اگر جنگ نمیشد، اقتصاد ایران شبیه کدام کشور بود؟
محمدی مهدی حاتمی- اقتصادها را چگونه میتوان با هم مقایسه کرد و دشوارتر از آن، اقتصاد یک کشور در دورههای زمانی مختلف را چگونه میتوان به رویدادهای خاص تاریخی (مثل انقلابها، جنگها، کودتاها و امثال اینها) در همان کشورها مرتبط کرد؟ یک پرسش دشوارتر؛ آیا اقتصاد میتواند بگوید که اگر «فلان» رخداد خاص تاریخی به
محمدی مهدی حاتمی- اقتصادها را چگونه میتوان با هم مقایسه کرد و دشوارتر از آن، اقتصاد یک کشور در دورههای زمانی مختلف را چگونه میتوان به رویدادهای خاص تاریخی (مثل انقلابها، جنگها، کودتاها و امثال اینها) در همان کشورها مرتبط کرد؟
یک پرسش دشوارتر؛ آیا اقتصاد میتواند بگوید که اگر «فلان» رخداد خاص تاریخی به وقوع نمیپیوست، امروز وضعیت با آنچه در واقع هست، چه تفاوتی میداشت؟ تجارتنیوز ، در این نوشته به این پرسش پاسخ میدهد که اگر جنگی میان ایران و عراق در نمیگرفت، اقتصاد ایران امروز کجا میایستاد؟
اقتصاد ایران در یک دهه اخیر با تنگتر شدن حلقه تحریمها، بیش از هر زمان دیگری تحت فشار بوده و از ابتدای دهه ۱۳۹۰ تاکنون، حدود ۲۰ درصد کوچکتر شده است.
از طرف دیگر ۵ دهه قبل، درآمد سرانه ایرانیها بسیار بالاتر از درآمد سرانه شهروندان کشوری مانند ترکیه بود، اما امروز تقریبا به اندازه نصف درآمد شهروندان ترکیهای رسیده است. اما چگونه و بر چه اساسی میتوان به شکلی علمی، وضعیت اقتصادی کشورها را با هم مقایسه کرد و مهمتر از آن، وزن رخدادهایی خاص مانند وقوع جنگ را بر اقتصادها در نظر گرفت؟
«تولید ناخالص داخلی»: چه کسی چقدر تولید میکند؟
نخستین شاخص برای مقایسه قدرت اقتصادهای جهان با یکدیگر، شاخص «تولید ناخالص داخلی» (GDP) است. بهصورت ساده، «تولید ناخالص داخلی» در یک اقتصاد، معادل با ارزش تمام محصولات و خدمات نهایی تولید شده توسط واحدهای اقتصادی درون مرزهای یک کشور در یک دوره زمانی معین (سالانه یا فصلی) است.
به عنوان مثال، تمام نفتی که ایران تولید میکند، تمام محصولات معدنی و فولادی که صادر میشود و تمام میوههایی که من و شما از مغازهها میخریم، در محاسبه تولید «ناخالص داخلی ایران» تاثیر دارند. واضح است که هر چه حجم کالاها و خدماتی که در طول یک سال تولید و ارائه میشوند بیشتر باشد، اقتصادِ موردِ بررسی قدرتمندتر بوده و «تولید ناخالص داخلی» بالاتری دارد.
۵ دهه قبل، درآمد سرانه ایرانیها بسیار بالاتر از درآمد سرانه شهروندان کشوری مانند ترکیه بود، اما امروز تقریبا به اندازه نصف درآمد شهروندان ترکیهای رسیده است.
از آن سو، هر چه جمعیت یک کشور بیشتر باشد، هر چه نرخ شهرنشینی و به دنبال آن میزان مصرف شهروندان بالاتر باشد و هر چه تنوع کالاها و خدمات تولیدی در یک اقتصاد بیشتر باشد، تولید ناخالص داخلی آن هم بالاتر است.
به صورت طبیعی، جایگاه کشورها در مقایسه میانِ تولید ناخالص داخلی آنها با جمعیتشان همخوانی دارد. یعنی اگر قدرت همه اقتصادهای جهان را یکسان فرض کنیم، چین باید نخستن اقتصاد بزرگ جهان باشد؛ هند باید در جایگاه دوم بایستد و آمریکا هم باید جایگاه سوم را اشغال کند. ایران هم باید هفدهمین اقتصاد بزرگ جهان باشد. اما واقعا این طور نیست.
چین هنوز در کسب جایگاه نخست دنیا از منظر «تولید ناخالص داخلی» با آمریکا در کشاکش است و هنوز نتوانسته جای آمریکا را بگیرد. عملکرد اقتصاد آمریکا از این نظر در بیش از یک قرن اخیر حیرتآور بوده است. هند احتمالاً در یک دهه آینده جایگاه سوم (و نه دوم) را از آن خود میکند و البته ایران، از آنچه باید باشد عقبتر است.
کرهجنوبی با تولید حدود ۱٫۷ تریلیون دلار، دوازدهمین کشور در جهان از نظر تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۹ بوده است. عربستان سعودی هم با حدود ۷۹۲ میلیارد دلار در جایگاه هجدهم ایستاده و ترکیه با حدود ۷۶۱ میلیارد دلار در جایگاه نوزدهم. ایران با ۴۵۸ میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۹، رتبه بیستوپنجم را از آن خود کرده است. (دادههای سال ۲۰۲۰ را میتوان به خاطر همهگیریِ کرونا و تاثیرات خاص آن کنار گذاشت.)
به این ترتیب، تنها بر مبنای جمعیت، اگر همه شرایط را ثابت فرض کنیم (یعنی همه کشورها تولیدات یکسانی از منظر ارزش و نوع داشته باشند و البته فرضهایی دیگر)، ایران بر مبنای جمعیت خود (حدود ۸۳ میلیون نفر) باید هجدهمین اقتصاد بزرگ جهان باشد. ترکیه (با جمعیت ۸۴ میلیون نفری) باید در جایگاه هفدهم، کرهجنوبی (با جمعیت ۵۱ میلیون نفری) باید در جایگاه بیستوهشتم و عربستان سعودی (با جمعیت ۳۵ میلیون نفری) باید در جایگاه چهلویکم قرار بگیرد.
«شاخص برابری قدرت خرید»: چه کسی ارزانتر تولید میکند؟
با این همه، «تولید ناخالص داخلی» شاخص دقیقی نیست و بسیاری واقعیتها را به درستی نشان نمیدهد. مثلا اینکه کارِ بدونِ مزد (توسط زنان خانهدار یا در فعالیتهای داوطلبانه) را بازتاب نمیدهد و کاری هم به قیمتهای واقعیِ کالاها و خدمات در اقتصادها ندارد.
جایگاه کشورها در مقایسه میانِ تولید ناخالص داخلی آنها با جمعیتشان همخوانی دارد. یعنی اگر قدرت همه اقتصادهای جهان را یکسان فرض کنیم، چین باید نخستن اقتصاد بزرگ جهان باشد؛ هند باید در جایگاه دوم بایستد و آمریکا هم باید جایگاه سوم را اشغال کند. ایران هم باید هفدهمین اقتصاد بزرگ جهان باشد.
شاخص دیگری که میتواند به کمک توضیح بهتر مقایسهها بر مبنای «تولید ناخالص داخلی» بیاید، «شاخص برابری قدرت خرید» (موسوم به PPP) است. این در واقع همان شاخص GDP است که با در نظر گرفتن قیمتها، به نحوی اصلاح شده است.
به عنوان نمونه، ممکن است یک بطری نوشابه در اقتصاد «الف»، ارزانتر از همین کالا در اقتصاد «ب» تولید شود، حال آنکه این موضوع در محاسبه تولید ناخالص داخلی به صورت اسمی (nominal) منعکس نمیشود. به این ترتیب، ارزش تولید شده در اقتصادهای مختلف جهان با استفاده از «شاخص برابری قدرت خرید» در واقع «یک دست» میشود. از طرفی، تقسیم «تولید ناخالص داخلی» بر جمعیت یک کشور، «درآمد سرانه» شهروندان آن کشور را نشان میدهد و اگر از «شاخص برابری قدرت خرید» استفاده کنیم، «درآمد سرانه بر اساس شاخص برابری قدرت خرید» به دست میآید.
با در نظر گرفتن «شاخص برابری قدرت خرید» به جای «شاخص تولید ناخالص داخلی»، جایگاه اقتصاد ایران بهبود پیدا میکند. بر این اساس، برآوردهای صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۲۰ نشان میدهد که چین با تولید حدود ۲۷ تریلیون دلار کالا و خدمات در این سال بر حسب «شاخص برابری قدرت خرید»، از آمریکا با حدود ۲۰ تریلیون دلار پیشی گرفته است.
در این رتبهبندی هند سوم است وکرهجنوبی و ترکیه، به ترتیب با ۲٫۳ تریلیون دلار و ۲٫۲ تریلیون دلار، در جایگاههای دوازدهم و سیزدهم قرار گرفتهاند. عربستان سعودی با تولید حدود ۱٫۸ تریلیون دلار در جایگاه پانزدهم و ایران نیز با تولید حدود ۱٫۴ تریلیون دلار در جایگاه نوزدهم جهان قرار میگیرد. در واقع، ایران به جایگاه واقعی خود بر اساس جمعیتش نزدیک میشود، در حالی که همچنان ضعیفتر از کشورهایی با جمعیت مشابه و گاه کمتر (کرهجنوبی، ترکیه و عربستان سعودی) عمل کرده است.
آیا ایران میتوانست بهتر عمل کند؟
آیا ایران میتوانست بهتر از این عمل کند و امروز اقتصادی شکوفاتر داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است و مستلزم در نظر گرفتن چیزی است که در فلسفه و منطق به آن «شرطی خلافِ واقع» (Counterfactual conditional) میگویند. مثال ساده و مرتبط به بحثِ «شرطی خلاف واقع» این است: «اگر چنین و چنان نمیشد، ایران اکنون دهمین اقتصاد بزرگ جهان بود.»
در بررسی وقایع تاریخی، سیاسی و اقتصادی، طرح چنین رویکردی بر خلاف اصول روششناختی است. به بیان خیلی ساده، اینکه کسی بگوید اگر هیتلر در جنگ جهانی دوم شکست نمیخورد، حالا نیمی از اروپا در کنترل آلمان بود، احتمالا ارزشی از نظر علمی ندارد و بیشتر به کار داستانپردازی میخورَد.
با این همه، این قبیل پرسشها همچنان ذهن را آزار میدهند. مثلا اینکه اگر جنگ میان ایران و عراق در نمیگرفت، یا اگر تحریمها نبودند، اقتصاد ایران اکنون چقدر جلوتر یا عقبتر بود؟ از آن سو، اگر مثلا ایران از ادعای ارضی خود بر بحرین (در سال ۱۳۴۹) دست نمیکشید، اکنون وضعیت اقتصادی و ژئوپولتیک منطقه با واقعیتِ امروزین آن چه فرقی میداشت؟
پاسخ به این قبیل پرسشها در فضای جدی و آکادمیک زیاد نیستند، اما نمونههایی هم وجود دارند. محمدرضا فرزانگان، استاد کرسی اقتصاد خاورمیانه در مرکز پژوهشهای خاورمیانه در دانشگاه «فیلیپس ماربورگ» در آلمان در یک پژوهش گسترده، «سرانه تولید ناخالص داخلیِ [اسمی]» (per capita Gross Domestic Product) ایران در سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ میلادی را بررسی کرده و در واقع تاثیر وقوع جنگ و انقلاب بر اقتصاد ایران در طول این یک دهه را محاسبه کرده است. اما این پژوهش چه میگوید؟
فرزانگان، استاد کرسی اقتصاد خاورمیانه: در فاصله سالهای ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۶ درآمد سرانه سالانه از دست رفته هر ایرانی به طور متوسط حدود ۳ هزار دلار بوده که با در نظر گرفتن متوسط جمعیت ۴۴ میلیون نفری در آن دوره، تولید ناخالص داخلی از دست رفته ایران در این مدت به حدود ۱٫۵ تریلیون دلار میرسد. بیش از ۲ برابر هزینههای تخمینی جنگ.
درآمدهای محققنشده ایرانیها
بررسیهایِ سردستی در مورد میزان خسارت وارد شده به اقتصاد ایران در نتیجه جنگ با عراق، نشان میدهند که ایران حدود یک تریلیون دلار از این ناحیه خسارت دیده است، خسارتی که عراق به عنوان آغازگر جنگ، هیچگاه نخواست یا نتوانست آن را جبران کند. با این همه، این عدد صرفا خسارت مستقیم ناشی از ویرانیهایِ جنگ را، آن هم به شکلی غیردقیق بیان میکند و نه خساراتی را که اقتصاد ایران میتوانست در صورت حرکت بر مدار توسعه در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی، از آنها اجتناب کند.
فرزانگان در این مورد به یورونیوز میگوید: «برای محاسبه دقیقتر درآمد از دست رفته ایران [در طول یک دهه مورد بررسی] نیاز به مجموعهای از کشورها داریم که با ترکیب بهینهای، نمایی نزدیک از وضعیت اقتصادی ایران تا پیش از انقلاب در سال ۱۳۵۷ و شروع جنگ ارائه کنند. با پیدا کردن مدل ایران که انقلاب و جنگ را تجربه نمیکند، میتوانیم اثر علیتی این دو واقعه مرتبط به هم را بر درآمد سرانه ایرانیان محاسبه کنیم.»
میزان خسارت وارد شده به اقتصاد ایران در نتیجه جنگ با عراق، نشان میدهند که ایران حدود یک تریلیون دلار از این ناحیه خسارت دیده است.
شیوه بررسی در این پژوهش، خلق یک «ایرانِ فرضی» است که در آن جنگ و انقلاب رخ نمیدهد و نتیجه اینکه این ایران، امروز کجا میتوانست باشد. این ایرانِ فرضی، با وزندهی به کشورهایی طراحی شده که در فاصله سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۸ میلادی، اقتصاد و وضعیتی شبیه به ایران داشتهاند؛ کشورهایی مانند تونس(با ضریب تشابه ۵۶ درصدی)، ونزوئلا (با ضریب تشابه ۱۶ درصدی)، عربستان سعودی (با ضریب تشابه ۱۳ درصدی)، عمان (با ضریب تشابه ۱۲ درصدی) و الجزایر (با ضریب تشابه ۱٫۶ درصدی).
فرزانگان در این مورد میگوید: «پس از طراحی موفق ایران فرضی یا مصنوعی، واگرایی واضحی بین سرانه تولید ناخالص داخلی آن با ایران واقعی مشاهده شد که در طول جنگ با عراق بیشتر هم شد. در واقع، ایران از همزادش در دوره ابتدای جنگ که با نزاع داخلی نیز همراه بود، فاصله بیشتری پیدا کرد و در سال ۱۹۸۱ میلادی به درآمد سرانه از دست رفته ۵ هزار دلار رسید.»
او ادامه میدهد: «بر اساس محاسبات من، در فاصله سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ میلادی [۱۳۵۶ تا ۱۳۶۶] درآمد سرانه سالانه از دست رفته هر ایرانی به طور متوسط حدود ۳ هزار دلار بوده و به طور تجمیعی، متوسط درآمد از دست رفته هر ایرانی در مدت مورد اشاره ۳۴ هزار و ۶۶۰ دلار بوده است. با در نظر گرفتن متوسط جمعیت ایران در حدود ۴۴ میلیون نفر در همین دوره زمانی، تولید ناخالص داخلی از دست رفته ایران در این مدت به حدود ۱٫۵ تریلیون دلار میرسد. این رقم بیش از ۲ برابر هزینههای تخمینی جنگ برای ایران در مطالعات موجود است.»
اما این اعداد چه چیزی را نشان میدهند و اگر جنگی رخ نمیداد، اقتصاد ایران کجا قرار میگرفت؟ دادههای این پژوهش نشان میدهند متوسط درآمد سالانه هر ایرانی (برپایه نرخ ثابت دلار در سال ۲۰۱۰ میلادی) در فاصله زمانی سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۸ میلادی، حدود ۵ هزار دلار بوده و آنچه این پژوهش نشان میدهد، افت ۳ هزار دلاریِ این درآمد متوسط برای هر ایرانی در این فاصله زمانی است.
در نبودِ جنگ، هر ایرانی در سال۱۳۶۶ خورشیدی حدود ۸ هزار دلار درآمد سرانه میداشت و این درآمد سرانه، با درآمد سرانه شهروندان برزیلی، شهروندان مکزیکی و شهروندان ترکیهای در همان زمان قابل مقایسه بود.
نظرات