ایران در مسیر توسعه به چه چیزهایی نیاز دارد؟
همه ما دوست داریم در کشوری توسعهیافته زندگی کنیم و وقتی فکر میکنیم که هنوز ایران در مسیر توسعه است، ناراحت میشویم. چرا که باور داریم در کشورهای توسعهیافته وضعیت کسبوکار بهتر است، مردم زندگی طولانیتر و شادتری دارند و عموم مردم از رفاهی نسبی برخوردارند. اما کمتر کسی هر روز از خودش میپرسد که
همه ما دوست داریم در کشوری توسعهیافته زندگی کنیم و وقتی فکر میکنیم که هنوز ایران در مسیر توسعه است، ناراحت میشویم. چرا که باور داریم در کشورهای توسعهیافته وضعیت کسبوکار بهتر است، مردم زندگی طولانیتر و شادتری دارند و عموم مردم از رفاهی نسبی برخوردارند. اما کمتر کسی هر روز از خودش میپرسد که «سهم من در مسیر توسعه ایران چیست؟» اگر این سوال را از ما بپرسند، سریع انگشت اتهام را به سمت دولت میگیریم و میگوییم تا ساختارها درست نشود، هیچ کاری از دست ما بر نمیآید. این طرز تفکر، اصلاح ساختارها را دشوارتر میکند.
توجه کنید که این تکتک آدمها هستند که تصمیم میگیرند. این طور نیست که موجودی به نام «ساختار» وجود داشته باشد و بخواهد خودش را اصلاح کند. رئیس دولت، رئیس قوه قضائیه، رئیس بانک مرکزی، کارمندان بورس و مردم در صف نان انسان هستند. هر کدام از این آدمها میتوانند مشکل را به گردن «ساختار» بیندازند. درست مثل وقتی که یک مقام مسئول از «وضع بد قوانین» شکایت میکند و نه از قانونگذاران. و البته قوانین هرگز تصمیم نمیگیرند که خودشان وضع خودشان را بهتر کنند.
معنای توسعهیافتگی
بیشتر مردم تولید ناخالص ملی (GDP) را ملاکی برای توسعهیافتگی فرض میکنند. یعنی هر کشوری که سالانه به ازای هر نفر بالای 30 هزار دلار کالا و خدمات تولید کند، توسعهیافته است. اما کشوری مثل قطر با داشتن بیشترین سرانه تولید ناخالص ملی، هنوز کشوری در حال توسعه فرض میشود.
به همین دلیل برای سنجش توسعهیافتگی ملاکهای دیگری نیز تعریف میشود. برای نمونه در کشورهای توسعهیافته نرخ مرگومیر کودکان پایین است (10 کودک به ازای 1000 تولد) و مردم امید دارند که به طور متوسط بیش از 75 سال عمر کنند.
قطر با داشتن بیشترین سرانه تولید ناخالص ملی، هنوز کشوری در حال توسعه فرض میشود.
در مواردی تعریف توسعه میتواند مبهم باشد. آیا بهرهمندی از زیرساختهای گسترده مثل راهآهن و شبکه مخابراتی ملاکی برای سنجش توسعه است یا ابزاری برای رسیدن به توسعه؟ درست همانطور که نمیتوانیم به قطعیت بگوییم که سرانه درآمد بالا هدف توسعه است یا ابزار آن؟
شاخص توسعه انسانی
ارائه تعریفی جامعومانع برای توسعه کار سادهای نیست. آیا چین، به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان کشوری کاملا توسعهیافته است؟ آیا قطر توسعهیافتهترین کشور دنیا است؟
برای اندازهگیری توسعه، معیاری به نام شاخص توسعه انسانی HDI تعریف میشود. این شاخص ترکیبی است از درآمد ، آموزش و سلامت . برای محاسبه HDI ابتدا امید به زندگی در کشورهای مختلف اندازهگیری میشود. بعد شاخصی به نام شاخص تحصیل را حساب میکنند. عامل سوم شاخص درآمد است که به طور مستقیم با سرانه درآمد ملی ارتباط دارد. از ترکیب این سه عامل HDI به دست میآید. مردم یک کشور با HDI بالاتر، عمری طولانیتر، درآمدی مطلوبتر و کیفیت آموزشی بهتری دارند.
ساخت مدارس روستایی کمک شایانی به رشد شاخص توسعه انسانی میکند.
برای آن که ما بتوانیم به فهرست کشورهای توسعهیافته راه پیدا کنیم، باید امتیاز HDI خود را از 0.774 به 0.8 برسانیم. هر فردی که درآمدش را بیشتر کند، از دانش و معرفت بهرهمند شود و به سلامتی خود اهمیت بدهد، گامی در راستای توسعه کشور برداشته است. کمک به ساخت مدرسه در مناطق محروم هم اقدام موثری است. چون همزمان کیفیت آموزش را بالا میبرد، امید به زندگی را ارتقا میدهد و به افزایش سطح درآمد کمک میکند.اما برای رسیدن به این هدف به ابزارهایی نیاز داریم.
نیاز شماره صفر: ادبیات توسعه
قبل از آن که طرفدار بازار آزاد باشیم، یا توقع داشته باشیم که دولت با کنترل قیمتها عدالت را گسترش دهد، باید بپذیریم که «بازار» رکن اساسی اقتصاد است. بازار جایی است که مردم با هدف دستیابی به شرایط بهتر دست به معامله و مبادله میزنند. برای انجام مبادله، پیش از داشتن پول یا کالا، به ابزاری برای ارتباط نیاز داریم. باید بتوانیم نیاز خود را بیان کنیم و بفهمیم که طرف مقابل چه پیشنهادی میدهد. برای این منظور تنها بلد بودن زبان فارسی کافی نیست. بلکه باید زبان معامله و ادبیات اقتصادی را بلد باشیم.
بسیاری از اصطلاحات مالی و اقتصادی برای مردم عادی معنایی ندارند و گفتوگوهای اقتصادی بخشی از حافظه آنها نیست. همین موضوع میتواند مشکلاتی را در سطح خرد و کلان به وجود بیاورد. از بحث یک خانواده برای خرید اقساطی خودرو گرفته تا تشریح برنامههای نامزدهای انتخاباتی برای کاهش نرخ بیکاری.
از سوی دیگر نقدها و بحثهای تخصصی رسانهها، روشنفکران و حتی مسئولان در بیشتر موارد بیانی منفی دارد. میگوییم «نبود امنیت سرمایهگذار». نمیگوییم «نیاز به امنیت سرمایهگذار». میگوییم «موانع توسعه». نمیگوییم «ملزومات توسعه». لازم است بپذیریم که جملههای «من به یک جفت کفش نیاز دارم» با «من یک جفت کفش ندارم» معادل هم نیستند. به جای نگاه سلبی، ما یه یک دیدگاه ایجابی نیاز داریم. در این نوشته نیز سعی میکنیم به جای حرف زدن از نداشتهها، به داشتهها و نیازها بپردازیم.
نیاز شماره یک: فرهنگ توسعه
دوست داریم توسعهیافته شویم، اما تقریبا از تمام مصادیق توسعه نفرت داریم. سرمایهداران را کثیف و فاسد میدانیم. از دیدن خانهای بزرگ و اعیانی خشمگین میشویم. دوست نداریم اشخاص حقیقی به درآمدهای بالا برسند. ثروتمندان به جای آن که نماد هوش و ذکاوت باشند، مصداقی هستند برای بیعدالتی و نابرابری.
البته منظور این نیست که هیچ ثروتمند فاسدی وجود ندارد. میخواهیم بگوییم که هر ثروتمندی فاسد نیست.
به دلیل این فرهنگ، که بیشتر با عدالت مارکسیستی همخوانی دارد تا عدالت اسلامی، ثروتمندان نمیتوانند سرمایههای خود را به وارد بازار کنند و شرکتهای بزرگ تاسیس کنند. بدون سرمایهگذاری، توسعه هیچ مفهومی نخواهد داشت.
ما به فرهنگ درست کسبوکار نیاز داریم. مردم باید معنای پسانداز را بدانند و پساندازهای خود را در بازار سرمایه عرضه کنند. لازم است متولیان بازار سرمایه نیز بیشتر از آن که بیانیه ریسک صادر کنند، از بازدهی و منافع این بازار حرف بزنند و ابزارهای موجود برای سرمایهگذاریهای کمریسک را معرفی کنند. امروز مردم را از بورس میترسند. گویی وارد شدن به بازار سرمایه چیزی به دشواری عمل قلب باز است.
دوست داریم توسعهیافته شویم، اما تقریبا از تمام مصادیق توسعه نفرت داریم.
اگر فرهنگ اقتصادی عمومی وجود نداشته باشد، دولت درگیر مسائل بیاهمیت میشود یا مجبور میشود به مسائلی بپردازد که دخالت دولت در آنها مضر است. مثلا ممکن است به جای آن که دولت در مورد سیاستهای پولی و مالی بازخواست شود، مجبور شود در مورد نحوه قیمتگذاری نان توضیح دهد.
«آموزش» لازمه رسیدن به یک فرهنگ درست است. شاید خوب باشد که دانشآموزان ما از آرایش الکترونی اتم سزیم اطلاع داشته باشند، نام هفتمین سیاره منظومه شمسی را بدانند و بدانند کوه اورست 8848 متر ارتفاع دارد. اما آیا جوانان و نوجوانان ما به هیچ اطلاعاتی در مورد بازارهای پول و سرمایه نیاز ندارند؟
نیاز شماره دو: نظام آموزشی
برای رسیدن به توسعه، ما به یک نظام آموزشی نیاز داریم. منظور این نیست که نظام آموزشی را اصلاح کنیم، بلکه ما به وجود یک نظام آموزشی نیاز داریم. در حال حاضر ما قادر نیستیم نیروی انسانی مولد تربیت کنیم. امروز فقط به دانشآموزان و دانشجویان خواندن و نوشتن یاد میدهیم. و البته در تحقق همین هدف هم موفق نیستیم: «فارغالتحصیلان با مطالعه و نگارش مانوس نیستند.»
با خود صادق باشیم. دانشجویان در دانشگاه میآموزند که چه طور میشود 4 ماه وقت تلف کرد و طی چند روز از پس امتحانات برآمد. آنها میخواهند همین رویه را در محیط کار هم ادامه بدهند.
دانشآموزان در مدرسه هرگز یاری رساندن به یکدیگر را تجربه نمیکنند. تقلب تنها جایی است که بچهها به هم کمک میکنند. در این فرایند آنها یاد میگیرند که «بهای کمک کردن به یکدیگر میتواند بسیار سنگین باشد.»
تقلب تنها جایی است که بچهها به هم کمک میکنند. در این فرایند آنها یاد میگیرند که «بهای کمک کردن به یکدیگر میتواند بسیار سنگین باشد.»
دانشجویان بیش از آن که با هدف پژوهش و تولید علم وارد مقطع دکتری بشوند، میخواهند شرایط اشتغال را برای خود محیا کنند. دکترهایی که کار بلد نیستند، اما سطح توقع بالایی دارند و بیکار ماندن را به پذیرش شرایط بازار کار ترجیح میدهند.
نیاز شماره سه: شرکای خارجی
بحث سرمایهگذار خارجی بحثی طولانی و بیانتها است. افراد زیادی از مزایایی سرمایهگذارهای خارجی گفتهاند و عدهای دلواپساند که کشور به بیگانه وابسته نشود. برخی میگویند با سرمایهگذاری خارجی، به جای آن که برای امنیت کشور پول خرج کنیم، میتوانیم کاری کنیم که برای امنیت کشور ما پول خرج کنند. برخی دیگر میگویند ما به هیچ قیمتی حاضر به فروختن میهن خود نیستیم.
اما بحث ما سادهتر از این حرفها است. کدام سناریو معقولتر است:
1- نیروهای انسانی ما با هدف کار کردن در شرکتهای بزرگ مثل «بیامو» راهی اروپا و آمریکا شوند. درآمدشان را آنجا خرج کنند. دانش و مهارتشان را در آنجا به کار ببندند. تمام منافع تولیدشان به آنها برسد. قدرت اقتصادی کشورهای دیگر هر روز بیشتر از دیروز شود و مردم ما خودروهای آنها را ده برابر گرانتر بخرند.
2- شرکتهای بزرگ خارجی مثل بیامو در ایران فعالیت کنند. نیروی کار ما در این شرکتها مشغول به کار شود. کارگران و مهندسین ایرانی دانش فنی آنها را بیاموزند و درآمدشان را در کشور خرج کنند. مردم ایران از منافع تولید بهرهمند شوند و هزاران شغل جانبی به وجود بیاید. مردم ما بتوانند خودروهای تولید شده را با قیمتی ارزان خریداری کنند.
به جای فراری دادن مغزها میتوانیم شرایطی فراهم کنیم که آنها در کشور خودمان فعالیت کنند.
کدام بدتر است؟ این که یکی از بیشترین نرخ فرار مغزها را داشته باشیم؟ یا این که در سود غولهای تجاری شریک باشیم؟ آیا باید افتخار کنیم که پزشکان و مهندسان ایرانی در توسعه آمریکا نقش پررنگی داشتهاند، یا بپذیریم که در جذب سرمایه خارجی از مغولستان ضعیفتر بودهایم؟
نیاز شماره چهار: خودباوری
خودباوری به معنی توهم نیست. قبل از آن که به توسعه فکر کنیم، لازم است جایگاه خود را باور کنیم. هستند کسانی که فکر میکنند ایران گورستان استعدادها است و هستند کسانی که میگویند ایران بهشت فرصتها است. بعضیها فکر میکنند هیچ کشوری مزایای تجاری ما را ندارد و برخی دیگر میگویند برای شروع یک کسبوکار جایی بدتر از ایران پیدا نمیشود. هر دوی این گروه از کمبود خودباوری رنج میبرند.
ایران نه بهشت بیمانند فرصتها است و نه جهنم سوزان ایدهها. ایران کشوری است در مسیر توسعه.
بیایید واقعبین باشیم. ایران هجدهمین قدرت اقتصادی دنیا است. ما نه بالاتر از چین در رده اول قرار داریم و نه پایینتر از جزایر مارشال در رده صد و نودم. ما نه باهوشترین ملت جهانیم و نه کمهوشترین. سرانه درآمد ایران متوسط است. نه بهترین است و نه بدترین. این طور نیست که هیچ کشوری به اندازه ایران فرصت تجاری نداشته باشد. این حرف هم درست نیست که در این کشور هیچ فرصتی برای راهاندازی کسبوکار وجود ندارد.
اگر خود را فریب بدهیم، یا چشم خود را بر روی فرصتها ببندیم، همسایههای ما رشد میکنند و ما در وهم باقی میمانیم. ایران نه بهشت بیمانند فرصتها است و نه جهنم سوزان ایدهها. ایران کشوری است در مسیر توسعه.
چقدر طول میکشد تا کشوری توسعهیافته داشته باشیم؟
برای آن که ایران کشوری توسعهیافته شود، قبل از هر چیزی به سرمایهگذاری نیاز دارد. سرمایهگذاری نیز محتاج زبانی پویا، فرهنگی درست، نیروی انسانی مولد و آموزش نیروهای تازه است. اگر امکانات اولیه فراهم نباشد، کشور به ثبات سیاسی و اقتصادی نرسد، امنیت سرمایهگذار و حق مالکیت خصوصی تضمین نشود، سرمایهگذاران داخلی و خارجی هم به فضای کسبوکار در ایران امیدوار نخواهند شد.
توسعه را به هر روشی که تعریف کنیم، برای رشد درآمد، بهبود شرایط بهداشتی و افزایش کیفیت آموزش به سرمایهگذاری نیاز داریم. سرمایهای که یا در کشور وجود دارد و در زیر لایهای از ترس و نفرت مدفون میماند، یا منتظر ورود به کشور است و به خاطر لجاجتهای ما به کشورهای دیگر سرازیر میشود. به سوال خودمان باز میگردیم. چقدر طول میکشد تا به توسعه برسیم؟ بستگی دارد که چه زمانی حرکت جدی به سوی توسعه را آغاز کنیم.
نظرات