چالش خلاقیت؛ بارانی یا آفتابی
اگر شما تا به امروز چیز جدیدی مثل یک کد، یک لوگو، یک قطعه موسیقی یا صرفا یک تغییر خلاقانه ساده روی یکی از وسایل منزل انجام داده باشید، میدانید که چنین کاری لذتبخش و راستش کمی عجیب است. زیرا خلاقیت چیز عجیبی است. خلاقیت چیزی ناشناخته است. یک روز ذهنتان پر از ایدهها و
اگر شما تا به امروز چیز جدیدی مثل یک کد، یک لوگو، یک قطعه موسیقی یا صرفا یک تغییر خلاقانه ساده روی یکی از وسایل منزل انجام داده باشید، میدانید که چنین کاری لذتبخش و راستش کمی عجیب است. زیرا خلاقیت چیز عجیبی است.
خلاقیت چیزی ناشناخته است. یک روز ذهنتان پر از ایدهها و چیزهای جدید است. یک روز دیگر میبینید که ذهنتان خالی است. انگار که کار نمیکند.
ازاینروی خلاقیت چیزی نیست که با تمرین بهتر شود یا مهارتی نیست که بتوانیم آن را یاد بگیریم. بیشتر شبیه وضع هواست. متغیر است. میآید و میرود. گاهی قابل پیشبینی است. گاهی نه و این چالش خلاقیت است.
چگونه خلاقتر شویم
راستش متغیر بودن وضعیت خلاقانه ذهن ما چیز خوبی نیست. زیرا نمیگذارد بفهمیم چگونه خلاقتر باشیم. شاید لازم است کلافه باشیم. شاید هم باید آنقدر تمرین کنیم که بدنمان درد بگیرد. راهنما یا دستورالعملی وجود ندارد که نشانهای از بهتر شدن به ما بدهد و ما بفهمیم که داریم مسیر درستی را طی میکنیم.
وقتی مثلا میخواهید فوتبالتان را بهتر کنید، در نهایت به یک مربی یا بازیکن حرفهای مراجعه میکنید و از او میخواهید که آموزشتان دهد.
خلاقیت حاصل وجود شکافی بین کاری که انجام میدهیم و خواسته ما از نتیجه کار است.
اما اگر برای بهبود خلاقیت خود به یک موسیقیدان، برنامهنویس، نقاش یا نویسنده خلاق مراجعه کنید و از او بپرسید که چهکار باید بکنید تا خلاقتر شوید، احتمالا او نتواند هیچ پاسخی به شما بدهد.
نکته این است که خوب بودن در یک زمینه لزوما به این معنی نیست که ما دلیل خوب بودن در آن حوزه را میدانیم. یعنی خود ما بهاحتمالزیاد یا آگاهی چندانی از دلیل خوب بودنمان نداریم یا اینکه نمیتوانیم آن را توضیح دهیم.
شکاف خلاقیت
برای اینکه بفهمیم چگونه میتوانیم خلاقیت خود را بهتر کنیم، باید ببینیم خلاقیت چگونه رخ میدهد.
خلاقیت حاصل وجود شکافی بین کاری که انجام میدهیم و خواسته ما از نتیجه کار است. خلاقیت از این شکاف حاصل میشود که ما میخواهیم کاری را انجام دهیم ولی تواناییاش را نداریم و از آنسو آنقدر هم آگاهی داریم که بفهمیم هنوز کارمان بهاندازه کافی خوب نیست. این آگاهی میتواند حاصل از توانایی تشخیص یا حتی سلیقه باشد.
برای اینکه ما در مهارتی بهتر شویم، باید دائما روی آن کار کنیم. هر چه بیشتر کاری را انجام دهیم، هر چه بیشتر در آن مورد یاد بگیریم، در آن کار بهتر میشویم؛ مثلا وقتی میخواهید عکسهای بهتری بگیرید، باید در این مورد مطالعه کنید و مهمتر از همه عکس بگیرید. زیاد عکس بگیرید.
شما هر چه ماهرتر باشید، بهتر میدانید که چگونه مهارت خود را از این هم بیشتر کنید.
رشد و ماهرتر شدن فرآیندی با بازخورد مثبت (positive feedback) است. به این معنی که هر چه شما ماهرتر شوید، در بیشتر ماهرتر شدن بهتر میشوید؛ یعنی هرچه پیش میرویم، بسیار بهتر از قبل در مهارتمان پیشرفت میکنیم.
اما این هنوز به خلاقیت منجر نمیشود. واضح است که اگر چنین بود، ما نه یک هانس زیمر بلکه صدها هانس زیمر داشتیم. تمرین دائمی برای بهبود میزان خلاقیت لازم است اما کافی نیست.
خلاقیت چیزی فراتر از مهارت
تمرین دائمی و انجام مکرر یک کار حتی میتواند به یک حلقه بسته نیز منجر شود. با هر بار انجام مکرر یک کار ممکن است شما هر بار بهتر شوید یا اینکه برعکس یک اشتباه را بارها و بارها تکرار کنید.
در این صورت خواهید دید که علیرغم سالها تمرین، خلاقیتی اتفاق نمیافتد؛ زیرا خلاقیت یک عنصر دیگر هم لازم دارد. سلیقه، آگاهی یا توانایی تشخیص.
منظور این سلیقه، آگاهی یا توانایی تشخیص، وجود یک خواست درونی برای انجام یک کار بهتر و همزمان توانایی تشخیص یا آگاهی از این نکته است که هنوز جای کار وجود دارد و نقطه موردنظر نرسیدهایم.
خلاقیت از شکاف بین چیزی که میتوانید انجام دهید و چیزی است که میخواهید انجام دهید، حاصل میشود.
آگاهی یک مهارت است
خود همین آگاهی، توانایی تشخیص یا حتی سلیقه، یک مهارت است. وقتی این آگاهی و توانایی تشخیص را نداشته باشیم، ممکن است بارها کاری را بهاشتباه تکرار کنیم؛ زیرا مشکل دیگری نیز در فرآیند یادگیری ما وجود دارد، اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger effect).
طبق این اثر هر چه دانش ما از موضوعی کمتر باشد، اطمینان ما بهدرستی نظرمان درباره آن موضوع بیشتر میشود. در نتیجه ممکن است ندانیم که داریم اشتباه میکنیم.
حال بگذارید به شکاف خلاقیت بازگردیم. اگر شکاف بین آنچه ما میخواهیم و آنچه میتوانیم خیلی کوچک باشد، بهبودی رخ نخواهد داد. زیرا از موقعیت خود راضی خواهیم بود و انگیزه چندانی برای پیشرفت نخواهیم داشت. اگر این شکاف خیلی بزرگ باشد، ما ناامید و تسلیم خواهیم شد و کار را رها خواهیم کرد.
یک اندازه طلایی از شکاف بین خواستهها و تواناییها وجود دارد که میتواند به بهبود کارمان منجر شود و این راز خلاقیت است.
در نتیجه تنها یک اندازه طلایی از شکاف بین خواستهها و تواناییها وجود دارد که میتواند به بهبود کارمان منجر شود و این راز خلاقیت است.
فرآیند بهبود خود چیزی عجیب است. ما در ابتدای کار به دلیل ناآگاهی، از پیشرفت کار خود خوشحال میشویم و لبخند میزنیم. اما وقتی جلوتر برویم و دوباره به همان محصول اولیه نگاه کنیم، احتمالا از خودمان خجالت بکشیم؛ زیرا ما عملا به چیز بیارزشی میبالیدیم؛ اما همین بالیدنها در ابتدای کار برای انرژی گرفتن و پیش رفتن ضروری هستند.
شکاف کوچکتر میشود، شکستها میرسند
هر چه ما در کار خود بهتر شویم، این شکاف بین خواستهها و تواناییها کمتر میشود؛ یعنی نرخ بهبودی و پیشرفتمان کاهش مییابد؛ زیرا توانایی قضاوت و تشخیص ما در کیفیت کارهایی که میکنیم بهتر میشود. در نتیجه نفس راحتی میکشیم و مینشینیم.
این دلیلی است که شرکتهای بزرگ معمولا پس از مدتی، دیگر آنقدرها تغییر یا پیشرفت نمیکنند. آنها در طول زمان خود را بهینه کردهاند و آنقدر بزرگ شدهاند که حتی تصور شکست هم برایشان سخت است.
همین بهینه بودن زیاد و رشد دائمی بزرگترین تهدید آنها است؛ زیرا باعث میشود توانایی تغییر و سازگاری برای آنها سخت باشد. نوکیا را به یاد بیاورید. نوکیای دوستداشتنی ما که در طی سالها کیفیت محصولاتش بهتر و بهتر شدند. تا روزی رسید که آنقدر از کار خود مطمئن شد که نتوانست بهموقع خود را تغییر دهد و با اندروید سازگار شود. در نتیجه ورشکست شد.
نوکیا در طول زمان یک روند بهبود روبه صعود را طی کرد. شکاف بین خواستهها و تواناییهایش آنقدر کوچک شد که دیگر آنقدر نتوانست خلاق بماند. در نتیجه مدیران نوکیا آنقدر از خود و کارشان مطمئن شدند که راحت نشستند و کار جدیدی نکردند و در نهایت شکست خوردند.
پس برای خلاق بودن باید خواستهای فراتر از تواناییهایمان داشته باشیم. اما نباید این خواسته آنقدرها هم بزرگ باشد. زیرا سنگ بزرگ نشانه نزدن است.
نظرات