رابطه بین نسبت خانوادگی پورمحمدی با معاون رئیسی بر تاییدصلاحیت او چیست؟
داوطلب مجلس دوازدهم گفت: در اینباره که برادر همسر معاون رئیس جمهور بودن، تا چه اندازه خیال من را بابت تایید صلاحیت راحت کرده بود هیچ کدام از این افراد نقشی در تایید صلاحیت بنده نداشتند و حتی اطلاع هم نداشتند چراکه داوطلبی خود را حتی از خانواده هم پنهان کردم.
به گزارش تجارتنیوز، بخش هایی از گفت و گوی علیاصغر پورمحمدی را در ادامه میخوانید:
علاوه بر این در مبارزه با قاچاق کالا هم موفق نبودیم، البته به معنی این نیست که کار نکردیم کما اینکه در مبارزه با مواد مخدر هم موفق نبودیم. وقتی امری از ناهنجاری تبدیل به هنجار شد کنترل و مبارزه با آن اقدام سختی است.
در اینباره که برادر همسر معاون رئیس جمهور بودن، تا چه اندازه خیال شما را بابت تایید صلاحیت راحت کرده بود هیچ کدام از این افراد نقشی در تایید صلاحیت بنده نداشتند و حتی اطلاع هم نداشتند چراکه داوطلبی خود را حتی از خانواده هم پنهان کردم، در حقیقت به من گفتند که اسمم در لیست است از طرفی میدانستم که تا لحظه آخر افراد در لیست جابهجا میشوند و قطعی نیست.
لذا گفتم اگر در لیست نباشم حتماً انصراف میدهم از طرفی به من گفتند که اگر در لیست شانا حضور داشته باشید صد در صد رأی میآورم که در نهایت صد در صد رأی نیاوردم، در نتیجه گفتم چه کار کنم؟ گفتند هیچ کاری نکنید شما بخورید، بخوابید و مسافرت بروید، لیست رأی میآورد.
البته این دفعه دعوا شد و لیست رأی نیاورد که این هم شانس ما بود. اما در مورد اینکه چرا در لیست آقا مصطفی، پسرعمویم نیستم، با وجود اینکه او فرد دلسوز برای انقلاب و نظام، و بسیار فداکار است، اما علاقه نداشتم در لیست او باشم چراکه از طرف آنها پیشنهاد نداشتم اما بعداً به اطلاع پسرعموم رساندم که کاندیدا شدم.
همچنین آقای حسینی (همسر خواهر) اطلاع نداشت که در انتخابات ثبت نام کردم، روز آخر متوجه شد. در حقیقت ما خانواده بزرگی هستیم و در این امور باهم کاری نداریم، از نظر فکری و سیاسی آزادی داریم اما همه ما از قدیم باهم آشنا شدیم. برای مثال من از ۱۰ سالگی با رهبری آشنا شدم، مهمان ما بودند و از همان زمان بنده شیفته ایشان شدم و این ارادت همچنان باقی است.
بنده کلمه زد و بند را مناسب نمیدانم، بهتر است از کلماتی نظیر تعامل و گفتگو استفاده کرد. بنده از خیلی از این امور اطلاع ندارم. قضیه به این ترتیب بود که ظهر یکشنبه وقتی کربلا بودم به بنده گفتند برای مصاحبه بروم. لذا بعد از کربلا برای دیدار مادرم که ۹۰ ساله است، به رفسنجان رفتم. فکر میکنم روز نیمه شعبان که رفسنجان بودم، تماس گرفتند و گفتند در لیست قرار گرفتی، ساعت پروازم را از شب به صبح زود موکول کردم، به تهران آمدم، خدمت حدادعادل و قالیباف رفتم، آنها هم به قول خودشان از جلسه سنگین آمده بودند و گفتند لیست تکمیل شد.
در این لیستبندی به نظر بنده پایداری با سیاست بیشتر و زرنگتر اقدام کردند، لذا در نهایت توافق کردند ، چند نفر از پایداری وارد لیست شوند. وقتی این اتفاق افتاد پایداریها گفتند محصولی که شما با او توافق کردید نماینده همه پایداریها نیست بلکه نماینده بخشی از پایداری است، بخش دیگر پایداری گروههای دیگر هستند.
امناء افراد دیگر هستند، همچنین رائفیپور حضور دارد. حدادعادل میگوید دوست داشتیم با همه تعامل کنیم اما نشد ولی رائفیپور میگوید حدادعادل با ما تعامل نکرد. اینکه چه کسی بیشتر راست میگوید اطلاع ندارم اما اعتقاد خودم این است که نیروهای انقلاب و وفادار به انقلاب که رهبری را قبول دارند با اتحاد و همدلی بیشتر و نه کشکی با یکدیگر توافق میکردند که این دعواها و مشکلات پیش نیاید.
در همین چند روز با کاندیدایی آشنا شدم که او را از خودم اصلحتر میدانم و به خودش هم گفتم که شایستگی شما برای ورود به مجلس از من بیشتر است، البه این فرد در لیست شانا حضور ندارد. بعد از مصاحبه وارد گروه ۱۵ نفره شدیم که مجدداً سوال و جواب شد البته سوالات سخت نبود و بنده همه را پاسخ دادم. به نظر بنده افراد حاضر در لیست بهتر میتوانست انتخاب شود، یعنی همین ۳۲ نفر را به خوبی بررسی میکردند و مشاهده میکردند که چه کسی تجربه و عقل بیشتری دارد و یا چه کسی دلسوزتر است، که اگر او وارد مجلس شود، بهتر است. بنابراین بنده اصلاً این دعواها را قبول ندارم.
نظرات