دروغ نگویید؛ احتیاج خلاقیت نمیآورد!
حتما شما هم شنیدهاید که احتیاج مهمترین مولد برای خلاقیت است. اگر نیازی وجود نداشته باشد، کسی برای رفع آن نیاز تلاشی نمیکند و در نتیجه پیشرفتی حاصل نمیشود. «نیاز پدر اختراع است.» این تصور به دلایل مختلف اشتباه است. اگر احتیاج عامل محرک تولید باشد، مولدترین جوامع باید محتاجترین آدمهای روی زمین باشند. اما
حتما شما هم شنیدهاید که احتیاج مهمترین مولد برای خلاقیت است. اگر نیازی وجود نداشته باشد، کسی برای رفع آن نیاز تلاشی نمیکند و در نتیجه پیشرفتی حاصل نمیشود. «نیاز پدر اختراع است.»
این تصور به دلایل مختلف اشتباه است. اگر احتیاج عامل محرک تولید باشد، مولدترین جوامع باید محتاجترین آدمهای روی زمین باشند. اما آیا مردم آلمان ، ژاپن و آمریکا به دلیل احتیاج بیشتر، تولید بیشتری دارند؟ آیا اساسا احتیاج محرک خوبی است؟ آیا آدمها بعد از رفع نیازهای اساسی خود، انگیزه تلاش را از دست میدهند؟
احتیاج محض یا احتیاج موردی
بارها گفتهاند که آدمها در مواقعی که احساس احتیاج کنند، مغزشان را به کار میاندازند و با ایدههای خلاق، وضعیت را برای خودشان و دیگران بهتر میکنند. اما در واقعیت هرگز این اتفاق نمیافتد.
یک مکانیک را تصور کنید که دانش زیادی در مورد تعمیر خودرو ندارد. ابزار کار او ناقص است و حتی اگر ابزار کافی داشت، باز هم نمیتوانست قطعات یدکی موردنیاز خود را تامین کند. آیا این حد از کمیابی باعث میشود که او خلاقانه راهی جدید برای تعمیر خودرو پیدا کند؟ بعید است.
اولین لامبورگینی خودرویی سریع و راحت بود.
حالا مهندس ماهری را تصور کنید که هم با سواد است و هم بهاندازه کافی قطعات و ابزارآلات در اختیار دارد. او مالک یک خودروی فراری است و به خاطر سطح دانشی که دارد، از وضعیت گیربکس این ابرخودرو راضی نیست. تلاش او برای بهبود گیربکس ماشینش ناکام میماند، چرا که متوجه میشود برای رفع مشکل سروصدای زیاد و ناراحتی داخل کابین، باید طراحی خودرو را بهطور کامل تغییر دهد. فروچیو لامبورگینی برای اصلاح این مشکل، کارخانه لامبورگینی را تاسیس میکند.
در مورد آقای لامبورگینی هم احتیاج محرکی برای خلاقیت بود. اما فروچیو، مردی فقیر نبود که به نان شب محتاج باشد. او دانش، پول، ابزار و تجربه کافی داشت و حالا فقط یک کلاچ درستوحسابی و یک کابین راحت میخواست.
احتیاج و توجه
همه ما بهاندازه محدودی وقت، پول و سرمایه در اختیار داریم. اما یک عنصر دیگر هم وجود دارد که مثل دیگر منابع با کمیابی مواجه است: توجه. اگر به یک اساماس توجه کنید، حواستان از رانندگی پرت میشود. همچنین وقتی میتوانید به یک کتاب توجه کنید که چیزی حواستان را پرت نکند. اقتصاد توجه به بررسی همین موضوع میپردازد.
وقتی بیاندازه به یکچیز توجه میکنید، دیگر نمیتوانید به چیزهای دیگر توجه نشان دهید. و احتیاج مصرفکننده عظیم توجه است. مثلا وقتی بهشدت به دستشویی احتیاج داشته باشید، نمیتوانید به روشی خلاقانه برای توزیع محصولات تازه لبنی فکر کنید.
وقتی بیاندازه به یکچیز توجه میکنید، دیگر نمیتوانید به چیزهای دیگر توجه نشان دهید. و احتیاج مصرفکننده عظیم توجه است.
مواردی که بیاندازه توجه طلب میکنند، درست مثل موارد وقتگیر، از موانع پیشرفت و خلاقیت هستند. کسی که به نان شب، جای خواب، لباس مناسب و هزار مورد حیاتی دیگر احتیاج دارد، بهسختی میتواند به تاسیس یک شرکت نوآور یا خلق محصولی جدید فکر کند.
شاید به مواردی استثنایی مثل ونگوگ فکر کنید. اما این موارد واقعا استثنا هستند. درست است که ونگوگ بیاندازه خلاق بود، اما جامعه فرانسه که خیلی بیشتر از امروز احتیاجهای برآورده نشده داشت، بهمراتب کمتر از امروز میتوانست به تولید و رشد بپردازد.
احتیاج و تصمیمهای غیرعقلایی
«فقر احمق میکند.» شاید این عنوان کمی برخورنده به نظر برسد. اما منظور این عبارت این نیست که فقرا احمق هستند. بلکه میخواهد بگوید که باهوشترین آدمها، اگر در دام فقر اسیر شوند رفتارهایی کمتر عقلایی از خودشان نشان خواهند داد.
وقتی شما بیاندازه محتاج باشید، دچار استرس میشوید و استرس مداوم وضعیت هورمونی شما را تغییر میدهد. برای مثال ترشح سروتونین بالاتر از وضعیت طبیعی میشود. در مواجهه با این هورمون، خیلی بعید است که شما در نهایت آرامش و عقلانیت تصمیمهایی بگیرید که سود اقتصادی را ماکزیمم کنند.
مردمی که به نیازهای اولیه خود احتیاج دارند و شبانهروز برای داشتن خانهای امن و غذایی گرم تلاش میکنند و در آخر ماه، با خروارها احتیاج سر به بالین میگذارند، بعید است که به فکر تولید، خلاقیت و نوآوری بیفتند.
بله، ایرانیها نیازهای زیادی دارند که هرکدام از آنها یک موقعیت تجاری بینظیر است. اما چهکسی قادر است از این موقعیتها استفاده کند؟ کسانی که در آرامشی نسبی قرار دارند، نیازها را تحلیل میکنند و برای آنها یک پاسخ مناسب پیدا میکنند.
متاسفانه این پاسخهای مناسب، پاسخهایی هستند که بیشترین سود تجاری را به همراه داشته باشند، نه پاسخهایی که نیازهای مردم را واقعا برطرف کنند. فراموش نکنید که فروختن سیگار سودآورتر از این است که مردم را نسبت به خطرات مصرف سیگار آگاه کنیم!
احتیاج و حقوق مالکیت
در یک کارگاه نجاری مشغول به کار هستید. یکی از دستگاهها خراب میشود. خرابی دستگاه یعنی تعطیل شدن کار، بدون قطع شدن حقوق شما. اگر روشی خلاقانه برای حل مشکل پیدا کنید، دوباره کار از سر گرفته میشود. بدون آنکه پاداشی بگیرید یا در منافع این خلاقیت شریک شوید. اینکه برای حل مشکل دست به خلاقیت بزنید محال نیست، اما بعید است.
کشاورزانی را تصور کنید که اگر محصولشان دوبرابر شود، مالیات بیشتری پرداخت خواهند کرد بدون آنکه وضع زندگیشان تغییر کند. آیا این افراد انگیزه کافی برای بهکار بستن روشهایی دارند که به دوبرابر شدن محصول منجر شود؟
وقتی احتیاج به نوآوری منتهی میشود که مردم مطمئن باشند فواید نوآوری به خودشان میرسد. اگر هزاران نهاد سیاسی در تلاش باشند که منافع تولید مردم را به تاراج ببرند، تشویق مردم به کار و تولید بیمعنی میشود.
مردم باید متوجه شوند که چطور میتوانند با سختکوشی وضعیت زندگی خود و خانوادهشان را بهتر کنند. ژاپنیها و آلمانیها میدانند که بالابردن بهرهوری کار چطور بهصورت فردی و اجتماعی اضافه رفاه به همراه دارد. آیا این موضوع برای ایرانیها هم روشن و واضح است؟
احتیاج و جامعه مصرفی
جامعهای را تصور کنید که تامین نیازهای اولیه مثل پوشاک مناسب، ماشین خوب، خانه راحت و حتی ابزارهای ساده الکترونیکی برای عموم مردم بیشازحد گران است. در این جامعه، افرادی کمی موفقتر چطور میتوانند خودشان را از بقیه متمایز کنند؟ بهسادگی: ماشین خارجی، گوشی لوکس، لباس برند و خانهای بزرگ!
حالا به وضعیت عموم مردم در کالیفرنیا فکر کنید. تصور کنید یک گوشی بیستوچند میلیون تومانی، بهاندازه یک هفته کار شما قیمت داشته باشد. با یکسال کار بتوانید مرسدس بخرید. همچنین بهسختی میتوانید لباسی پیدا کنید که برند نباشد. و شما فردی هستید در طبقه متوسط، که خیلی هم ثروتمند نیست.
احتیاج اگر بهصورت اپیدمی در بیاید، روح خلاقیت جمعی را میخشکاند.
در چنین جامعهای مردمِ کمی موفقتر چطور میتوانند خود را متمایز کنند؟ با تولید، نوآوری، کارآفرینی و خلاقیت. در این شرایط، آیفون ایکساس و یک هیوندای میانرده، اعتبار زیادی برای شما به همراه نخواهد داشت. شاید اگر ساز بزنید، نقاشی کنید یا یک شرکت بیلیون دلاری داشته باشید، بتوانید ادعای تمایز کنید.
احتیاج اگر بهصورت اپیدمی در بیاید، روح خلاقیت جمعی را میخشکاند. مردم تلاش میکنند که خود را غنی نشان دهند و این استغنا نه با هنر، دانش و خلاقیت، که با نمایش عدم احتیاج و هشتگ لاکشری محقق میشود.
احتیاج داریم تا احتیاج
قطعا که احتیاج میتواند محرکی مناسب برای خلاقیت باشد. هر اختراع جدیدی ریشه در یک نیاز دارد. اما این تصور که جامعه محتاج میتواند خلاقتر باشد بههیچوجه درست نیست. تفاوت در کجا است؟
تولید فرایندی انفرادی نیست. اینطور نیست که استیو جابز در خلوت خود مکینتاش را ساخته باشد. هزاران نیروی متخصص درگیر طراحی و تولید یک گوشی آیفون هستند. و این هزاران نیروی متخصص، هر روز با نیازهای اولیه برآورده شده سرکار حاضر نمیشوند.
حمایت از تولید کالاهای بدون مزیت، باعث آسیب دیدن صنایعی شده که در آنها مزیت داریم.
اگر تمام مردم سطوح اولیه نیازهایشان برآورده شود، کسی که نیازش یک سطح بالاتر از دیگران است میتواند مردم را برای رسیدن به یک پله بالاتر برانگیخته کند. اما اگر کارمندان اپل بیشتر از تولید محصولی بینقص به اجاره خانه و قسط ماشین فکر کنند، یک طراحی کامل رویایی دستنیافتنی خواهد بود.
شعارهایی شاعرانه مثل «انسان در تنگنا است که شکوفا میشود» یا «قدر نداشتههایتان را بدانید، آنها منابع الهام شما هستند» آنقدرها با حقیقت همخوانی ندارند. شکم گرسنه بیشتر از منبع الهام به یک تکه نان نیاز دارد.
آیا تعرفه واردات از تولید حمایت میکند؟
در پایان به یک سوال چالشی میپردازیم که ذهن بسیاری از اقتصاددانان را مشغول کرده است. آیا با محدودیت واردات خودرو میشود از صنعت خودرو حمایت کرد؟ آیا باز کردن درهای واردات به نابودی صنایع داخلی منجر نمیشود؟
فرض کنید یک کالا در ایران 2000 تومان است و در ترکیه 1000 تومان. تولیدکننده ترک به سادگی میتواند این محصول را در ایران به قیمت 1500 تومان بفروشد و 500 تومان اضافه رفاه بهدست بیاورد. از سوی دیگر خریدار ایرانی با ارزانتر خریدن کالا، 500 تومان اضافه رفاه کسب میکند. پس چرا درهای واردات کشور به روی بازارهای جهانی باز نمیشود تا همه خوشحالتر شوند؟
استدلال این است که تولیدکننده ایرانی دیگر با قیمت 2000 تومان قادر به تولید نخواهد بود. درست است که قیمت کم میشود اما او دیگر پولی ندارد که کالای ارزان را بخرد. اما این استدلال یک گزاره پنهان دارد. آیا تولیدکننده ایرانی قادر به تولید هیچ کالای دیگری نیست که در آن مزیت نسبی داشته باشد؟
تجارت بینالملل کمک میکند که سطح احتیاج عموم مردم ارتقا پیدا کند و خریدن یک پژو 206 قدیمی سالها کار و تلاش آنها را به تاراج نبرد. چنین کارگرانی با توجه بیشتر و زندگی آسودهتر قادر خواهند بود مزیتهای نسبی ملی (مثل فرش، زعفران، محصولات کشاورزی و صنایعدستی) را به فعلیت برسانند و تولید ملی را ارتقا دهند.
نظرات