چرا باید از منطقه امن خود خارج شویم؟
من در روزهای بیکاری ترجمه میکردم. از آنجایی درآمد ترجمه چندان زیاد نبود، تقریبا هیچچیزی را هم رد نمیکردم. از ترجمه فیزیک که سادهتر از همه بود تا ترجمه مقالههای آیاسآی شیمی، مدیریت، حسابداری تا طراحی شهری و معماری و حتی طراحی مراکز خرید. ترجمه مقالات فیزیک و شیمی کار راحتی بود. چون هم اصطلاحات
من در روزهای بیکاری ترجمه میکردم. از آنجایی درآمد ترجمه چندان زیاد نبود، تقریبا هیچچیزی را هم رد نمیکردم. از ترجمه فیزیک که سادهتر از همه بود تا ترجمه مقالههای آیاسآی شیمی، مدیریت، حسابداری تا طراحی شهری و معماری و حتی طراحی مراکز خرید.
ترجمه مقالات فیزیک و شیمی کار راحتی بود. چون هم اصطلاحات آنها را میدانستم. هم تحصیلات کمی در این مورد داشتم؛ اما نهتنها در مورد مدیریت گردشگری، حسابداری، معماری و طراحی هیچچیزی نمیدانستم بلکه چندان به این موضوعات هم علاقه نداشتم که مثلا بهطور اتفاقی در مورد آنها مطالعه کرده باشم یا ویدیو دیده باشم در نتیجه مجبور بودم بر این ترجمهها از منطقه امن خودم دور شوم.
یادگیری در خارج از منطقه امن
ترجمه این متنها با دو دشواری همراه بود. اولا معادل فارسی اصطلاحات را نمیدانستم. دوما ساختار زبانی متنها معمولا سنگین و پیچیده بودند؛ اما بااینهمه به لطف گوگل، چندین دیکشنری تخصصی و کمی سختی، بعد از مدت کمی آنقدر در این موضوعات دانش به دست میآوردم که هم کارم راحت شد و هم کلی چیز جدید یاد گرفتم.
بهتازگی هم به مدت دو هفته ترجمه برخی اخبار اقتصادی مربوط بازارهای ارز و سهام در دنیا به من سپردهشده بود و دوباره همین مشکلات در این حوزه نیز وجود داشتند. در این ترجمهها متوجه شدم که چه آمارها، شاخصها، روشهای جمعآوری اطلاعات و از همه مهمتر چه سطحی از شفافیت در نظامهای اقتصادی کشورهای پیشرفته وجود دارد و چقدر جای چنین چیزهایی در ایران خالی است.
شروع این کارها ساده نبودند. باید منطقه امن خودم را رها میکردم و به سراغ چالشها میرفتم. درک مفاهیم مبهم و اصطلاحات عجیبوغریب که گاهی وقتها واقعا هیچ ارتباطی به اصل موضوع نداشتند، کار راحتی نبود.
همه چیزهایی که از ما انسانی «دیگر» و شاید انسان «بهتری» میسازند، همه هنگامی رخ میدهند که ما از منطقه امن خود خارج شدهایم.
اما زمان زیادی نگذشت که من همه آنها را یاد گرفتم و حال میتوانم یک مقاله تحلیلی اقتصادی، مدیریتی، طراحی شهری و یا موضوعات ترکیبی را بخوانم، لذت ببرم و چهبسا با آنها درآمد کسب کنم.
پیشازاین ساعتها و روزهای خارج از منطقه امن، من یک فرد چندپتانسیلی تحصیلکرده بودم که در سه یا چهار موضوع دانشی داشتم و حالا به لطف خارج شدن از منطقه امن و مواجهشدن با چالشهای جدید، این حوزه گستردهتر شدهاند و حالا چیزهای بیشتری میدانم.
زندگی معمولی یعنی ماندن در منطقه امن
بسیاری از آدمها دنبال یک زندگی معمولی هستند؛ اما راستش هیچکدام نمیداند زندگی معمولی دقیقا یعنی چه. اگر از آدمها بپرسید زندگی معمولی یعنی چه، همه میگویند «یک زندگی شبیه زندگی بقیه».
اما یک «زندگی معمولی» که بسیاری از آدمها طالب آن هستند، مشخصهای مهم دارد. زندگی معمولی راحت است، دغدغهای ندارد، چیز جدیدی ندارد و راکد است.
مثلا آدمها دوست دارند مثل بقیه یک کار معمولی داشته باشند که صبح آنها را از خواب بیدار کند و عصر آنها را خسته به خانه بازگرداند. مثال سادهای از این شغل، یک کارمندی در یک اداره دولتی است. کارهایی که او باید انجام دهد مشخص و ساده هستند و یک ماشین هم از عهده آنها برمیآید.
موفقیت در «زندگی معمولی» که بسیاری به دنبال آن هستند، ممکن نیست بهدست بیاید.
این شغل معمولی با ملال همراه است. پیشرفتی در آن نیست. این فرد بهواسطه این کار، دانش یا تجربه جدیدی نمیآموزد. البته وقتی اولین بار وارد آنجا شد، چیزهای جدیدی میآموزد اما بعد از یک ماه، کارها کاملا تکراری میشوند؛ یعنی او دقیقا در منطقه امن خود ساکن میشود.
پیشرفت، یادگیری، رشد، تبدیلشدن به انسانی بهتر، ساختن آینده، ساختن جامعه، ایجاد کسبوکار، کشف و کاوش، آزمایش، رفتن به فضا، زندگی در مریخ، پا گذاشتن روی ماه، نوشتن لینوکس، اختراع موبایل، اختراع کامپیوتر، کشف ذره هیگز و همه چیزهایی که از ما انسانی «دیگر» و شاید انسان «بهتری» میسازند، همه هنگامی رخ میدهند که ما از منطقه امن خود خارج شدهایم. موفقیت خارج از منطقه امن ما است. خروج از منطقه امن هم در تضاد کامل با داشتن یک «زندگی معمولی مثل بقیه» است.
خلاقیت خارج از منطقه امن
خلاقیت داشتن با چالش همراه است. خلاقیت زمانی رخ میدهد که بین آنچه میخواهیم و آنچه امروز بلدیم، فاصله مشخصی وجود داشته باشد. اگر این فاصله خیلی کم باشد، دچار رکود میشویم. اگر خیلی زیاد باشد، ناامید میشویم.
اگر این فاصله مقدار خوبی داشته باشد، تازه چالش اصلی شروع میشود. ما در این حالت باید سراغ چیزی برویم که بلد نیستیم؛ یعنی باید منطقه امن خود را رها و در مسیری قدم بگذاریم که مشخص نیست به کجا میرود؛ یعنی ریسک کنیم.
پیشرفت دائمی در زندگی چه برای افراد و چه برای شرکتها، یعنی ترک همیشگی منطقه امن.
وقتی ریسک کردیم و به چیزی جدید رسیدیم، دوباره «عادت» به سراغمان میآید. این بار چیزی که قبلا برایمان ناآشنا بود، آشنا میشود. حال این حوزه جدید نیز به منطقه امن ما اضافهشده است و پس از مدتی دیگر جذابیت نخواهد داشت.
دوباره وقتی بخواهیم از این نقطه هم فراتر برویم، باید دوباره از منطقه امن خود خارج شویم و ریسک کنیم تا بتوانیم پیشرفتی داشته باشیم. پیشرفت دائمی در زندگی چه برای افراد و چه برای شرکتها، یعنی ترک همیشگی منطقه امن.
شامپانزههایی که مجبور شدند از درخت پایین بیایند
تمامی پیشرفتهایی که انسانها از زمان درختنشینی تا همین امروز انجام دادهاند، بهواسطه خروج از منطقه امن و آرامش آنها ممکن شده است. گاهی این خروجها، اختیاری بودند. گاهی وقتها هم انسانها بهاجبار از منطقه امن خود خارج شدهاند.
مثل زمانی که اجداد مشترک ما و شامپانزهها، گروهی دیگر از خودشان را که ضعیفتر بودند، از منطقه امن در بالای درخت راندند و آنها مجبور شدند روی زمین زندگی کنند. در نتیجه مجبور شدند، با هم تعامل کنند، زبان بسازند، دنیا را فتح کنند و تمدنها را بیاغازند.
پس اگر پیشرفت میخواهید، اگر دوست دارید رشد کنید، باید با روی باز منطقه امن خود را رها کنید، خود را به چالش بکشید به دنبال چیزهای جدید بروید و بدانید آماده شکست باشید. زندگی و موفقیت در پایان منطقه امن شروع میشوند.
نظرات