چرا غیرمنطقی هستیم؟
قبل از آنکه وارد بحث رفتارهای غیرمنطقی در علم اقتصاد رفتاری شویم، به یک سوال بسیار ساده پاسخ دهید: در مرحله آخر یک بازی من و شما صد میلیون تومان پول برنده شدهایم. شما (به صورت مخفی) میتوانید یکی از این دو گزینه را انتخاب کنید: A) تمام پول را بردارید. B) جایزه را با
قبل از آنکه وارد بحث رفتارهای غیرمنطقی در علم اقتصاد رفتاری شویم، به یک سوال بسیار ساده پاسخ دهید:
در مرحله آخر یک بازی من و شما صد میلیون تومان پول برنده شدهایم. شما (به صورت مخفی) میتوانید یکی از این دو گزینه را انتخاب کنید: A) تمام پول را بردارید. B) جایزه را با من نصف کنید. من هم باید یک گزینه را انتخاب کنم. بازی این قانونها را دارد:
- اگر هر دو جایزه را نصف کنیم، به هر کدام از ما 50 میلیون تومان میرسد. (B&B=50/50)
- اگر هر دو تمام پول را برداریم، به هیچکدام از ما پولی نمیرسد. (A&A=0/0)
- اگر یکی از ما تمام پول را بردارد و دیگری نصف کند، به نفر اول 100 و به نفر دوم 0 تومان میرسد. (A&B=100/0)
انتخاب A زمانی معقول است که مطمئن باشید من B را انتخاب کردهام. همچنین برای انتخاب B بهتر است بدانید که من هم B را انتخاب کرده باشم. کدام را انتخاب میکنید؟
[totalpoll id="391340″]
جواب معمای تقسیم جایزه
قبل از آنکه بدانید من چه گزینهای را انتخاب کردهام، گزینه خود را انتخاب کنید. از نظر ریاضی انتخاب A شما را با احتمالهای زیر روبرو میکند:
0.5A&A+0.5A&B=0+0.5(100m)=50m
گزینه A (برداشتن تمام پول) 50 میلیونتومان ارزش دارد.
اما انتخاب B چطور؟
0.5B&A+0.5B&B=0+0.5(50m)=25m
گزینه B (نصف کردن پول) به اندازه 25 میلیون تومان ارزش دارد.
همانطور که میبینید انتخاب B یک انتخاب غیرمنطقی است. اگر تمام آدمها حیوان اقتصادی (ایکان بجای انسان) بودند، همه باید گزینه A را انتخاب میکردند. اگر حتی یک نفر گزینه B را انتخاب کرده باشد، میفهمیم که برخی از انسانها از ایکانها (Econs) منصفتر هستند و همیشه سعی نمیکنند که مطلوبیت را برای خودشان بیشینه کنند.
(من گزینه A را انتخاب کردهام. چه شما A را انتخاب کرده باشید چه B را، هیچ پولی کاسب نشدهاید.)
کمی بیشتر غیرمنطقی
حالا تصور کنید که همان بازی قبل را میخواهیم انجام دهیم. اما این بار قانون بازی یک فرق کوچک دارد:
- اگر هر دو جایزه را نصف کنیم، به هرکدام از ما 50 میلیون تومان میرسد. (B&B=50/50)
- اگر هر دو تمام پول را برداریم، به هیچکدام از ما پولی نمیرسد. (A&A=0/0)
- اگر یکی از ما تمام پول را بردارد و دیگری نصف کند، به نفر اول 99 و به نفر دوم 1 میلیون تومان میرسد. (A&B=99/1)
با هم قرار میگذاریم که هر دو B را انتخاب و پول را نصف کنیم. شما تصادفا برگه من را میبینید و متوجه میشوید که من به شما کلک زده و تمام پول را برای خودم برداشتهام. اگر شما هم A را بردارید هیچچیز به هیچکدام از ما نمیرسد. اما اگر B را انتخاب کنید 99 میلیون تومان میرسد به من. کدام گزینه را انتخاب میکنید؟
[totalpoll id="391343″]
توجه کنید که من انتخاب خودم را کرده و مستقل از انتخاب شما، سراغ A رفتهام.
ایکان در این موقعیت گزینه B را انتخاب میکند. چون در این صورت 1 میلیون کاسب میشود. در غیر این صورت هیچچیز برایش نمیماند. و همیشه 1 میلیون از هیچ بهتر است. پس هر انتخابی جز B یک انتخاب غیرمنطقی است.
اما انسان (برخلاف ایکان) طرفدار انصاف است. انسان گاهی حاضر میشود هیچ پولی نگیرد، اما از انسانیت و انصاف حمایت کند.
انسان گاهی حاضر میشود هیچ پولی نگیرد، اما از انسانیت و انصاف حمایت کند.
اگر این یک میلیون تومان وجود نداشت (همان معمای قبلی) و میفهمیدید من به شما کلک زدهام، چه کار میکردید؟ آیا ترجیح میدادید که انتقام بگیرید و نگذارید من هم پولی برنده شوم؟ یا ایثار میکردید و میگفتید «حالا که هیچ پولی به من نمیرسد، بگذار طرف مقابل برنده شود؟» کدام انتخاب منطقی و کدام یک غیرمنطقی است؟
[totalpoll id="391345″]
چهار قاعده از اقتصاد رفتاری
یکی از مهمترین قاعده اقتصاد رفتاری این است که انسانها بیش از اندازه به خود اعتماد دارند (Over-Confident). ما معمولا بیشازحد فکر میکنیم که میدانیم و گمان میکنیم که خیلی کم اشتباه میکنیم.
دومین نکته این است که رنج از دست دادن، بیشتر از لذت بهدست آوردن است. ما اگر ده هزار تومان پول از دست بدهیم، احساس بیشتری را تجربه میکنیم تا وقتی که ده هزار تومان پول پیدا کنیم.
قاعده سوم از انصاف ما میگوید، ما از چیزی که اقتصاد پیشبینی میکند باانصافتر هستیم.
قاعده چهارم اما چیزی است که میخواهیم در مورد آن حرف بزنیم: اصول علم اقتصاد نمیتوانند رفتار اقتصادی مردم را بهتر کنند. اما چرا؟
بازار سرمایه: یک مطالعه موردی
بازار سرمایه قواعدی دارد که میتواند به سرمایهگذاری بهتر منجر شود. مثلا اگر به اندازه کافی از تحلیل بنیادی، تحلیل تکنیکال و نظریه پرتفوی مدرن MPT اطلاع داشته باشید، میتوانید در بازار کمی موفقتر عمل کنید. اما چهار مشکل اصلی در این فرض وجود دارد:
- این قواعد بیش از اندازه پیچیده هستند و بیشتر آدمها (مثل من) برای درک دانش مالی، به اندازه کافی باهوش نیستند.
- سرمایه بیشتر مردم کوچکتر از آن است که برای آنها صرف داشته باشد که به تحلیل بیش از 500 شرکت بورسی بپردازند و بهترین سرمایهگذاری را با آگاهی کامل شناسایی کنند.
- اگر بیشتر مردم برای سرمایهگذاری از تحلیل استفاده نکنند، رفتار سهام مبتنی بر تحلیلها نخواهد بود.
- در تمام تحلیلها چند عامل تعیینکننده در نظر گرفته میشود و هزاران عامل بهظاهر بیربط نادیده گرفته میشود. این عوامل بهظاهر بیربط، بیش از اندازه بر قیمت سهام تاثیر میگذراند.
این قواعد را میشود به دیگر کنشهای اقتصادی تعمیم داد. قواعد علم اقتصاد، به درد آدمهای بسیار باهوش (مثل هری مارکویتز) میخورد. ما آدمهای معمولی به توضیحهای سادهتر نیاز داریم که بتوانیم تصمیمهای بهتری بگیریم .
چرا مردم هنوز غیرمنطقی هستند؟
در یک نظام طبیعی، ضعیفها از بین میروند و قویترها تکثیر میشوند و یک گونه جانوری به سمت کاملشدن پیش میرود. چرا این اتفاق در اقتصاد نمیافتد؟ چرا آدمهای غیرمنطقی نابود نمیشوند و نسل بشر به سمت ایکانها پیش نمیرود؟
این اتفاق یک دلیل ساده دارد. تصمیمهای اشتباه اقتصادی وضع مالی آدمها را بد میکند، اما آنها را نمیکشد. اگر شما یک ماشین را خیلی گران بخرید، شرکت بیمه اشتباه انتخاب کنید و نتوانید پسانداز کنید، شاید فقیر شوید، اما همچنان زنده میمانید.
تصمیمهای اشتباه اقتصادی وضع مالی آدمها را بد میکند، اما آنها را نمیکشد.
بیشتر ماها در طبقه آدمهایی قرار میگیریم که تصمیمهای غیرمنطقی و اشتباه میگیریم و ثروتمند نمیشویم. اما همچنان زنده میمانیم، بچهدار میشویم و به آنها یاد میدهیم که چطور تصمیمهایی غیرمنطقی بگیرند.
به بیان ساده، چون تصمیمهای اقتصادی غیرمنطقی معمولا کشنده نیستند نسل بشر به طور طبیعی به سمت تصمیمهایی بهتر حرکت نمیکند.
روابط کوبا و آمریکا
شرکتی به اسم Herzfeld Caribbean Basin Fund با نماد کوبا در بورس آمریکا قابل معامله است. پرتفوی این شرکت سرمایهگذاری از 69 درصد شرکتهای آمریکایی و مابقی بیشتر از شرکتهای مکزیکی تشکیل شده و هیچ شرکتی از کوبا در این صندوق وجود ندارد. (سرمایهگذاری در کوبا برای آمریکاییها ممنوع است.)
در سال 2014 قیمت هر واحد کوبا به اندازه 10% از ارزش خالص داراییهای آن (NAV) کمتر بود. اما در 18 دسامبر همین سال، با وجود کاهش NAV، قیمت هر واحد به شدت رشد کرد. در 18 دسامبر چه اتفاقی افتاده بود؟ اوباما اعلام کرده بود که قصد دارد روابط آمریکا را با کوبا بهتر کند!
سرمایهگذاران به سمت نماد کوبا آمده بودند، در حالی که کوبا فقط یک اسم بود که هیچ ربطی به روابط آمریکا و کوبا نداشت. درست مثل این که قیمت پودر ماشین لباسشویی بالا برود و سهامداران از شرکت تایدواتر خاورمیانه - حتاید (ارائهکننده خدمات بندری) استقبال کنند!
نکته جالب اینجا است که قیمت هر واحد از کوبا، تا یک سال بعد هم اصلاح نشد. یعنی خریداران حتی بعد از یک سال متوجه اشتباه خود نشده بودند.
تحلیلگران حرفهای عوامل موثر بر NAV کوبا را بررسی کرده بودند. اما چند نفر از آنان تشابه اسمی کوبا با کشور کوبا را به عنوان یک عامل حیاتی در تحلیلهای خود وارد کردند؟
اقتصاد رفتاری؛ علمی که از بین خواهد رفت
در حال حاضر اقتصاد رفتاری سعی میکند که علم اقتصاد را با روانشناسی و رفتارهای انسانهای واقعی پیوند بزند. دانشمندان این علم به رفتارهای احمقانه و غیرمنطقی ما علاقه زیادی دارند.
اما پیشبینی میشود که تا 20 سال آینده چیزی به اسم اقتصاد رفتاری وجود نداشته باشد. یعنی در آن زمان دیگر هیچکس اقتصاد را بدون مطالعه رفتاری، بررسی نکند و تنها شکل اقتصاد همین چیزی بشود که امروز به آن میگوییم «اقتصاد رفتاری».
مشکل اینجا است که پول درآوردن از رفتارهای غیرمنطقی آدمها خیلی سودآورتر از اصلاح رفتار آنها است:
- تولیدکننده سیگار خیلی بیشتر از تولیدکننده داروی ترک سیگار پول در میآورد. اگر داروی ترک سیگار موفق عمل کند، مشتری دیگر به این دارو نیاز نخواهد داشت. اگر دارو کار نکند، مشتری آن را کنار میگذارد.
- مالک رستوران زنجیرهای بیشتر از کسی پول در میآورد که در مجله درمورد خطرات مصرف فستفود مقاله مینویسد.
- شرکتی که مشتریهایش هر سال محصول جدید او را میخرند موفقتر از شرکتی میشود که محصولاتش دهها سال دوام میآورد.
یکی از دوستانم متقاعد شد سیگار را ترک کند. او قول داد بهمحض تمام شدن ده پاکت سیگار گرانقیمتی که خریده بود ترک سیگار را شروع کند. به این رفتار «هزینه غرق شدن» میگوییم. حالا که پول دادهام، باید مصرف کنم! به همین ترتیب رستورانهای زنجیرهای ترجیح میدهند که رژیم غذایی خود را «از ماه بعد» شروع کنید!
نظرات