عدالت اجتماعی به نام فقرا به کام ثروتمندان
سالها است که عدالت (به فتح عین) به ادبیات اقتصادی کشور ما وارد شده است. طبقه ضعیف با این باور که با برقراری عدالت اجتماعی وضع زندگی آنها بهتر خواهد شد، از شعارهای عدالتخواهانه حمایت میکنند. اما طبقه بهشدت ثروتمند خوب میدانند که عدالتطلبی میتواند ابزاری مناسب برای رانت بستری برای فساد باشد. تصور کنید
سالها است که عدالت (به فتح عین) به ادبیات اقتصادی کشور ما وارد شده است. طبقه ضعیف با این باور که با برقراری عدالت اجتماعی وضع زندگی آنها بهتر خواهد شد، از شعارهای عدالتخواهانه حمایت میکنند. اما طبقه بهشدت ثروتمند خوب میدانند که عدالتطلبی میتواند ابزاری مناسب برای رانت بستری برای فساد باشد.
تصور کنید که در راستای تحقق عدالت اجتماعی قرار میشود که دولت بین کسانی که دستمزدی زیر خط فقر مطلق دارند، نان رایگان توزیع کند. توزیع این حجم نان، یعنی فروش تضمینشده برای یک کارخانه عظیم نانپزی. آرد از چه کسی و با چه قیمتی خریداری میشود؟ چهکسی گاز کارخانه را تامین خواهد کرد؟ انبار گندم از چه کسی اجاره میشود؟
پرسش مهمتر این است که آیا توزیع نان رایگان از اساس در راستای عدالت اجتماعی است؟ آیا تلاش برای نزدیکتر کردن طبقات اجتماعی و رعایت مساوات در درآمد (بجای مساوات در برابر قانون) میتواند به رشد و شکوفایی جامعه و اقتصاد منجر شود؟ عدالت اجتماعی یعنی چه؟ آیا مسیر عدالت اجتماعی حتما از اقتصاد میگذرد؟
طبقات اجتماعی
با شکلگیری مدنیت و شروع زندگی اجتماعی، طبقات اجتماعی هم شکل گرفتند. در آتن مردم به چهار طبقه آتنی (اشراف)، ممتاز (خارجیهای ثروتمند)، آزاد (طبقه ضعیف) و برده تقسیم میشدند. در ایران باستان طبقات اجتماعی به ترتیب به این صورت بود: 1- پادشاه. 2- خاندان سلطنتی و بستگان. 3- مغها و روحانیون. 4- اشراف. 5- نظامیها. 6- تجار. 7- صنعتگران. 8- دهقانان. 9- فقرا. 10- بردهها.
در ایران معاصر جامعه را معمولا به ده قسمت تقسیم میکنند. دهک اول فقیرترین و دهک دهم ثروتمندترین افراد جامعه هستند. مطالعه دهکهای اجتماعی ایران نتایج عجیبی به همراه دارد.
دهک اول
میدانیم که در فقیرترین دهک احتمال اینکه سرپرست خانوار بسیار پیر یا بسیار جوان باشد یا سواد نداشته باشد بیشتر است. زنان سرپرست خانوار بیشتر از هر طبقهای در دهک اول (فقیرترین) قرار دارند.
بیشترین مرد بیکار سرپرست خانوار در دهک سوم است نه دهک اول. در ایران همین که یک مرد، هرچند بیکار، در خانواده وجود داشته باشد، وضع زندگی خانواده بهمراتب بهتر میشود.
در ایران همین که یک مرد، هرچند بیکار، در خانواده وجود داشته باشد، وضع زندگی خانواده بهمراتب بهتر میشود.
بهبیاندیگر کسانی که در دهک اول قرار میگیرند بهسختی میتوانند از تله فقر این طبقه خارج شوند و جامعه چندان پذیرای آنها نیست.
کارمندان و مدیران
در تمام دهکها کارمند دولت داریم. از دهک اول تا دهک دهم. اما بیشتر کارمندان بخش خصوصی در دهکهای دوم و سوم قرار میگیرند که نتیجه عجیبی است.
در مقابل مدیران دولتی، قانونگذارها، مقامات، وزرا و سفیران بیشتر در دهک دهم و نهم هستند. در این مورد که آیا قرار گرفتن در پست دولتی فرد را به دهک بالا منتقل میکند، یا شانس دهکهای بالا برای رسیدن به قدرت بیشتر است، پژوهشی صورت نگرفته است.
صنعتگران و دهقانان
امروزه هم مثل ایران در عهد باستان، صنعتگران و دهقانان در طبقات ضعیف هستند. کارگران کارخانهها و کشاورزان، بهخصوص در استانهای غیر از تهران در دهکهای دوم و سوم تجمع دارند. این دستهبندی اجتماعی به مردم میگوید که کار و تلاش الزاما به رفاه منتهی نمیشود.
آیا کارگر باور دارد که با کار و تلاش بیشتر میتواند زندگی بهتری پیدا کند؟
بیشتر واحدهای صنعتی ایران دولتی هستند و مدیران آنها بهوضوح وضعیت بسیار خوبی دارند. اختلاف طبقاتی شدید کارگر و کارفرما هر چه بیشتر طبقه ضعیف را متوجه وعدههای انتخاباتی عدالتخواهانه میکند. وعدههایی که اتفاقا از دو دهک ثروتمند جامعه (همان مدیران دولتی) برمیخیزد.
عدالت اجتماعی و فقر
وقتی از عدالت اجتماعی صحبت میکنیم بیشتر مردم تصویر فقر را در ذهن خود میآورند. مردی که بنز سوار میشود و کودکی از گرسنگی به خود میپیچد، اولین تصویر ذهنی افراد از فقدان عدالت اجتماعی است.
برای فقر نظریههای مختلفی ارائه شده است. اما شاید راوالیون بهترین توصیف را از دلیل فقیر بودن فقرا داشته باشد. به نظر این اقتصاددان فقرا فقیر هستند، چون سرمایه لازم (سرمایه مادی، انسانی، اجتماعی و فرهنگی) برای خروج از فقر را در اختیار ندارند.
معلولیت، دلیل فقر نیست. مدیرانی که از شعور کافی برای پذیرش معلولیت بهرهمند نیستند، دلیل فقر هستند.
در بیشتر موارد عوامل بهوجود آمدن این تله، جبری هستند. بهدنیا آمدن در منطقه محروم، در خانواده فقیر یا در جامعهای که پذیرای افراد معلول نیست باعث میشود که فرد از عدالت اجتماعی محروم شود.
دقت کنید که معلولیت، دلیل فقر نیست. مدیرانی که از شعور کافی برای پذیرش معلولیت بهرهمند نیستند، دلیل فقر هستند. این بیشعوری در تبعیض علیه اقلیتهای قومی و مذهبی، اتباع خارجی و زنان (بهخصوص زنان سرپرست خانوار) هم به چشم میخورد.
مبارزه با فقر یا مبارزه با فقرا؟
سیاستمداران ایرانی زیادی بودند که با شعار فقرزدایی به صحنه آمدند. بررسیها نشان میدهند که سیاستمداران فقرستیز بیشترین نقش را در تولید فقر داشتهاند!
یک توجیه این است که فقرزدایی از راه رشد اقتصاد و توسعه بنگاههای خصوصی بهدست میآید. راوالیون در کتاب اقتصاد فقر توضیح میدهد که سیاستهای حامی فقرا بیشتر از پولپاشی به توسعه سرمایهای نیاز دارد.
به همین دلیل مبارزه با سرمایهداری به بهانه حمایت از فقرا، منجر به کاهش اشتغال، کاهش درآمد و افزایش فقر خواهد شد. همچنین مبارزه فرهنگی نادرست با فقر ممکن است دهکهای کمدرآمد را بجای کار و تلاش به سمت انفعال و افسردگی ببرد.
فقر مطلق یا فقر نسبی
یکی از مشکلات سیاستهای ناظر بر توسعه عدالت اجتماعی، درک نادرست مردم از برابری و عدالت است.
مردم عموما به معیارهای واقعی سنجش فقر توجه ندارند. بلکه خود را با اطرافیان خود مقایسه میکنند. یک روستایی که موتوربرق و وانت دارد ممکن است احساس ثروت کند، یک شهری که گوشی اپل و خودروی دنده اتوماتیک ندارد ممکن است احساس فقر کند.
البته این حرف درست است که فقر در تهران با فقر در سیستان عدد مشابهی ندارد. اما به خاطر فقر احساسی ممکن است افرادی در دهک دهم به خاطر نداشتن توانایی برای خرید جدیدترین مدل مرسدس اس کلاس احساس فقر کنند.
برای آنکه فقر احساسی (یا احساس فقر) روشن شود به مردم آفریقا فکر کنید. اگر به یکی از آنها اجازه اقامت دائم در آمریکا را بدهند، چقدر احتمال دارد که این دعوت را رد کند؟ اما حالا به مردم آمریکا فکر کنید. چند درصد آمریکاییها باور دارند که توزیع قدرت و ثروت در آمریکا عادلانه نیست؟
عدالت یا ظلم مساوی؟
فرض کنید تمام مردم آزاد هستند هر ماشینی که دوست دارند بخرند. اما همه مردم فقط بهاندازه خرید پیکان پول دارند. مردم از ماشین خود رضایت ندارند، اما کاچی بهتر از هیچی.
اتفاقی میافتد که وضع همه بهتر میشود اما نه بهصورت مساوی. حالا عموم مردم برای خرید پژو 206 پول دارند، اما عدهای میتوانند رولزرویس بخرند. جامعه نابرابر میشود؛ اما آیا وضعیت بدتر خواهد شد؟
برخی معتقدند اگر اندازه اقتصاد بزرگ شود، زندگی فقیرترینها هم بهتر میشود.
بعد از مدتی دارندگان 206 احساس نارضایتی میکنند. چون باور دارند اگر رولزرویس سوارها اعدام شوند، آنها میتوانند 207 بخرند. برخی از رسانهها نیز در مورد اشرافیگری به عنوان نماد بیعدالتی صحبت خواهند کرد.
حالا فرض کنید فقط دو انتخاب دارید. جلوی اتفاق خیالی مذکور را بگیرید و همه همان پیکان را داشته باشند، یا کمک کنید که همه خودروی بهتر سوار شوند و وضع یک عده خیلی بهتر شود؟ کدام تصمیم عادلانه است؟ ظلم برابر یا لطف نابرابر؟
قضیه کارایی پارتو
برای اینکه این تصمیم گرفته شود یا نه دو رویکرد متفاوت وجود دارد. رویکرد عوامفریبانه و رویکرد مهندسی اجتماعی. (البته رویکردهای دیگری هم قابل تصور است.)
در رویکرد مهندس اجتماعی یا قضیه کارایی پارتو (Pareto efficiency) گفته میشود که اگر اقدامی وضع یک عده را بهتر کند، اما به دیگران آسیبی نرساند باید این اقدام صورت بگیرد.
اگر اقدامی وضع یک عده را بهتر کند، اما به دیگران آسیبی نرساند باید این اقدام صورت بگیرد.
یعنی اگر بتوانید کاری بکنید که باعث شود عدهای رولزرویس سوار شوند بدون آنکه پیکان عموم مردم آسیب ببیند، باید این کار را بکنید.
موافقین و مخالفین پارتو
توجه کنید که حمایت از فقرا الزاما مساوی با مبارزه با ثروتمندان نیست. مثلا فرض کنید تمام ثروتمندان به همراه تمام داراییهای آنها سوزانده شود. آیا این وضعیت باعث بهبود وضع زندگی فقرا میشود؟
موافقین باور دارند که بهتر شدن وضع یکعده، اضافه رفاه اجتماعی بههمراه دارد. از طرف دیگر اگر سیاستمداران با هدف عدالت اجتماعی وضع همه را بد نگه دارند، مردم هنوز میتوانند وضع خود را با خارجیها مقایسه کنند و احساس فقر داشته باشند.
رکود بازار مسکن زندگی طبقات پایین را هم بد میکند.
مخالفین اما از هزینه فرصت به عنوان یک هزینه واقعی صحبت میکنند. آنها میگویند اگر یک عده به رولزرویس نمیرسیدند شاید عموم مردم بجای 206 میتوانستند 207 بخرند. از نظر اقتصادی کسی که میتوانست به سود 100 برسد اما به سود 99 رسیده، یک درصد هزینه کرده است.
عدالت اجتماعی و بحثهای بیفرجام تاریخی
اگر بگوییم نابرابری لازمه رسیدن به توسعه است و بر اساس قضیه پارتو، مردم باید یک سطحی از بیعدالتی را بپذیرند، بهسرعت به یاد فنلاند و سوئد میافتیم که با وجود توسعه، از نابرابری رنج نمیبرند، بعد بهسرعت کره شمالی را به یاد میآوریم.
از طرف مقابل میتوانیم چین را مثال بزنیم. در سالهای اخیر نابرابری در چین بیشتر شده، اما وضع عموم مردم بهتر از قبل است. بعد میتوانیم ژاپن را مثال بزنیم که با وجود آنکه در گذشته چندان از عدالت اجتماعی بهرهمند نبود، با توسعه اقتصادی به سمت عدالت حرکت کرد.
منظور این است که برای هر ادعا در مورد عدالت اجتماعی یک مثال وجود دارد. اینکه آیا برابری و نابرابری با توسعه رابطه دارند، یا آیا اول باید توسعه اقتصادی رخ بدهد یا اول باید عدالت محقق شود، جواب روشنی ندارد.
تنها در یک مورد اطمینان داریم. جامعه ایرانی نه شبیه به ژاپن است و نه شبیه به سوئد. ایرانیها نه مثل کرهایها هستند و نه مثل چینیها. باید ببینیم کدام سیاست برای مردم ایران میتواند کاراتر و مفیدتر باشد.
نظرات