارد و بیشتر بنگاههای اقتصادی تمایل ندارند قیمتهایشان را افزایش دهند.
این نظامهای ارزشی میتوانند بر رفتارهای فردی هم اثر بگذارند. برای عموم ایران مردم خودرویی لوکس و گرانقیمت با موتوری قدرتمند دلچسبتر است یا خودرویی کممصرف، دوستدار محیطزیست، قابلاعتماد و البته تا جای ممکن ارزان؟ اگر همین سوال را در ژاپن بپرسیم به چه نتیجهای میرسیم؟
امان از این دهه هشتادیها!
وقتی در مورد فرهنگ صحبت میکنیم، ممکن است به یاد لباسهای محلی، موسیقی سنتی، کشکبادمجان، مسجد شیخ لطفالله و دعای ربنا بیفتیم. تمامی این موارد بخشی از فرهنگ ما را تشکیل میدهند. اما آیفون، سلفی، نوتلا و رپ فارسی هم بخشی از فرهنگ امروز ما است که در اقتصاد کشور اثری انکارناپذیر دارد.
حالا تصور کنید میخواهید یک کافیشاپ باز کنید. ممکن است کافهای سنتی با دمنوش و مسقطی تاسیس کنید یا به فکر یک کافه با تم نوتلا بیفتید. اما شاید هرگز به فروشگاه دورایاکی (Dorayaki) فکر نکنید، شیرینیای که در ژاپن خیلی محبوب است و فروشگاههای زیادی برای آن وجود دارد. همانطور که میبینید دلایل فرهنگی بر تصمیمهای اقتصادی شما تاثیر میگذارد.
فرهنگ در بین نسل جوان پویاتر و انعطافپذیرتر از والدین آنها است.
اما یک نکته دیگر هم اهمیت دارد. فرهنگ در بین نسل جوان (متولدین دهههای 70 و هشتاد) پویاتر و انعطافپذیرتر از والدین آنها (متولدین دهههای 50 و 40) است. استفاده از تلفنهمراه هوشمند، شبکههای اجتماعی و اینترنت باعث شده که نسل جوان سریعتر تغییر کنند. تغییراتی که میتواند بر عرضه و تقاضای بسیاری از محصولات (کالا و خدمات) تاثیر بگذارد.
برخی از شرکتها از این ویژگی جوانان استفاده کرده و با ایجاد تغییرات فرهنگی راه فروش محصولات خود را باز میکنند.
اشتغال و فرهنگ
تا اینجا دیدیم که فرهنگ میتواند بر بازار کالا و خدمات تاثیر بگذارد. برای مثال اگر مردم یک کشور ولخرج باشند، سرعت گردش پول و به دنبال آن سرعت تولید کالا و خدمات بالا میرود. اما سرعت گردش پول در بین مردم خسیس کمتر است. همین موضوع میتواند بازار را به سمت رکود ببرد و مردم خسیس و عاشق پسانداز درنهایت پول کمتری برای پسانداز در اختیار داشته باشند. اثری که به پارادوکس خِسَّت مشهور است.
مشارکت اجتماعی و اقتصادی بانوان به تحولی فرهنگی نیاز دارد.
این تفاوتهای فرهنگی میتواند بر بازارهای مشتقه (Derived Market) مثل بازار کار یا مواد اولیه هم تاثیر بگذارد. اگر کالاهای بیشتری مصرف شود، تولید و توزیع کالاها هم افزایش پیدا خواهد کرد. این تقاضای اضافه باعث به وجود آمدن تقاضای بیشتر برای نیروی کار و مواد اولیه میشود.
اما جدای از این تحلیلها، فرهنگ یک مردم میتواند منجر به پاسخهای متفاوت برای تقاضا در بازار کار شود. مثلا در ایران نرخ مشارکت اقتصادی (افرادی که کار میکنند یا به دنبال کار هستند) در بین زنان بهمراتب کمتر از مردان است، 12 درصد در مقابل 67.5 درصد. بااینوجود پیدا کردن کار برای زنان تقریبا دو برابر سختتر از مردان است.
توجه کنید که مشارکت اندک مردم ایران و بهخصوص زنان در اقتصاد، دلایل فرهنگی دارد. اگر بخواهیم جمعیت بیشتری را به کار و تولید و تلاش دعوت کنیم، بدون ملاحظههای فرهنگی به هیچ توفیقی دست نمییابیم.
فرهنگ و توسعه پایدار
فرض کنید هر کیسه پلاستیکی 10 تومان قیمت داشته باشد و هر کیسه تجزیهپذیر پارچهای 1000 تومان. چرا باید مردم کیسههای تجدیدپذیر را ترجیح بدهند؟ چرا یک کارخانه باید باهدف کاهش آلودگیهای زیستمحیطی ، حاشیه سود خود را کم کند؟ چرا مردم باید برای کالاهای پاکتر پول بیشتری بدهند؟ آیا فقط با مالیات و جریمه میشود تمام مردم را به سمت حفظ منابع طبیعی پیش برد؟
برای رسیدن به توسعه پایدار ، لازم است بتوانیم در مسیر توسعه از منابع خود استفاده کنیم، بیآنکه نسلهای بعدی را با مشکل مواجه کنیم. مثلا شاید بتوانیم تولید فولاد و سیمان کشور را ده برابر کنیم، اما برای آیندگان زمینی خشک و هوایی آلوده به ارث بگذاریم.
چرا باید مردم کیسه تجدیدپذیر را ترجیح بدهند؟ چرا یک کارخانه باید باهدف کاهش آلودگیهای زیستمحیطی، حاشیه سود خود را کم کند؟ چرا مردم باید برای کالاهای پاکتر پول بیشتری بدهند؟
مستقل از عددِ درآمد یک کشور، بدون توجه به نهادهای فرهنگی (مدرسه، خانواده، انجمنهای فیلارمونیک، تجمعهای خودجوش مذهبی، NGOها، کانونهای هنری، انجمنهای ادبی، موسسات خیریه و غیره) دستیابی به توسعه پایدار غیرممکن یا حداقل دشوار خواهد بود.
معمای مرغ و تخممرغ
تا اینجا از تاثیر فرهنگ بر اقتصاد حرف زدیم. اما آیا اقتصاد هم میتواند بر فرهنگ تاثیر بگذارد؟ بیتردید که بله! اگر اندازه اقتصاد یک کشور دو برابر شود، بدون شک بسیاری از شاخصههای فرهنگی دستخوش تغییر خواهد شد. اما در بسیاری از موارد تشخیص علت و معلول دشوار میشود.
آیا در بریتانیا کار بیشتر و رشد اقتصادی باعث بهبود وضع بهداشت و افزایش امیدبهزندگی شد، یا توسعه بهداشت و افزایش امیدبهزندگی باعث شد که مردم بیشتر کار کنند و اقتصاد رشد کند؟
پرسش دیگر این است که آیا رشد اقتصادی میتواند بهسرعت به توسعه انسانی و ارتقای فرهنگی منجر شود؟ بیتردید فرهنگ از رشد اقتصادی تاثیر میگیرد، اما آیا این تاثیر همیشه مثبت است؟ مثلا با رشد اقتصاد، فرهنگ در امارات متحده و قطر تغییر کرد. چند ده سال پیش خودرو با روکش طلا و کیک تولد الماسنشان بخشی از فرهنگ منطقه خلیجفارس نبود. اما آیا این تغییرها باعث شد که این کشورها به جوامعی توسعهیافته تبدیل شوند؟
اقتصاد فرهنگی موضوع مهمی است!
چرا یک پدیده مشترک مثل نفت نروژ را به توسعهیافتهترین کشور جهان تبدیل میکند، بر روی قطر روکش طلا میکشد و ایران را به نفرین نفت مبتلا میکند؟ آیا مجرایی بهغیراز فرهنگ مسیر حرکت کرونهای نروژی، درهمهای اماراتی و ریالهای ایرانی را تعیین میکند؟
اگر قرار باشد مسیر خود را بهسوی رشد همراه با توسعه تغییر دهیم، کدام شاخصههای فرهنگی باید عوض شوند؟ راه عوض کردن آنها چیست؟ اگر به دنبال یافتن پاسخ هستیم، باید اقتصاد فرهنگی را واکاوی کنیم.
نظرات