چرا کسی به انحصار شرکتهای فناوری کاری ندارد؟
در دنیای امروز فناوری تمامی ابعاد زندگی ما انسانها را تحت تاثیر قرار داده است. هر یک از ما به نحوی درگیر این فناوریهای هستیم و راستش زندگی بدون محصولات شرکتهای فناوری بسیار سخت میشود. این وابستگی ما به محصولات شرکتهای فناوری هم باعث شده است که آنها تسلط فراوانی بر جزء جزء زندگی ما
در دنیای امروز فناوری تمامی ابعاد زندگی ما انسانها را تحت تاثیر قرار داده است. هر یک از ما به نحوی درگیر این فناوریهای هستیم و راستش زندگی بدون محصولات شرکتهای فناوری بسیار سخت میشود.
این وابستگی ما به محصولات شرکتهای فناوری هم باعث شده است که آنها تسلط فراوانی بر جزء جزء زندگی ما داشته باشند.
از آنسو همین مسئله باعث شده است که برخی از این شرکتها به غولهای تبدیل شوند که عملا انحصار حوزه کاری خود را در دست بگیرند و هیچ رقیبی نتواند وارد بازار آنها شوند.
نکته جالب اینجاست که مهمترین این غولهای فناوری در اقتصاد آمریکا که یکی از اولین کشورهای دارای قوانین ضدانحصار یا آنتیتراست (Antitrust) است به وجود آمدهاند.
در اقتصاد آمریکا هم موارد زیادی از شرکتهای که با انحصار و مونوپولی رقبا را کنار زده بودند وجود دارد که توسط دولت تکهتکه شدهاند تا نتوانند انحصار بازار را در دست داشته باشند؛ اما این سناریو در مورد غولهای فناوری رخ نداده است و احتمالا هم هیچوقت رخ نخواهد داد.
ما در این مقاله به مسئله قوانین ضدانحصار در اقتصاد آمریکا میپردازیم؛ زیرا همین قوانین باعث رشد این غولهای فناوری شدهاند که روی زندگی تکتک ما تاثیر دارند.
غولهای بیشاخ و دم دنیای امروز
همانطور که گفتیم شرکتهای فناوری بهواسطه تاثیری که روز زندگی ما دارند، هم بازار بزرگی پیدا کردهاند و هم کنترل بسیاری از چیزهای دنیای ما را به دست گرفتهاند.
اما این رشد و تاثیر شرکتهای فناوری بدون هزینه نیست. از شرایط کاری بسیار بد نیروهای سطح پایین در آمازون مثل ساعتهای کار طولانی بدون استراحت و حتی بدون امکان دستشویی رفتن یا جاسوسی آنلاین و دسترسی به تمام اطلاعات ما توسط گوگل بگیر تا تاثیر فیسبوک بر اتفاقات مهمی همچون انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، همه و همه هزینههایی هستند که این بزرگ بودن شرکتهای فناوری بر انسانهای کره زمین تحمیل میکند.
اما راستش خیلی مهم نیست که چند نفر از ساکنین زمین از این غلبهها و تاثیرها ناراحت باشند، شرکتهای بزرگ فناوری غولهای بیشاخ و دمی هستند که هر کسی زورش به آنها نمیرسد. به همین دلیل هم نه به این راحتی میشکنند و نه اتفاق دیگری برایشان رخ میدهد؛ اما چرا چنین چیزی رخ نخواهد داد؟
دلیل بخشی از این اتفاقات این است که شرکتهای فناوری تا حدی به یک مونوپولی تبدیل شدهاند که عملا انحصار هر چیزی در حوزه خود را به دست گرفتهاند.
برای بررسی دلیل این مونوپولی باید به عقب برگردیم و ریشه آن را بیابیم؛ یعنی به ۱۵۰ سال پیش و پس از اتمام جنگ داخلی آمریکا.
انحصار از گذشته تا امروز
وقتی اواخر قرن نوزدهم را با دنیای امروز مقایسه کنید، چیزهای مشابه زیادی با دنیای امروز پیدا میکنید.
پس از اتمام جنگ، اختراعات و فناوریهای زیادی ناگهان بهیکباره ظهور کردند. این اختراعات، کسبوکارها را به یک دورهای رشد سریع یا رشد توانی بردند.
در این دوره تلگراف اختراع شد و امکان ارتباطات لحظهای و سریع را در طول کشور آمریکا که بسیار عریض و طول بود، فراهم کرد. گسترش خط راهآهن میزان دسترسی را در کل آمریکا شدیدا افزایش داد.
در طول یک دهه شرکتهایی که وجود داشتند یا به وجود آمدند بسیار رشد کردند و اندازهشان بسیار بزرگ شد.
جان راکفلر ثروتمندترین فرد تاریخ بشر و مالک شکرت استاندارد اویل
در آن زمان تنها راه آسان و قانونی که میشد با آن یک کسبوکار عظیم راه انداخت یا ایجاد کرد، استفاده از تراست (Trust) یا انحصار بود. این تراستها آنقدر محبوب بودند که در آمریکا تقریبا برای هر چیزی تراست وجود داشت. تراست مس، تراست نفت، تراست راهآهن و تراست کیسههای کاغذی، تراست گوشت و تراست طناب فقط برخی از اینها بودند.
یکی از مهمترین و بزرگترین تراستهایی که در این دوره به وجود آمد، تراست استاندارد اویل (Standard Oil) بود. استاندارد اویل شرکت نفتی بود که متعلق به ثروتمندترین فرد تاریخ بشر، جان راکفلر (John Rockefeller) بود.
او در یک بازه زمانی نهچندان بزرگ، ۴۸ پالایشگاه نفت در آمریکا را خرید و به سلطان نفت بدل شد.
سلطان بلامنازع بازار نفت آمریکا
جان راکفلر توانست بهواسطه انحصار افقی یعنی خرید شرکتهای نفتی رقیب که فعالیت مشابه استاندارد اویل را داشتند، کنترل ۹۰ درصد کل بازار نفت ایالاتمتحده را در دست بگیرد.
عمدهترین محصول نفت در آن روزها نفت سفید (kerosene) بود که بیشتر برای چراغهای نفتی استفاده میشد.
راکفلر در صنعت نفت سفید، با سیستم توزیع عمودی خود یعنی در دست گرفتن کل فرآیند تولید، توزیع عمده، توزیع در خردهفروشیها و حتی فروش به مشتریان نهایی، کل شبکه عمدهفروشان و خردهفروشانی را که مستقل کار میکردند، دور زد و مغلوب کرد.
چنین کاری کیفیت و دسترسی به نفت سفید و همچنین قیمت آن را برای مشتریان نهایی بسیار کاهش داد.
قیمت نفت سفید در دوره حاکمیت استاندارد اویل، ۸۰ درصد کمتر از پیش از آن بود. این فعالیتهای گسترده استاندارد اویل به مباحث دامنهداری منجر شد؛ زیرا استاندارد اویل با تفاوت قیمتی، ارزانفروشی و کاهش هزینههای حملونقل، عملا رقبا را میکشت.
این اقدام استاندارد اویل باعث شد روزنامهنگاران و سیاسیون به آن حمله کنند. مهمترین دلیل این حملهها هم اقدامهای انحصارطلبانه استاندارد اویل بود که در نهایت به آغاز جنبش آنتیتراست یا ضدانحصار منجر شد.
انحصار استاندارد اویل میشکند
تقریبا سی سال طول کشید که در آمریکا خواست سیاسی کافی به وجود بیاید تا مقابل این انحصار استاندارد اویل بایستد. در نهایت هم تئودور روزولت، ۲۶مین رییسجمهور آمریکا در دوره ریاستجمهوری خود بین 1901 تا 1909 بود که برای شکستن انحصار استاندارد اویل پیشقدم شد.
در نوامبر 1906، وزارت دادگستری ایالاتمتحده، پروندههای قضایی ضدانحصار را علیه استاندارد اویل به راه انداخت. پنج سال طول کشید که این پروندهها به نتیجه برسند و در نهایت استاندارد اویل محکوم شد.
دادگاه، استاندارد اویل را به دلیل محدود کردن تجارت و منع کردن رقبا برای تجارت، به زیر پا گذاشتن قانون آنتیتراست شرمن (Sherman Antitrust Act) محکوم کرد.
جان شرکن بنیانگذار قانون ضدانحصار شرمن
قانون ضدانحصار یا آنتیتراست شرمن، توسط جان شرمن (John Sherman) زمانی که وزیر خزانهداری بود نوشته و در سال ۱۸۹۰ با امضای رییسجمهور وقت بنجامین هریسون (Benjamin Harisson) به قانون تبدیل شده بود.
با این حکم استاندارد اویل به ۳۴ شرکت بزرگ و کوچک تقسیم شد؛ اما تازه این آغاز جنبش آنتیتراست یا ضدانحصار در آمریکا بود.
وقتی قوانین ضدانحصار کشنده میشوند
تئودور روزولت در دوران ریاست جمهوری خود ۴۵ پرونده ضدانحصار دیگر را آغاز کرد و به نتیجه رساند. پس از او نیز، رییسجمهور بعدی آمریکا، ویلیام هاورد تفت (William Howard Taft) ۸۰ پرونده ضدانحصار دیگر را در دوران ریاست خود آغاز کرد.
تلاش بر افزایش رقابت در بازار مهمترین انگیزه تمامی این اقدامها علیه انحصار و اجرای قانون ضدانحصار شرمن بود.
این قضیه در جاهایی آنقدر پیش میرفت که حتی شرکتهایی که ممکن نبود یک مونوپولی راه بیندازند هم گرفتار این پروندهسازیها میشدند. این روند تا دهه ۱۹۷۰ هم ادامه داشت.
در طول این سالها پروندههای مضحک و بیمعنی هم برای اجرای این قانون ضدانحصار به وجود آمدند. یکی از این مثالهای مضحک در سال ۱۹۶۶ رخ داد. در آن زمان دو مغازه خردهفروشی زنجیرهای، از ادغام با یکدیگر منع شدند. این در حالی بود که کل سهم آنها از بازار فقط ۷.۵ درصد بود.
پروندههای اینگونه البته زیاد بودند و تا زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان ادامه داشتند. ریگان بهعنوان بخشی از اصلاحات اقتصادی گسترده خود، درخواست بازبینی کل سیاستهای ضدانحصار را داد تا مشخص شود چه بخشهایی از این قانون معقول و چه بخشهایی بهدردنخور است.
وقتی انحصار با مشتریان تعریف میشود
کسی که این اصلاحات اقتصادی رونالد ریگان را شکل داد، رابرت بورک (Robert Bork) دادستان کل (Attorney General) ایالاتمتحده در زمان ریگان بود.
رابرت بورک در سال ۱۹۷۸ کتاب تناقض آنتیتراست (The Antitrust Paradox: A Policy at war with itself) را منتشر کرد که در آن تقریبا تمامی پیشفرضهای قانون ضدانحصار شرمن را زیرا سؤال برده بود.
رابرت بورک وزیر سابق دادگستری آمریکا و شکلدهنده قانون اصلی ضدانحصار آمریکا
در نگاه رابرت بورک، برخی از صنایع بهگونهای هستند بهصورت ذاتی تمایل به متمرکز بودن دارند در نتیجه وارد کردن فشار به این صنایع و محکوم کردن آنها به از بین بردن رقابت، صرفا به معنای حمایت دولت از صنایع کم بازده و کوچکی خواهد بود که نمیتوانند با این صنایع رقابت کنند.
این حمایتها و مقابلههای مستقیم و غیرمستقیم با صنایع و سرمایهداران بزرگ و تلاش برای تکهتکه کردن شرکتها، بیشتر شبیه اقدامهای دولتهای سوسیالیستی بود که همواره با نظام سرمایهداری آمریکا مخالف بودند.
پیشنهاد قانون ضدانحصار رابرت بورک چه بود؟
در نگاه رابرت بورک قوانین ضدانحصاری که تا آن زمان وجود داشتند، تر و خشک را با هم میسوزاندند. در نتیجه او ایده دیگری را مطرح کرد.
ایده رابرت بورک ساده بود: چیزی که باید درباره تصمیمگیری ما برای تکهتکه کردن یا نکردن یک شرکت در نظر گرفته شود، اندازه بسیار بزرگ یک شرکت نیست، بلکه این مسئله است که آیا مصرفکنندگان از این تکهتکه کردن سود میبرند یا نه؟
در این نگاه مادامیکه استاندارد اویل که میتوانست با هزینه بسیار کمتر، محصولات نفتی را به دست مشتریان نهایی برساند، بههیچوجه نباید شکسته میشد و انحصار و بزرگی آن نیز تا زمانی که به نفع مشتریان بود، ایرادی نداشت.
رونالد ریگان رییسجمهور آمریکا از 1981 تا 1989
این اصل بهعنوان اصل رفاه مشتریان (Consumer Welfare) شناخته میشود. این ایده رفاه مشتریان، بسیار محبوب شد و بین سیاستمداران و قانونگذاران آمریکا بسیار گسترش یافت.
در اصل همین ایده رفاه مشتریان بود که محور برنامهها و تبلیغات رونالد ریگان شد و باعث شد در انتخابات ریاستجمهوری ۱۹۶۷ پیروز شود.
تحت این سیاست جدید شرکتهای بسیار بزرگ تا زمانی که مشتریان از آنها راضی بودند، بد و شیطانی بهحساب نمیآمدند و لازم نبود اقدامی علیه آنها صورت بگیرد.
انحصار گوگل، اپل، آمازون و فیسبوک
تحت این قانون جدید است که شرکتهای بزرگ فناوری که ما میشناسیم رشد کردهاند. از جمله گوگل، اپل، آمازون و فیسبوک.
اما وقتی قرار است که درباره رفتاری انحصارطلبانه آنها بحث کنیم تا شاید بتوانیم برخی از قوانین ضدانحصار را در مورد آنها نیز اجرا کنیم، باید سوالهای متفاوتی از آنچه قبلا از جان راکفلر پرسیده شد، بپرسیم؛ زیرا دیگر مسئله این نیست گوگل، اپل، آمازون و فیسبوک بسیار بزرگ هستند.
اما چه سوالهایی را میتوانیم بپرسیم؟
طبق قوانین آمریکا مهمترین سؤالی که از هر شرکتی که امروز فعالیت میکند میتوان پرسید این است که آیا آنها قدرت بازار پایداری (Durable Market Power) دارند یا نه؟ کلمه کلیدی هم در این عبارت «پایداری» است.
داشتن یک سهم بسیار بزرگ از بازار لزوما به معنی پایداری قدرت بازار یک شرکت نیست.
انحصار را با گوگل شروع کنیم
یکی از مثالها گوگل است که ۹۲ درصد بازار جستجوهای اینترنتی را در دست دارد؛ اما برای به دست آوردن این سهم بازار رقابت را محدود و رقبا را از فعالیت منع نکرده است.
دسترسی به تمام رقبای گوگل برای مشتریان کار سختی است. آنها کافی آدرس موتور جستجوی آنها را در نوار آدرس مرورگر خود وارد کنند و دکمه اینتر را فشار دهند.
اما مسئله انحصار گوگل به اینها ختم نمیشود. شاید در بازار موتورهای جستجو، هیچ منعی برای استفاده از موتورهای جستجوی رقبای گوگل وجود ندارد، اما این مسئله در مورد محصولات گوگل صادق نیست.
گوگل نمیتواند بهصورت دلخواه از مشتریان بابت جستجوهایی که در موتور جستجویش میکنند، پول بگیرد؛ زیرا در این صورت کاربران دیگر از گوگل استفاده نمیکنند.
قدرت بازاری که گوگل امروز دارد، نه به خاطر کشتن رقبا و محدود کردن رقابت، بلکه به خاطر این است که موتور جستجوی گوگل نتایج جستجوی بهتری دارد و سرعت آن نیز بیشتر است.
اما این قضیه برای سایر محصولات گوگل صادق نیست.
گوگل در اروپا محکوم میشود
در بازار مرورگرها، سهم مرورگر گوگل یعنی گوگل کروم 66.46 درصد، موزیلا فایرفاکس 9.5 درصد، اینترنت اکسپلورر 8.84 درصد، مرورگر اج مایکروسافت 4.71 درصد و سافاری اپل 3.62 درصد است. سهم بقیه مرورگرها از این بازار زیر 2 درصد است.
اما گوگل به همین سهم بازار راضی نشده است؛ زیرا مدتی است که گوگل در سایتهای تحت کنترل خود مثل یوتیوب، کارهایی میکند که امکان استفاده از این سایتها در مرورگرهای غیر از کروم سخت شود.
مثلا سرعت بارگذاری سایت یوتیوب در مرورگرهای دیگر، کندتر از گوگل کروم است. برخی از امکانات یوتیوب که برای بارگذاری ویدئو هستند هم فقط روی گوگل کروم کار میکنند.
این کار گوگل هر کاربری را مجبور میکند که در نهایت گوگل کروم نصب کند و شاید مجبور شود بقیه مرورگرها را کنار بگذارید.
یا در مورد سیستمعامل اندروید که متعلق به گوگل است، گوگل تمام سازندگان گوشیهای اندرویدی را که میخواهند از فروشگاه پلی گوگل استفاده کنند، مجبور میکند برخی از اپلیکیشنهای گوگل را بهصورت پیشفرض روی گوشی نصب کنند. برخی از این اپلیکیشنها برای کاربر معمولی قابلحذف نیستند.
یعنی گوگل بهواسطه قدرت خود کاری میکند که همواره در این بازار حضور داشته باشند. با اینکه شاید این کار گوگل کشتن رقبا بهحساب نیاید، اما مشخصا رقابت را برای شرکتهای کوچک بسیار سخت میکند. شرکتهای جدید هم هرگز نمیتوانند وارد این بازار شوند و در نهایت همه مجبور میشوند از گوگل استفاده کنند.
همه اینها دلایلی بودند که گوگل در دادگاهی در اروپا که دقیقا به خاطر محدود کردن رقابت و منع رقبا از ورود به بازار، محکوم شد. هر چند چنین حکمی تشریفاتی به نظر میآید و در نهایت نمیتواند به اقدام عملی منجر شود.
انحصار آمازون
استدلالی که در مورد موتور جستجوی گوگل گفتیم، در مورد آمازون هم درست است. آمازون بزرگترین شرکت تجارت آنلاین در دنیا است اما سهم آن در بازار تا زمانی در این حد میماند که آمازون همچنان به ارائه خدمات به کاربران ادامه دهد.
وقتی موقعیت آمازون را در مقابل تامینکنندههای آن بررسی میکنیم، نکات جالب دیگری هم روشن میشوند.
بسیاری از تامینکنندگان آمازون سالهاست که گلایه میکنند آمازون هنگام مذاکره و برهمکنش با آنها، سیاستهای تند و بسیار سختگیرانهای اعمال میکند. چیزی که در ایران هم بسیاری تامینکنندگانی که مثلا با دیجیکالا کار میکنند، از آن گلهمند هستند.
اما در قانون ضدانحصار جدیدی که بر پایه ایده رابرت بورک نوشته شده است، تنها چیزی که مهم است رفاه مشتریان است، در نتیجه این انتقادات تامینکنندهها حتی اگر واقعا هم درست باشد و شاید رقابت را محدود کند، چندان اهمیتی ندارد و نادیده گرفته میشود.
انحصار اپل
همین قوانین ضدانحصار هنگامیکه قرار است در مورد اپل اجرا شوند، از این هم جالبتر میشوند. از بین این دو شرکتی که تا اینجا گفتیم، اپل کمترین سهم بازار را دارد.
در دنیای گوشیهای هوشمند در حال حاضر سهم اپل حدود ۱۵ درصد است. با توجه به اینکه مدتی زیادی از تحریم هواوی نگذشته است، انتظار داریم که در سهماهه دوم ۲۰۱۹، این عدد افزایش یابد؛ اما فعلا بر اساس دادههای سهماهه اول ۲۰۱۹، سهم اپل از بازار تلفنهای هوشمند حدود ۱۵ درصد است. این عدد هیچ نشانی از این ندارد که اپل در بازار انحصار دارد.
اما برخلاف آمازون و گوگل، رقبای اپل فقط چند کلیک آنطرفتر نیستند؛ یعنی مهاجرت از اکوسیستم اپل به دیگر اکوسیستمها مثل اندروید کار راحتی نیست.
اکوسیستم اپل طوری طراحیشده است که کاربر را در خود قفل کند؛ یعنی وقتی کاربری برای مدتها از محصولات اپل استفاده کند، عوض کردن آن با محصولات شرکتهای دیگر، سخت است.
این قضیه در نگاه اول مشکلی ندارد. طبیعی است که اپل روی سیستمعامل آیووا خود انحصار داشته باشد زیرا خود آن را نوشته و گوشیهای مخصوص خود را هم با آن تولید میکند.
مشکل زمانی پیش میآید که اپل این انحصار را به بازارهای دیگر میبرد؛ یعنی بازار محتوای دیجیتال.
اپل همه توسعهدهندگانی را که برای آیووا برنامه مینویسند، مجبور میکند که فقط از اپ استور خود اپل استفاده کنند؛ یعنی اپل اجازه وجود بازار دیگری را نمیدهد و هم توسعهدهندگان و هم کاربران مجبور میشوند فقط از اپ استور استفاده کنند.
نکته اینجاست که اپل از فروش اپلیکیشنهای توسعهدهندگان در اپ استور خودش، ۳۰ درصد سهم برمیدارد.
یعنی در ابتدا همه را مجبور میکند که فقط از جایی که اپل اجازه داده استفاده کنند و سپس برای همین استفاده ۳۰ درصد از سهم فروش آنها را میگیرد و این در حالی است که مهمترین دلیل رشد همین آیووا و افزایش کاربران آن، وجود اپلیکیشنهایی نوشته شده توسط توسعهدهندگان و دلیل وجود همین توسعهدهندگان هم وجود همین کاربران است که اپل هر دوی آنها را مجبور میکند از اپ استور استفاده کنند و کلا اجازه نمیدهد بازار دیگری به وجود آید.
اپل با این کار عملا هزینه مصرف محتوای دیجیتال را برای کاربران و تولید محتوای دیجیتال را برای توسعهدهندگان زیاد میکند.
دقیقا برای همین کار اپل یک پرونده حقوقی نیز در حال حاضر در جریان است. این پرونده حقوقی شاید در نهایت به جریمه اپل منجر شود اما در نهایت نمیتواند کاری برای شکستن این چرخه انحصار بکند.
در بهترین حالت شاید اپل مجبور شود میزان کمیسیون یا سهم خود از فروش اپلیکیشنها را به مقدار معقولتری کاهش دهد.
انحصار فیسبوک
از بین همه غولهای فناوری، شرکتی که نیازمند توجه بسیار ویژه از نظر موارد ضدانحصار است، فیسبوک است. دلیل این کار هم این است که تعریف و ارزشگذاری بازار شبکههای اجتماعی کار راحتی نیست یا لااقل نمیتوان بهدرستی این بازار شبکههای اجتماعی را ارزشگذاری کرد.
فیسبوک پیشازاین اجازه یافت که بزرگترین رقیب خود یعنی اینستاگرام را بخرد. در دنیای حاضر بازار شبکههای اجتماعی متنمحوری همچون فیسبوک در حال کوچک شدن است اما اینستاگرام با سرعت بیشتری در حال رشد و گسترش است.
اگر همان قانون ضدانحصار شرمن همچنان در آمریکا اجرا میشد، احتمالاً فیسبوک بههیچوجه نمیتوانست اینستاگرام را بخرد.
بااینهمه در این حوزه هم فهمیدن اینکه آیا فیسبوک قدرت بازار پایداری دارد، کار سختی است.
چون شبکههای اجتماعی دائما میآیند و میروند و جای خود را به شبکههای اجتماعی جدید میدهد. تنها بخشی هم که فیسبوک میتواند از قدرت خود استفاده کند، سواستفاده از حریم خصوصی کاربرانش است.
چرا کسی به انحصار غولهای فناوری کاری ندارد؟
با توجه به چیزهایی که گفتیم و با در نظر گرفتن قوانینی که بر اساس ایده رابرت بورک نوشته شدهاند، دلیلی نمیتوان پیدا کرد که این غولهای فناوری را ناقض قوانین ضدانحصار بدانیم تا آنها را هم به شرکتهای کوچکتر تقسیم کنیم.
این غولهای فناوری از یکسو به نفع کاربران هستند؛ اما از سوی دیگر خیلی هم به پشتپردهها خوشبین نیستیم و نمیدانیم این شرکتها در پس پرده چه حقوقی از مصرفکنندگان نقض میکنند.
اما تا زمانی قوانین ضدانحصاری که در زمان ریگان تصویب شدند، وجود داشته باشد، کسی با این غولهای فناوری کاری نخواهد داشت. حتی اگر در پس پرده تاثیرات بدی روی همه مردم دنیا بگذارند.
نظرات