کره شمالی چگونه پول درمیآورد؟
این مقاله پاسخی است که من به یکی از سوالهای همیشگیام یافتهام. اینکه کره شمالی چگونه پول درمیآورد؟ ما پیش از این درباره اقتصاد کره شمالی نوشتهایم. میدانیم که غیر از موشک و بمبهای هستهای که احتمالا کار نمیکنند، محصولات نساجی، کشاورزی، محصولات متالوژی، مواد معدنی، محصولات دریایی و کشاورزی دارد، اما درآمد ناشی از
این مقاله پاسخی است که من به یکی از سوالهای همیشگیام یافتهام. اینکه کره شمالی چگونه پول درمیآورد؟
ما پیش از این درباره اقتصاد کره شمالی نوشتهایم. میدانیم که غیر از موشک و بمبهای هستهای که احتمالا کار نمیکنند، محصولات نساجی، کشاورزی، محصولات متالوژی، مواد معدنی، محصولات دریایی و کشاورزی دارد، اما درآمد ناشی از همه اینها صرف وامهایی میشود به دلیل مشکلات دهه 80 از یک سو و فروپاشی شوروی در دهه 90 دریافت کرده است. تحریمها هم احتمالا از یک سو صنایع آن را قدیمی کردهاند.
همچنین تحریمها باعث میشوند کره شمالی نتواند به این راحتیها به پول صادرات خود دست یابد. 85 درصد صادرات کره شمالی به چین هستند. از جمله مهمترین واردات آن هم محصولات نفتی و زغالسنگ، حبوبات و برخی تجهیزات ماشینی هستند که 90 درصد آنها را هم لاجرم از چین وارد میکند.
البته اینها به دلیل سیستم بسیار بسته کره شمالی چندان نمیدانیم چقدر میتوانیم به این آمارها اتکا کنیم. اما در کنار اینها این کشور سیاستهای دیگری هم دارد که بتواند هم برخی از تحریمها را بهصورت موقتی کاهش دهد و هم کمکهای غذایی بینالمللی برای سیر نگه داشتن جمعیت فقیر خود داشته باشد.
دعوای کودکانه آدمبزرگها
کره شمالی قبل از دوران دونالد ترامپ و دعواهای توییتری کودکانهاش با کیم جونگ اون (Kim Jung-un) رهبر فعلی کره شمالی، همیشه به دو چیز مشهور بوده است. بمب هستهای با 25.5 میلیون نفر جمعیت و آزمایشهای موشکی و موشکهای بالستیک برای حمل این بمبهای هستهای.
وقتی پول در این کشور کم است یا ذخیره غذای کشور کم شده، کره شمالی شروع به ایجاد تنش میکند. مثل بچه پررویی که تا وقتی چیزی را که میخواهد به او ندهید، دست از سروصدا و اذیتکردن دیگران برنمیدارد.
البته سروصدای کره شمالی متفاوت از آن بچه پررویی است که گفتیم. این کشور به ناگاه بمب هستهای آزمایش میکند، از موشک قارهپیمای جدید خود پرده برمیدارد، حرفهای تندی درباره کشورهای دیگر میزند و یکباره کره جنوبی و ژاپن را به حمله موشکی تهدید میکند.
دونالد ترامپ و کیم جونگ اون
در نهایت تنش را بهقدری در منطقه خود بالا میبرد که آمریکا برای ساکت کردن آن مجبور میشود استثناهای موقتی قائل شود، بخشی از تحریمها را نادیده بگیرد، اجازه دهد پول به آن وارد شود یا کمکهای غذایی بلاعوض به آن بدهد تا در مقابل نیز کره شمالی به حالت عادی پیش از آن بازگردد.
وقتی شکم رهبران کره شمالی سیر شد، ناگاه آنها از دیکتاتورها و تهدیدهای جهانی، تبدیل به کسانی میشوند که دیپلماسی را دوست دارند و همواره ترجیح میدهند مذاکره کنند.
بعد از چندین ماه بعد که دوباره جیبها و انبارهای غذا خالی شد، همین چرخه تکرار میشود. دوباره ناگهان کیم جونگ اون حرف تندی به ترامپ میزند و یک موشک دیگر در دریای ژاپن آزمایش میکند تا دوباره این چرخه تکرار شود.
اما همه اینها فقط یکی از استراتژیهای کره شمالی برای گرفتن پول از کشورهای دیگر و زنده ماندن است.
مهارت مذاکره رهبران کره شمالی
کره شمالی عملا یک کشور منزوی است. صادراتی ندارد. محصولاتش در حدی نیستند که صادر شوند. منابع طبیعی هم برای فروش ندارد. به علت تحریمهای بینالمللی تبادل مالی ندارد. بسیاری از کشورها و شرکتها نیز حاضر نیستند چیزی به آن بفروشند مگر با اجازهنامه مشترکی از سوی کشورهای تحریم کننده.
از آنسو کشاورزی در این کشور کاملا سنتی است. بازدهی کافی ندارد و بدتر از آن به دلیل سیستم اقتصادی بسته و کمونیستی، سودی نصیب خود کشاورز نمیشود که در نتیجه انگیزه کشاورزی نیز کاهش مییابد و در نهایت وضعیتی ایجاد میشود که مواد غذایی تولیدی کره شمالی کفاف جمعیت آن را نمیدهند.
یادتان است که چند ما پیش پس از چند ماه دعوای لفظی و کودکانه بین دونالد ترامپ و کیم جونگ اون، رهبر جوان کره شمالی ناگهان اعلام کرد که برنامه موشکی خود را متوقف میکند و ویدئویی هم از منفجر کردن سایت موشکی خود منتشر کرد؟
مجسمه کیم ایل سانگ و کیم جونگ ایل
بعد از آن هم بهنحو عجیبی این دو در سنگاپور دیدار کردند؛ اما کمی بعد دوباره دعوایشان بالا گرفت و در این میان، کیم جونگ اون یک آزمایش موشکی انجام داد و با پرتاب موشکی که از آسمان ژاپن گذشت، به هدفی فرضی وسط اقیانوس شلیک کرد.
فهم این مسئله سخت نبود که کره شمالی به این راحتیها حاضر نیست برنامه موشکی خود را تعطیل کند. چالش این کشور در این قضیه این است که نمیتواند بهصورت تاییدشده و کامل، برنامه موشکی و بمبهای هستهای خود را کنار بگذارد و در عین حال بتواند رد پا یا اثری در دنیا داشته باشد؛ یعنی اگر اینها را کنار بگذارد، از منظر بسیاری از کشورهای جهان، کشوری بیاهمیت میشود.
در عین حال هم اگر نخواهد این کار را بکند، با توجه به حجم تحریمهای بینالمللی که امروز بر آن سایه انداخته، بههیچوجه نمیتواند شکوفا شود.
به همین دلیل هر سه رهبران کره شمالی از سال تاسیس آن یعنی 1948، مجبور بودند به مهارت استادی در هنر مذاکره برسند که البته هدفشان این نبود که کشور خود را به شکوفایی برسانند بلکه این اجبار برای مذاکره موفق، صرفا با این هدف انجام میشد که بتوانند منابع و پول کافی از بقیه کشورها بگیرند که زنده بمانند و رژیمشان سقوط نکند و در عین حال تنها اهرم مذاکره یعنی سلاح هستهای را هم تسلیم نکنند.
سربازی که کره شمالی را به دست گرفت
قبل از اینکه جمهوری! خلق کره تشکیل شود، بعید بود که کیم ایل سانگ (Kim il-sung) رهبر آن بشود. او در جنگ جهانی دوم و جنگ برای بیرون راندن نیروهای ژاپنی از شبهجزیره کره در کنار ارتش کمونیست چین و شوری جنگیده بود. به لحاظ نظامی فردی دانا بود؛ اما مهارتهای نرم لازم را برای رهبری یک جمهوری کمونیستی نداشت.
او تحصیلات کمی داشت، بلد نبود خوب حرف بزند و درک کافی از نظریه مارکسیستی نداشت. با این همه پس از جدایی دو کره او بهعنوان رهبر انتخاب شد؛ اما چون برای این کار مناسب نبود، کمک و مشاوره زیادی دریافت میکرد.
مشاوران اهل شوروی او، از قبل قانون اساسی کره شمالی را نوشته بودند و آن را بهگونهای تنظیم کرده بود که عروسک خیمهشببازی شوروی باشد.
کیم ایل سانگ پس از جنگ دو کره، بهعنوان یک قهرمان آزادیبخش شناخته و مورد تحسین کشورش قرار گرفت؛ اما جدیت و فداکاری او برای سوسیالیسم آرامآرام او را به ملیگرایی سوق داد. ملیگرایی که باعث میشد او تلاش کند چیزی فراتر از عروسک خیمهشببازی چین یا شوروی باشد.
بنای یادبود حزب موسس کمونیسم در منطقه مینسو هیل پیونگیانگ
به همین دلیل او بسیاری افسران، مشاوران و مستشاران اهل شوروی خود را اخراج کرد و بعد از آن برای مدتها خود را بین چین و شوروی قرار داد و با این کار هر دو را به بازی میگرفت و از هر دو امتیاز دریافت میکرد.
هرچه از شوروی میخواست و شوروی به او نمیداد، از چین تقاضا میکرد و چین هم برای رقابت با شوروی خواسته کیم ایل سانگ را دودستی تقدیمش میکرد. او همین بازی را دوباره با چین میکرد و حال از شوروی امتیاز میگرفت.
هروقت چیزی از شوروی میگرفت، چین هم دوباره همان و بیشتر از آن را به کره شمالی میداد تا از همتای کمونیست خود عقب نماند و برعکس.
هر دوی این دولتها هم میدانستند که به بازی گرفته شدهاند اما هر دو این بازی را به حالت بدتر یعنی رهاکردن کره شمالی در دست دیگری، ترجیح میدادند.
این حمایتی که چین و شوروی علیرغم بیمیلی خود به کره شمالی میرسانند، کمابیش حتی امروز هم وجود دارد. فقط تفاوتش این است که این بار بهجای شوروی، روسیه نشسته است.
چین خواستار ثبات منطقه
دلیل این حمایتها هم منافعی است که هر دوی اینها و خصوصا چین از کره شمالی میبرد. نفع کره شمالی هم برای چین، نه در رفاه و موفقیت آن بلکه صرفا در «بودن» آن است.
چین میتواند بهراحتی رژیم کره شمالی را از هم بپاشاند یا کل خاک آن را به خود بچسباند، اما بهدلایلی از این کار سر باز میزند. بدترین گزینه برای چین، یک کره شمالی ازهمپاشیده یا شکستخورده است. آنچه چین میخواهد پایداری کره شمالی است.
زیرا اگر کره شمالی از هم بپاشد، 25 میلیون نفر جمعیت آنکه از نظر فرهنگی تفاوتهای فاحشی با چینیها دارند، به مناطق شمال شرقی چین که از نظر اقتصادی ضعیف هستند، هجوم میآورند.
بدتر از آن، فروپاشی کره شمالی احتمالا به پیشروی نیروهای آمریکایی در این کشور منجر خواهد شد که در این حالت آمریکا را به درهای چین میرساند.
بنای یادبود اتحاد ملی - پیونگیانگ
ازاینروی کره شمالی یک حائل خوب برای نگهداشتن نیروهای آمریکایی در کره جنوبی است. به همین دلیل تا زمانی که کره شمالی تنش را خیلی بالا نبرد، چین ترجیح میدهد شرایط موجود را حفظ کند.
حالت ایدهآل این است که کیم جونگ اون رهبر فعلی کره شمالی سلاحهای هستهای را کنار بگذارد، درهای کشورش را باز کند و بهسوی اصلاحات اقتصادی که از آنها را حرف میزند حرکت کند. با این کار کره شمالی دیگر برای بقا به سلاحهای هستهای خود چنگ نخواهد زد و از آنسو دیگر دلیلی برای حضور نیروهای آمریکایی در آن منطقه باقی نمیماند.
با اینهمه چین میداند که نفوذ و تاثیرگذاریاش آنقدرها هم زیاد نیست و در نتیجه اگر چنین اتفاقی بیفتد، دیگر نمیتواند روی کره شمالی کنترلی داشته باشد.
چین بزرگترین شریک تجاری کره شمالی
در حالت سادهتر چین میتواند هم به لحاظ نظامی و هم به لحاظ اقتصادی کره شمالی را از بین ببرد؛ اما چنین کاری نمیکند زیرا میداند که بعد از تغییر رژیم کره شمالی، چین آنقدرها نمیتواند در رژیم جایگزین نفوذ و تاثیر داشته باشد و سیاستهای خود را در آنجا جلو ببرد؛ اما از آنجایی که چین فقط پایداری و «بودن» کره شمالی را میخواهد، در نتیجه تمایلی هم به این کار ندارد.
ازاینروی با اینکه یک تبادل یا توازن قدرت بین چین و کره شمالی وجود دارد، اما هیچکدام نمیخواهند حرکت تندی انجام دهند.
چین در سازمان ملل آزمایشهای موشکی و هستهای پیونگیانگ را محکوم کرده است اما کره شمالی میداند که نباید از این قضیه عصبانی باشد. چراکه هزینه از دست دادن یک دولت متحد ثروتمند مثل چین را بهخوبی میداند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، کره شمالی دچار قحطی سختی شد که در نهایت به مرگ 200 هزار تا 3 میلیون نفر منجر گردید (آمار دقیقی وجود ندارد).
کشاورزان کره شمالی
قبل از این زمان، سیستم توزیع غذا در دست دولت کره شمالی بود. کشاورزان محصولات تولیدی خود را به دولت تحویل میدادند و دولت هم آنها را بهتناسب بین مردم تقسیم میکرد.
این مدل در دهههای 50 تا 70 بهخوبی کار میکرد؛ اما در دهه 80 و 90، این سیستم توزیع شدیدا دچار مشکل و فروپاشی شد.
بعد از فروپاشی شوروی، 450 گرم سهمیه غذای روزانه برای هر فرد، طی سه سال به کمتر از یکسوم رسید و در سال 1997 به روزانه 128 گرم برای هر فرد رسید. کمی بعد هم دولت فقط میتوانست به 6 درصد جمعیت کره شمالی سهمیه غذا بدهد.
این اتفاق یکی از بدترین تجارب کره شمالی در طول مدت وجودش بود. این سیستم توزیع از آن زمان تا امروز هیچگاه نتوانسته بهطور کامل به شکوه گذشته بازگردد و بیشتر جمعیت امروز کره شمالی مجبور هستند خود به فکر چاره باشند.
سرمایهداری غیررسمی در کره شمالی
بهصورت رسمی سرمایهداری در کره شمالی وجود ندارد و مالکیت شخصی و تجارت غیرقانونی است؛ اما در واقعیت هردوی اینها را میتوان در همه مردم از بالاترین افراد رژیم کره شمالی تا فقیرترین افراد جامعه مشاهده کرد.
در کره شمالی همه افراد یک شغل دولتی دارند اما طبق آخرین آمار کمیاب در سال 2010، 62 درصد آنها در بازارهای خاکستری و شغلهای غیررسمی فعال هستند.
زنان متاهل میتوانند بهجای شغل دولتی، خانهداری را انتخاب کنند. این مسئله به آنها امکان و آزادی میدهد که بتوانند کسبوکارهای کوچک شخصی نیز داشته باشند.
در کنار جادههای کره شمالی شما میتوانید زنان فروشندهای را ببینید که مثلا غذا، کالاهای دستساز یا محصولاتی وارداتی مثل سیگارهای روسی را میفروشند. به همین دلیل درآمد زنان در کره شمالی دو تا سه برابر شوهران آنها است.
اما دولت هم از این فعالیتهای غیرقانونی باخبر است و میتواند آنها را کاملا از بین ببرد. البته که دولت چنین کاری نمیکند زیرا بهخوبی میداند که با ضعیف سیستم توزیع غذای خود، بسیاری از مردم مجبور هستند برای معاش روزانه چنین کارهایی بکنند.
این قضیه البته دلایل غیرسیاسی هم دارد؛ زیرا افراد فقیر کره شمالی میخواهند کالایی بفروشند و غذایی برای خوردن داشته باشند. افراد ثروتمند و نزدیکان رژیم هم دوست دارند با خرید و مصرف، زندگی لوکسی برای خود بسازند و هیچکدام هم به دنبال تغییر رژیم نیستند.
به همین دلیل دولت همزمان بازارها را با قوانین هدفگذاریشده مدیریت میکند و گاهی برخی از آنها را تشویق نیز میکند.
مثلا قانون سوم آگوست (August 3rd rule) به کشاورزان اجازه میدهد در ازای پرداخت مبلغی به دولت، از شغل رسمی دولتی مستثنا شوند و از این طریق عملا دولت از بخش خصوصی درآمدزایی میکند.
یوان بهجای وون کره شمالی
در نوامبر 2009 دولت کره شمالی در اقدامی بیسابقه تصمیم گرفت که ارزش رسمی واحد پول این کشور یعنی وون (Won) را تغییر دهد.
پیش از آن هر دلار آمریکا بهصورت رسمی 2.16 وون ارزشگذاری شده بود که این 2.16 هم از 16 فوریه یعنی تاریخ تولد رهبر دوم کره شمالی کیم جونگ ایل برداشته شده بود.
اما علیرغم این ارزشگذاری، رقم واقعی که دلار آمریکا با آن مبادله میشد بسیار متفاوت بود. برای اهالی کره شمالی یک قیمت داشت، برای خارجی قیمتی دیگر و در بازار سیاه هم هر دلار 2500 وون بود.
در اقدامی که دولت کره شمالی در این تاریخ انجام داد به هر شخص اجازه داده شده بود که تا هفت روز حداکثر 100 هزار وون خود را با اسکناسهای 1000 وونی به بانک تحویل دهد و عوض آنها 10 وون اسکناس جدید دریافت کند. بعد از آن اسکناسهای قدیمی دیگر بیاعتبار میشدند.
یعنی طبق این تصمیم ارزش وون کره شمالی به یکدههزارم قبل کاهش مییافت و هیچکسی هم نمیتوانست بیشتر از 100 هزار وون قدیمی را به وون جدید تبدیل کند.
کاخ خورشید بنای یادبود کاسوسان - پیونگیانگ
یعنی هر سرمایهای بیش از 100 هزار وون فاقد ارزش میشد و فرد هم تنها بهشرطی میتوانست با این پول، اسکناس جدید دریافت کند که تمام این 100 هزار وون را با اسکناسهای 1000 وونی قدیمی به بانک میآورد.
این اقدام بخش زیادی از پساندازهای مردم کره شمالی را از بین برد و به همین دلیل در اتفاقی بیسابقه مردم کره شمالی به دولت اعتراض کردند. این اعتراض باعث شد سقف دارایی قابلتبدیل به 150 هزار وون پول نقد و 300 هزار وون سپرده بانکی برای هر فرد افزایش یابد.
اما همین هم بهدرستی انجام نشد؛ زیرا دولت با اینکه اسکناسهای قدیمی را در ماه نوامبر جمعآوری کرده بود اما اسکناسهای جدید را در ماه دسامبر تحویل داد؛ یعنی به مدت یک ماه مردم کره شمالی پولی برای مبادله در دست نداشتند.
این اقدام دولت برای کاهش تورم و کوچککردن بازارهای خاکستری موجود بود که البته به مردم کره شمالی این درس را داد که به ارز رسمی خود اعتماد نکنند. ازاینروی امروزه بسیاری از تراکنشهای غیررسمی در کره شمالی با ارزهای خارجی و بیش از همه با یوان چین انجام میشوند.
سیستمی که نمیدانیم چگونه هنوز پابرجاست
این بازارهای خاکستری فقط در بین مردم عادی وجود ندارند. بلکه مقامهای رسمی و دفاتر دولتی هم در این بازارها فعال هستند.
مدتهاست که بسیاری از دفاتر دولتی کره شمالی یا کلا بودجه و منابعی ندارند یا اگر دارند مقدار آن بسیار کم و محدود است و مجبور هستند برای خود بودجه و پول جور کنند.
به همین دلیل هرکسی با هر قدرتی در تلاش است با استفاده از منابعی که در اختیار دارد کسبوکاری ایجاد کند؛ مثلا مقامهای نظامی از سربازان وظیفه و نیروهای رسمی ارتش بهعنوان کارگر استفاده میکنند تا درآمدی ایجاد کنند.
در این میان کسانی که به آدمهای درست و زرمند و زورمند دسترسی دارند و میدانند به چه کسی و در کجا رشوه بدهند، بسیار ثروتمند میشوند. البته نه اینکه فقط در مقایسه با مردم کره شمالی ثروتمند باشند. بلکه آنها در استانداردهای بینالمللی نیز ثروتمند میشوند.
پیونگیانگ، دبی کره شمالی
این خانوادههای تازهبهدورانرسیده خودروهای گرانقیمتی مثل بنز و بیامو سوار میشوند. گوشیهای هوشمند گران در دست دارند، به اسکی میروند و در هتل لوکس و ششستاره آنجا اقامت میکنند و در پیونگیانگ غذاهای غربی میخورند. پیونگیانگی که گاهی به آن «دبی» کره شمالی نیز میگویند.
این سیستم مشخصا مشکلات زیادی دارد اما در حال حاضر سرپاست ولی لاجرم روزی از هم میپاشد. روزی مثل اتحاد جماهیر شوروی، سیستم کره شمالی هم از کار خواهد افتاد.
همین که این سیستم تا امروز دوام آورده، خود قابلتوجه است؛ اما بالاخره این کشور سرانجام روزی متوقف خواهد شد و دیگر جلو نخواهد رفت.
نظرات