«برج»، روایت یک سقوط
درگیریها و خشونتهایی را تصور کنید که نطفه آنها را اتفاقاتی کوچک شکل میدهد اما به تدریج، به آشوبی کشنده و ویرانکننده تبدیل میشوند؛ کجا؟ در یک مجتمع مسکونی ۴۰ طبقه. این خلاصهای از رمان «برج» (High-Rise) اثر پادآرمانشهری (۱) نویسنده انگلیسی، «جی.جی. بالارد» است. روایتی از فروپاشی یک جامعه که اختلاف طبقاتی میتواند از
درگیریها و خشونتهایی را تصور کنید که نطفه آنها را اتفاقاتی کوچک شکل میدهد اما به تدریج، به آشوبی کشنده و ویرانکننده تبدیل میشوند؛ کجا؟ در یک مجتمع مسکونی ۴۰ طبقه. این خلاصهای از رمان «برج» (High-Rise) اثر پادآرمانشهری (۱) نویسنده انگلیسی، «جی.جی. بالارد» است. روایتی از فروپاشی یک جامعه که اختلاف طبقاتی میتواند از جمله عوامل آن باشد.
به گزارش تجارتنیوز ، داستان در ساختمانی میگذرد که با پیشرفتهترین فناوری و تجهیزات ساخته شده و یک ویژگی عجیب دارد؛ در هوا معلق است.
این مجتمع عظیم، در دل خود هزار واحد آپارتمانی و همه تجهیزات و امکانات یک شهر مدرن را جای داده است. ساکنان این برج برای هیچ نیازی غیر از کار، لازم نیست آن را ترک کنند؛ حتی خرید و تفریح یا آموزش کودکان.
نظمی که به هم میریزد
زندگی در این مجتمع مسکونی، روال طبیعی خود را طی میکند. همسایگان صبحها به امور کاری و شخصی خود میپردازند. شبها نیز در یکی از دهها مهمانیای شرکت میکنند که در طبقات مختلف برگزار میشود. همه چیز «در ظاهر» عادی است تا زمانی که یک سلسله اتفاقات کوچک، نظم موجود را بر هم میزند.
این اتفاقات، که در ابتدا برخی آنها را نادیده میگیرند، بحثها و درگیریهای پراکندهای را میان همسایگان ایجاد میکند. اما به تدریج خشونتهای شدیدی رخ میدهد که بر اثر آنها بسیاری از ساکنان این شهر عمودی، یا کشته میشوند یا به ناچار آن را ترک میکنند. عمده امکانات این برج پیشرفته و پرزرق و برق نیز از بین میرود.
در پایان، تعداد اندکی از ساکنان مجتمع از این جنگ جان به در میبرند و در واحدهای ویران شده آن، به زندگی خود ادامه میدهند.
بسیاری از منتقدان کتاب برج، به این اتفاقات از دو منظر پرداختهاند:
۱- شورش تدریجی انسانها در برابر نظمی که زندگی مدرن به آنها تحمیل کرده است،
۲- پیامدهای پیشرفت فناوریها (نویسنده تلاش میکند نشان دهد که تکنولوژی میتواند انسانهای بیعاطفهای بسازد.)
اما برخی در کنار این مسائل، عامل دیگری را نیز به عنوان جرقه درگیریهای خشونتآمیز میان ساکنان این مجتمع مسکونی در نظر گرفتهاند؛ اختلاف طبقاتی .
شهری کوچک در دل برج
این برج، با فروشگاهها، رستورانها، استخرها، مراکز بازی، بانکها و مدرسههایی که در دل خود جای داده، نمونهای کوچک از شهری است که افرادی از قشرهای مختلف در آن زندگی میکنند.
هر چه طبقات بالاتر میرود، میزان ثروت و سطح رفاه ساکنان هم بیشتر است. مستاجران طبقات میانی، سطح زندگی متوسطی دارند. در طبقات ابتدایی برج هم مردم معمولی زندگی میکنند.
در طول داستان، حتی زمانی که خشونت به حد اعلای خود نرسیده، خصومتهای نیمه پنهان و چشم و همچشمیهای شغلی و مالی در میان همسایگان جریان دارد و نتیجه آن، دسیسههای کوچک آنها علیه همدیگر است.
هویت سکنه برج و قضاوتهایی که نسبت به همدیگر دارند نیز بر اساس طبقاتی که در آن زندگی میکنند، تعریف میشوند. برای مثال ساکنان طبقههای میانی، سر و صدای افراد مرفه را بیشتر از ساکنان طبقات پایینی تحمل میکنند.
طایفهبندی در شهر عمودی
ماجرا اما به همین دسیسهها، چشم و همچشمیها و تصورات کوچک و کماهیمت همسایگان در قبال هم محدود نمیماند. درگیریها و دعواهای مداوم آنها بر سر مسائلی چون جای پارک، حق استفاده بچهها از استخر یا خرابی موقت آسانسورها، کم کم به نفرت افراد نسبت به طبقات بالاتر یا پایینتر از خود منجر میشود.
در واقع، با گذشت زمان، نوعی طایفهبندی میان آنها شکل میگیرد. به گونهای که ساکنان هر یک از بخشهای سهگانه برج سعی میکنند که مانع استفاده دیگران از امکانات آن شوند. برای مثال بعضی از افراد از طریق بازنگه داشتن تعمدی در آسانسورها، جلوی حرکت آنها را میگیرند.
همچنین ساکنان طبقات بالاتر، به کودکان -که عمدتا از خانوادههای ساکن در طبقههای ابتدایی برج هستند- اجازه استفاده از استخر و زمین بازی را نمیدهند.
پس از آغاز این درگیریها، تا مقطعی افراد به نوعی به زندگی عادی خود ادامه میدهند. سر کار میروند و شبها در مهمانیها شرکت میکنند. اما خصومتها به تدریج، رنگ خشونتهای کوری را به خود میگیرد؛ به گونهای که هر گروه به صورت عمدی، به «افراد» و «امکانات» متعلق به طبقات دیگر آسیب میزند. نتیجه؟ هرج و مرجی که کل ساختمان را فرا میگیرد.
کار به جایی میرسد که همه آسانسورها از کار میافتند، برق طبقات مختلف قطع میشود، همه جا را زباله فرامیگیرد، فروشگاهها، رستورانها و استخرها تعطیل و متروکه میشوند و ساکنان باقیمانده برج، در تامین، غذا ،آب و امنیت به مشکل بر میخورند. اما در عین حال تلاش میکنند که این جنگ از چشم افراد خارج از برج پنهان بماند به گونهای که دیگر حتی برای کار نیز از مجتمع خارج نمیشوند.
سه شخصیت از سه طبقه
در این داستان و در میان همه هرج و مرجهایی که در جریان است، ریشارد وایلدر، رابرت لنگ و آنتونی رویال، هر یک نماینده یکی از طبقات عادی، متوسط و مرفه جامعه هستند.
هر چه داستان به پیش میرود، لنگ با وجودی که در ابتدا در برخی از دشمنیها و خشونتهای کور مشارکت دارد، اما با گذشت زمان تلاش میکند موقعیت میانه و منافع خود را حفظ کند. در پایان نیز او با وجودی که از نظر جسمی، روانی و مادی آسیب دیده است، یکی از معدود ساکنان برج است که زنده میماند و به زندگی در برج ادامه میدهد.
ماجرای وایلدر اما کاملا فرق میکند. بخش مهمی از رمان، به رویارویی شخصی او با مجتمع و ساکنان آن اختصاص دارد. بر اساس توصیف نویسنده رمان، این مستندساز تلویزیونی که در طبقاتی پایین برج زندگی میکند، از این شهر عمودی میترسد و سنگینی وزن طبقات بالاتر آن را بر شانههای خود احساس میکند.
او پس از مدتی تحمل کلنجارهای درونی و ذهنیت آشفته خود نسبت به برج، خانوادهاش را ترک و تلاشی را برای صعود از مجتمع آغاز میکند. در مسیر گاهی با مقاومت ساکنان طبقههای بالایی، مواجه و مجبور به عقبنشینی میشود اما در نهایت مرحله به مرحله، برج را فتح میکند و به پشتبام میرسد.
رویال که از ثروتمندان برج است، زمانی که وایلدر صعود خود را آغاز میکند، همراه با تعدادی از افراد طبقه اشراف تصمیم به برخورد با او میگیرد. آنها در گام نخست موفق میشوند وایلدر را به عقبنشینی وادار کنند. به تدریج اما خود رویال هم از جمع اشراف کناره میگیرد و به انزوا فرو میرود.
داستان آن صعود نیز در نهایت، به رویارویی شخصی وایلدر و رویال تبدیل میشود که پایانی تلخ را برای هر دو رقم میزند؛ هر چند به شیوههای متفاوت.
روایت یک سقوط
رمان برج، از جایی آغاز میشود که هرج و مرجها به پایان رسیده است و رابرت لنگ، یکی از روایان داستان؛ چگونگی این سقوط را روایت میکند.
جی.جی. بالارد نمونهای از یک اثر پادآرمانشهری را خلق کرده است که زوال تدریجی یک جامعه را نشان میدهد؛ آن هم در شرایطی که در ظاهر، به نهایت رفاه و پیشرفت رسیده است.
او اثر خود را در سال ۱۹۷۶ منتشر کرد. کارگردان انگیسی، بن ویتلی نیز فیلمی با همین نام را بر اساس این رمان ساخت که در سال ۲۰۱۵ به نمایش درآمد.
«برج» را علی اصغر بهرامی، به فارسی ترجمه و چاپ نخست آن را نشر چشمه در سال ۱۳۸۰منتشر کرده است.
- پادآرمانشهر (Dystopia) یا ویرانشهر، یک جامعه یا سکونتگاه خیالی در داستانهای علمی-تخیلی است که در آن، ویژگیهای منفی، برتری و چیرگی کامل دارند و زندگی در آن دلخواهِ هیچ انسانی نیست. این جوامع معمولا زمانی از یک جامعه را نشان میدهند که به نابودی و هرجومرج رسیده است (ویکیپدیا).
در صفحه آکادمی تجارتنیوز، در مورد مفاهیم و روندهایی که «آخرین اخبار، رویدادها و قیمتها» را رقم میزنند، میخوانید.
نظرات