فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۱۸۶۷۳۹

وقتی پولدارها هم احساس فقر می‌کنند

وقتی پولدارها هم احساس فقر می‌کنند

پسرکی جوان در سطل‌های زباله در جست‌وجوی چیزی است. ظاهرش آشفته است و لباس کثیف و ژنده‌ای به تن دارد. دوربین کمی جلوتر می‌رود و به مخاطب نشان می‌دهد که پسر جوان به دنبال نیازهای اولیه خود در میان پسماند افراد دیگر جامعه است. در همان حوالی دیواری مملو از آگهی‌های فروش کلیه، قرنیه چشم،

پسرکی جوان در سطل‌های زباله در جست‌وجوی چیزی است. ظاهرش آشفته است و لباس کثیف و ژنده‌ای به تن دارد. دوربین کمی جلوتر می‌رود و به مخاطب نشان می‌دهد که پسر جوان به دنبال نیازهای اولیه خود در میان پسماند افراد دیگر جامعه است. در همان حوالی دیواری مملو از آگهی‌های فروش کلیه، قرنیه چشم، اجاره رحم و… وجود دارد. عده‌ای به دلیل عدم توانایی در برآورده کردنِ نیازهای اولیه خود دست به فروش جان خود زده‌اند و گویی جان مفت‌ترین کالاست.

زاویه دوربین 180 درجه تغییر می‌کند. ساختمانی در کادر است که دستگیره‌هایش از طلاست. در لابی آن تابلو فرش‌ها و مبلمان چند صدمیلیونی قرار دارد و ساکنینش خودروهای میلیاردی سوار می‌شوند. این دو تصویر دقیقا فقر و فاصله طبقاتی را نشان می‌دهد. این تناقض و فاصله در سبک و سیاق زندگی و وضعیت رفاهی در دو کشورِ متفاوت نیست. بلکه این تفاوتِ فاحش تصویری عریان از فقر در یک جامعه است.

تاریخ فقر

در دنیای غرب نگاه به فقر سیر تحولات عظیمی را پشت سر گذاشته است. در سال 1349 میلادی طرح قانون زحمت‌کشان موردبحث قرار گرفت. چرا که در آن سال‌ها فقرا مجرم به‌حساب می‌آمدند. آن‌ها را دستگیر می‌کردند و در صورت کار برای زمین‌داران به آن‌ها غذایی برای ادامه زندگی و سرپناهی برای خواب می‌دادند.

در گذشته فقرا مجرم به‌حساب می‌آمدند.

این قانون در راستای حمایت از فقرا تدوین شد و تحولاتی بسیاری یافت تا اینکه در سال 1602 قانون فقرا تصویب شد. ﺑﺮ اﺳﺎس اﻳﻦ قانون اﮔﺮ ﻓﻘﺮا از ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ می‌کردند، ﺷﻜﻨﺠﻪ ﻣﻲ‌ﺷﺪﻧﺪ. اﻳﻦ ﺳﺮﭘﻴﭽﻲ اگر تا 3 ﻣﺮﺗﺒﻪ تکرار می‌شد، ﺣﻜﻢ اﻋﺪام را ﺑﺮاي آﻧﺎن در ﺑﺮداﺷﺖ. اﻳﻦ ﻗﻮاﻧﻴﻦ در ﺑﺴﻴﺎري از ﻛﺸﻮرﻫﺎي اروﭘﺎﻳﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﺮاﻧﺴﻪ، اﻧﮕﻠﻴﺲ و ﻫﻠﻨﺪ ﺟﺎري بود و از ﻓﻘﺮا به‌عنوان برده اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲ‌شد.

تغییر نگاه به فقرا

به‌تدریج بعد از انقلاب صنعتی نگاه به فقرا تغییر کرد و سیاست‌گذاران متوجه این موضوع شدند که فقرا بخش فعال و غیرقابل‌حذفی از جامعه هستند که می‌توان از پتانسیل‌های آن‌ها مانند افراد دیگر استفاده کرد. بعد از جنگ جهانی اول آلفرد مارشال در دانشگاه آکسفورد بر این نکته تاکید کرد که برای شکل‌گیری یک جامعه متمدن باید به حقوق شهروندی توجه کرد.

بعد از جنگ جهانی دوم قوانین شهروندی در انگلستان تصویب شد. ﺑﺮ اﺳﺎس اﻳﻦ قانون دوﻟﺖ در ﻗﺒﺎل رﻓﺎه ﺷﻬﺮوﻧﺪان ﻣﺴﺌﻮل ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ و ﻛﺴﻲ ﻛﻪ به دﻟﻴﻞ نابرابری‌های ﺳﺎﺧﺘﺎري و ﺑﺪون دﺧﺎﻟﺖ ﺧﻮد و ﺗﻨﻬﺎ به خاطر تولد در خانواده فقیر دﭼﺎر ﻓﻘﺮ ﺷﺪه اﺳﺖ، ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻮﺳﻂ دوﻟﺖ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺷﻮد.

به‌تدریج و ﻫﻤﮕﺎم با تحول‌های اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ این نگاه کامل‌تر شد و ﺟﻬﺖ رﺷﺪ ﻇﺮﻓﻴﺖ‌ﻫﺎي انسانی کمترین‌ها برای مشارکت فقرا توسط دولت فراهم شد که شامل سرپناه، غذای کافی، آموزش‌وپرورش برای ارتقا ظرفیت‌ها و به دست آوردن توانمندی‌های لازم بوده است.

چهره عریان فاصله طبقاتی

تصاویری که در بالا به شرح آن پرداخته شد، تصاویری است که قطعا بارها و بارها با آن روبه‌رو شده‌اید. درک فاصله طبقاتی نیازی به دانستن تئوری‌ها و مدل‌های پیچیده ندارد و مسئله‌ای کاملا ملموس است. اما جدای از فقر مالی نوع دیگری فقر در جامعه به نام فقر احساسی وجود دارد. احساسی که در میان ثروتمندانی که در پنت‌هوس‌های خود بی‌خانمان و گورخواب‌ها را نمی‌بینند نیز وجود دارد.

فقر احساسی

هستند کسانی که غذای روزانه خود را از میان زباله‌ها پیدا می‌کنند.

درباره فقر احساسی تعریف مشخص و واحدی موجود نیست، چراکه این موضوع را به حوزه‌های مختلفی تعمیم می‌دهند. فقر احساسی چیزی است که در ذهن افراد رسوخ می‌کند، به عبارتی شاید فرد اصلا فقیر نباشد اما احساس فقر کند. احساس فقر ممکن است حتی به خاطر موقعیت اقتصادی نباشد و به دلیل شرایط و موقعیت زندگی، شخص احساس فقر کند. فقر احساسی زمانی شروع به رشد و نمو می‌کند که منابع بزرگی از ثروت در اختیار گروه کوچکی از افراد جامعه قرار می‌گیرد و منابع بزرگی از جمعیت بزرگی از جامعه دریغ می‌شود.

ویروس همه‌گیری به نام فقر

در رابطه با فقر مادی هدف این است که یک سری حداقل‌هایی برای زندگی شایسته برای افراد فراهم شود تا بتوانند به زندگی نرمال خود رسیده و رشد کنند. حال اگر کسی در خانواده‌ای فقیر متولد شود، به‌تبع این فقر باعث می‌شود که او نتواند از ماکزیمم توانایی‌اش استفاده کند. به‌طور مثال کودکِ کاری که به دلیل فقر شدید مجبور به دست‌فروشی و این قبیل کارهاست، از تحصیل محروم می‌شود و این محرومیت تا پایان عمرِ او به‌عنوان نارضایتی در ذهنش باقی می‌ماند. دامنه فقر از فقر مادی که فقرا دچار آن هستند، فراتر است. فقر ویروسی است که هرکسی در معرض ابتلا به آن قرار دارد، از کاخ‌نشین تا کوخ‌نشین .

در فقرِ احساسی ما با افرادی روبه‌رو هستیم که ممکن است از نظر اقتصادی هیچ مشکلی نداشته باشند، اما از زندگی خود راضی نباشند و آن سعادت و رضایت خاطری که همگی ما به دنبالش هستیم را کسب نکرده باشند. بنابراین وقتی از فقر در اینجا صحبت می‌شود، منظور فقر مادی نیست؛ هرچند همان‌طور که گفته شد فقر مادی می‌تواند یکی از موانع مهم رشد انسان باشد که فقر احساسی را نیز به دنبال خواهد داشت. زمانی که دنباله تعریف فقر احساسی را می‌گیریم، نهایتا به یک تعریف می‌رسیم و آن‌هم تعریف از زندگی خوب است. به‌راستی زندگی خوب چیست؟ آیا یک امر نسبی است؟ آیا هر کس تعریف واحدی برای آن دارد؟

زندگی خوب

بسیاری از تعاریف از زندگی خوب به این ختم می‌شود که اگر ما در زندگی بتوانیم توجه مثبت بقیه افرادی که با آن‌ها زندگی می‌کنیم را دریافت کنیم، زندگی خوبی داریم. همان‌طور که می‌بینید بخش اعظمی از حس رضایتمندی ما از زندگی‌مان به افراد دیگر مرتبط می‌شود. اگر شخصی نتواند آن توجه لازمی که می‌خواهد را از جامعه بگیرد، احساس بدی نسبت به زندگی‌اش به دست می‌آورد و این احساس رفته‌رفته او را به سمت افسردگی و اتفاقات پس‌ازآن می‌برد.

اگر شخصی نتواند آن توجه لازمی که می‌خواهد را از جامعه بگیرد، احساس بدی نسبت به زندگی‌اش به دست می‌آورد و این احساس رفته‌رفته او را به سمت افسردگی می‌برد.

حال اینکه دید مثبت افراد جامعه به چه چیزی بستگی دارد، کاملا منوط به شرایط حاکم بر اجتماع و اقتصاد آن جامعه است. اینکه چه چیزهایی در آن جامعه ارزش و چه چیزهایی ضد ارزش است؟ دارا بودن چه امکاناتی به‌مثابه موفقیت و توانمندی به‌حساب می‌آید؟ آیا اساسا اصول اخلاقی در این ارزش‌گذاری که نهایتا منجر به شکل‌گیری دید مثبت یا منفی به شخص می‌شود تاثیرگذار است یا خیر و مسائلی نظیر این باعث شکل‌گیری دید متفاوت به افراد می‌شود.

مصرف‌گرایی و دامن زدن به فقر احساسی

در یک جامعه مصرف‌گرا همین‌که شما سوار بر لوکس‌ترین خودروها باشید و در بهترین ساختمان‌ها زندگی کنید، در زمره افراد موفق قرار خواهید گرفت و جامعه این‌ها را نشانه موفقیت شما ارزیابی کرده و دید مثبتی نسبت به شما شکل می‌گیرد. منزلت در این جوامع میزان مصرف افراد است، در این جامعه اگر شما استاد دانشگاه باشید و از درجه علمی بالایی برخوردار باشید اما دارای خودرویی معمولی بوده و از نشانه‌های لوکسی که برای علامت‌دهی لازم است، برخوردار نباشید، به چشم افراد جامعه شخصی شکست‌خورده و ناموفق خواهید بود. به‌طورقطع در چنین جامعه‌ای گروه بزرگی از افراد قادر نخواهند بود که به آن سطح از مصرف دست پیدا کنند.

علت‌های فراوانی می‌تواند در پس پرده باشد، به‌طور مثال: شخصی که جبرا در خانواده‌ای فقیر متولدشده به دلیل نداشتن تحصیلات کافی نتوانسته شغل مناسبی پیدا کند و درنتیجه دستمزد پایینی دریافت می‌کند. البته تمامی این‌ها را در جامعه‌ای که دچار فساد سیستمی نیست و افراد تحصیل‌کرده می‌توانند با توجه به توانایی و تخصصشان شغل مناسب خود را پیدا کنند در نظر بگیرید. به‌هرروی چنین شخصی نمی‌تواند به آن نشانه‌های موفقیت که همان مصرف بالا است، دست پیدا کنند. درنتیجه همواره در چشم دیگران به‌عنوان شخصی شکست‌خورده تلقی می‌شود و این احساس فقر را در شخص بزرگ و بزرگ‌تر می‌کند.

جامعه‌ای گرفتار در مردابِ مصرف‌گرایی

در جامعه‌ای که مصرف زیاد نشانه موفقیت است و ساده‌زیستی چه‌بسا که به معنای شکست‌خوردن تلقی می‌شود، افراد تحت این فشارهای روحی-اجتماعی سعی می‌کنند خودشان را آدم‌های موفقی نشان دهند و چون ظرفیت‌های لازم در همه فراهم نشده، عده زیادی دچار اضطراب‌های منزلتی می‌شوند، یعنی اینکه می‌خواهند در چشم‌ودل دیگران از منزلت و جایگاه اجتماعی مثبت و بالایی برخوردار باشند. بنابراین ارزش‌های حاکم بر جامعه نقش تعیین‌کننده‌ای در اینکه فقر احساسی چگونه باشد دارند.

احساسی3

آقای الف مدرک دکترای تاریخ دارد و آقای ب بی‌ام‌و سری هفت. کدام‌یک موفق‌تر هستند؟

البته فقر احساسی به آرزومندی افراد نیز بستگی دارد، به عبارتی افرادی که ثروت و درآمد بیشتری دارند، تنها ازنظر درآمد و ثروت در سطح بالاتری قرار ندارند بلکه از هیجانات مثبت دیگری نیز بهره‌مند هستند. به دیگر سخن افراد ثروتمند در جامعه‌ای مصرف‌گرا رضایتمندی بیشتری از زندگی در آن محیط دارند. چراکه خود را در سطح بالایی از آن جامعه تصور می‌کند. اما فردی که در فقر دست‌وپا میزند زمانی که در هر سمت‌وسو نشانه‌های زندگی افراد مرفه را می‌بیند و آن‌ها را بازندگی خود مقایسه می‌کند، با نوعی سرشکستگی مواجه می‌شود و هیجانات منفی چون ناامیدی، سرافکندگی، احساس گناه، تنفر و نظایر آن در او شکل می‌گیرد.

چه کسی مبتلا است؟

البته باید اضافه کنم که فقر احساسی تنها محدود به فقرا نمی‌شود. در جوامع صنعتی که مصرف‌گرایی بخشی از فرهنگ مسلط در آن است، بخش چشم‌گیری از جمعیت این کشورها اعم از فقیر، طبقات متوسط و حتی مرفه هریک در تلاش هستند، سبک مصرفی را به نمایش بگذارند تا در چشم‌ودل دیگران، طبقه برخوردار و بنابراین موفق جلوه کنند. در این جوامع افراد مصرف می‌کنند که متمایز به نظر بیایند و از آن احساس بدِ فقر احساسی بگریزند.

در کشور ما که روزبه‌روز فاصله طبقاتی بیشتر می‌شود و معیارها به سمت مصرف‌گرایی سوق پیدا کرده است، این مسائل بسیار ملموس است. ارزش‌های جامعه امروز ما از ساده‌زیستی، خدمت به جامعه کردن و خدمتگزار بودن دور شده است. ارزش‌ها در ایران امروزی وارونه شده است. مصرف‌گرایی روزبه‌روز در حال بزرگ و بزرگ‌تر شدن است. امروزه اگر شما بگویید که دانشجوی بهترین دانشگاه کشور هستید، شاید تنها یک آفرین با لبخندی که چاشنی آن شده است دریافت کنید. اما در روی دیگر سکه می‌بینید که در جامعه آن‌کسی که هم سن و سال شماست و حتی درس هم نخوانده اما به دلیل اینکه سوار بر خودروی لوکس است و در محله‌های اعیان‌نشین زندگی می‌کند و سرتاپا برند پوشیده است، شخصی ارزشمند و موفق به چشم می‌آید.

آفتاب‌بالانس ارزش‌ها

مثال‌هایی که درباره جامعه کنونی‌مان زده شد، دقیقا نشان‌دهنده وارونه شدن ارزش‌های حاکم است. شبکه‌های اجتماعی نیز به این وارونگی دامن زده‌اند، طوری که افراد به لوکیشن عکس‌هایشان و ساعت رولکسشان افتخار می‌کنند! از تمامی این‌ها که بگذریم لازم است این را اضافه کنم که نباید این‌طور فکر کنیم که در جوامعی که رشد اقتصادی بسیار بالاست و افراد سطح رفاه خوبی دارند، ضرورتا همه خوبند و خوشحال.

در جوامعی که رشد اقتصادی بسیار بالاست و افراد سطح رفاه خوبی دارند، ضرورتا همه خوب و خوشحال نیستند.

بلکه مطالعات نشان می‌دهد، در جوامع غربی نیز مردم دچار انواع مختلفی از اضطراب‌ها هستند که نظام اقتصادی-اجتماعی بر آن‌ها تحمیل می‌کند. اکثریت جامعه باوجود اینکه از سطح رفاهی حداقلی برخوردار هستند، اما رقابت برای دیده‌شدن و بهتر دیده‌شدن در جامعه، اضطرابی را ایجاد می‌کند که مردم هرروز تلاش بیشتری کنند، برای اینکه بتوانند منابع لازم را برای بهتر دیده‌شدن فراهم کنند تا بتوانند به‌عنوان‌مثال، خودروی چشمگیر و لوکسی استفاده کنند. این باعث می‌شود دیگران فرد را به‌عنوان آدم موفقی ارزیابی کنند.

سیاست‌های پوپولیستی و دامن زدن به فقر احساسی

دولت‌ها می‌توانند با وعده وعیدهایی که انتظارات بسیار بزرگی را در ذهن و قلب افراد شکل می‌دهد، به فقر احساسی دامن بزنند. سیاست‌های موسوم به پوپولیسم و عوام‌گرایی نقش مهمی در این نوع از فقر دارند.

فقر احساسی انتخابات مناظره

وعده‌های انتخاباتی در احساس فقر مردم تاثیر دارد.

به‌طور مثال زمانی که به افراد گفته می‌شود که فلان میزان شغل ایجاد خواهد شد، حال‌آنکه اقتصاد توانایی تحقق بخشیدن به آن را ندارد، نتیجه این می‌شود که در پایان سال دولت تنها توانسته یک‌دهم آن وعده‌اش را عملی کند و این باعث می‌شود آن افرادی که بعد از شنیدن این وعده موجی از خوشحالی و رضایت خاطر ذهنشان را فرا گرفته بود، ناگهان سرخورده شده و احساس موفق نبودن و اطمینان نداشتن به آینده پیدا کنند که این خود به فقر احساسی در جامعه دامن خواهد زد.

با فقر احساسی چه کنیم؟

با توجه به اینکه فقر احساسی می‌تواند، پیامدهای ناخوشایندی برای یک جامعه داشته باشد راه‌حل برون‌رفت از آن چیست؟ اینجاست که باز سرمایه اجتماعی، این سرمایه نادیده ارزشمند به میان می‌آید. هرچه در جامعه‌ای سرمایه اجتماعی بالاتر باشد، به‌تبع فقر احساسی رو به کاهش می‌گذارد. هرچه مردم به یکدیگر و به‌نظام تصمیم‌گیری بیشتر اعتماد کنند، باعث حرکت تفکر جامعه به این سمت می‌شود که افراد دیگر نیز به فکر آن‌ها هستند و دولت نیز تمام تمرکزش بر روی از بین بردن معضلات و فساد جامعه و مشکلات آنان است.

در اینجا امید به آینده، همبستگی اجتماعی بیشتر و فساد کمتر به همراه خواهد داشت. در چنین شرایطی است که اعتماد عمومی می‌تواند احیا شود و رشد کند. اعتماد عمومی که رشد کند، احساس آرامش هم به دنبالش می‌آید و مردم احساس امنیت و امید به آینده روشن‌تری دارند و به دنبال آن فقر مادی و به‌تبع آن، فقر احساسی به‌شدت کاهش پیدا می‌کند. اگر سیاست‌ها به این سمت سوق داده نشود، نهایتا روزی این سیاست‌ها تحمیل خواهد شد و به دلیل گسترش نابسامانی‌های اقتصادی و اجتماعی نظام تصمیم‌گیرنده ناگزیر به پذیرش این دسته از سیاست‌ها خواهد بود.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.