تحول در مراکز حرفه آموزی با ارائه وام های کم بهره/ معلولیت پایان راه نیست
در مازندران، مراکز حرفهآموزی با آموزش مهارتهای عملی و ارائه وامهای کمبهره ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون تومانی، زندگی افراد دارای معلولیت را متحول کردهاند.
صدای چرخهای چرخ خیاطی و بوی چرم تازه، فضایی پرشور و زندگیبخش را در کارگاه کوچک دستینهکالا در ساری به تصویر میکشد. جایی که افرادی با ارادهای آهنین، میان ابزارها و مواد اولیه، رؤیاهای خود را میدوزند و آیندهای متفاوت را شکل میدهند. اینجا، معلولیت نه پایان راه، بلکه نقطه شروع تازه است؛ جایی که باور به تواناییهای نهفته در انسان، هر روز به واقعیت تبدیل میشود.
در دل این کارگاه، مردان و زنانی مشغول کارند که هر یک داستانی از تلاش و ایستادگی دارند. محمد که با دستانی پر از خلاقیت، کیفهای چرمی میدوزد و زندگیاش را دوباره معنا کرده است؛ آقای محمدیان که از دل یک حادثه تلخ، حرفهای جدید در تولید محتوا یافته و به الگوی امید تبدیل شده است؛ و بسیاری دیگر که از دل همین مرکز، به استقلال مالی و هویتی تازه دست یافتهاند.
اما این مسیر ساده و بدون حمایت طی نشده است. پشت این موفقیتها، تلاشهای بیوقفه افرادی مانند خانم جهانی، مدیر مسئول مرکز دستینهکالا، و برنامههای حمایتی گستردهای از سوی بهزیستی مازندران قرار دارد. برنامههایی که از آموزش مهارتهای حرفهای گرفته تا ارائه تسهیلات مالی 150 تا 200 میلیون تومانی، همگی برای توانمندسازی این افراد طراحی شدهاند.
مازندران، با 13 مرکز فعال حرفهآموزی برای معلولان، در خط مقدم توانمندسازی و ایجاد اشتغال پایدار برای این قشر از جامعه ایستاده است. جایی که افراد دارای معلولیت نهتنها شغلی برای خود ایجاد میکنند، بلکه با محصولات و خدماتشان به جامعه نشان میدهند که محدودیتها، تنها در ذهنهاست.
محمد؛ از جمله افرادی است که روایتگر امید هستند در گوشهای از کارگاه، جایی که نور از پنجرههای بلند روی میزهای چوبی پر از ابزار میافتد، نشسته است. دستانش با دقت بینظیری در حال دوخت یک کیف چرمی مشکیرنگ هستند.
خطوط چهرهاش حاکی از تمرکزی عمیق است، اما وقتی نزدیک میشوم و او متوجه حضورم میشود، لبخندی گرم و صمیمی بر لبانش نقش میبندد. محمد از کودکی با محدودیتهایی جسمی به دنیا آمده است، اما نگاهش سرشار از امید و ایمان به تواناییهایش است. وقتی از او درباره کارش میپرسم، ابتدا دست از کار میکشد، کیف نیمهتمامش را کنار میگذارد و با اشتیاق شروع به صحبت میکند.
او میگوید: «وقتی به این مرکز آمدم، فکر میکردم شاید نتوانم کاری انجام دهم. همیشه تصورم این بود که دستهای من توانایی خلق چیزی را ندارند. اما از روزی که اینجا شروع کردم، فهمیدم که اشتباه میکردم. اولین باری که با ابزارهای کار با چرم آشنا شدم، حس عجیبی داشتم.
انگار هر تکه از این چرمها به من میگفتند که میتوانی. میتوانی با دستهایت چیزی بسازی که ماندگار باشد.»
وی کیف چرمی را که به تازگی تمام کرده است، بلند میکند و آن را با افتخار نشانم میدهد. "این کیف شاید برای شما فقط یک محصول باشد، اما برای من چیزی فراتر از آن است. هر کوکی که روی این چرم زدهام، گویی یک گام به سوی اعتمادبهنفس بیشتر برداشتهام.
هر خط دوخت، یک یادآوری است که محدودیت فقط در ذهن ماست." محمد مکثی میکند، به دوردست خیره میشود و سپس با لحنی آرامتر ادامه میدهد: «وقتی اولین کیفم را ساختم و به فروش رفت، حسی وصفناشدنی داشتم. انگار دوباره متولد شده بودم. تا آن روز، همیشه فکر میکردم به دیگران وابستهام. اما همان لحظه فهمیدم که میتوانم روی پای خودم بایستم. حالا وقتی هر محصولی را تمام میکنم، حس میکنم که قدمی به سمت استقلال برداشتهام.»
دستان محمد، اگرچه شاید روزی نشانهای از محدودیت به نظر میرسیدند، حالا نماینده هنری خالص و تلاش بیوقفه هستند. او در حالی که دوباره به سراغ کیف نیمهتمامش میرود، میگوید: «اینجا فقط یک مرکز نیست. اینجا جایی است که تواناییهای ما کشف میشوند، جایی که به ما یاد میدهند هر چیزی ممکن است، اگر خودمان بخواهیم.»
وقتی از او میپرسم که آینده را چگونه میبیند، نگاهش برق میزند: «دوست دارم برند خودم را داشته باشم. دوست دارم کاری کنم که دنیا ببیند ما، کسانی که شاید از نگاه برخی محدودیم، چه تواناییهایی داریم. کیفهایی که میسازم فقط ابزار نیستند؛ آنها پیام من به دنیا هستند: ما میتوانیم. همه میتوانند.»
محمد با همان تمرکز دوباره به کارش مشغول میشود. صدای چکش کوچک او، همانطور که ضربهها را با دقت روی چرم مینشاند، همچون موسیقی امید در فضای کارگاه طنینانداز است. دستان او که زمانی به باور خودش قادر به انجام هیچکاری نبودند، اکنون شاهکارهایی خلق میکنند که هرکدام داستانی از پشتکار، ایمان و مقاومت را با خود دارند.
در لحظهای از مکالمه، او به سمت پنجره میرود. نور خورشید روی صورتش میافتد و خطوط چهرهاش را نرمتر میکند. با نگاهی که حالا پر از امید است، میگوید: «وقتی حادثه اتفاق افتاد، فکر میکردم زندگیام به پایان رسیده است. اما حالا میدانم که آن حادثه، شاید آغاز یک مسیر تازه بود. اگر آن اتفاق نمیافتاد، شاید هیچوقت نمیفهمیدم که میتوانم در این مسیر کار کنم و حتی به دیگران انگیزه بدهم.»
از او میپرسم که آینده را چگونه میبیند؟ لبخند میزند و با اعتمادبهنفس پاسخ میدهد: «دوست دارم در زمینه تولید محتوا حرفهایتر شوم. میخواهم بتوانم پیام این مرکز و دستاوردهای افرادش را به گوش همه برسانم. هر محتوایی که میسازم، در واقع روایتگر داستان کسانی است که شاید در ظاهر محدود باشند، اما روحی بینهایت قوی دارند.»
محمدیان دوباره پشت میز کارش میرود و مشغول میشود. فضای کارگاه با صدای تایپهای آرامش پر میشود. نگاه او به مانیتور و دستانش روی کیبورد، نمایانگر مردی است که توانسته از دل سختیها مسیری روشن خلق کند. او نهتنها برای خودش، بلکه برای دیگران نیز الهامبخش است، و هر کاری که انجام میدهد، گواهی است بر قدرت اراده و انتخاب.
زنی که زندگیها را متحول میکند
در دفتر مرکز حرفهآموزی، با خانم جهانی، مدیر مسئول این مجموعه، به گفتوگو مینشینم. زنی با چهرهای آرام، چشمانی پر از مهربانی و گفتاری که هر واژهاش از دغدغه و ایمان به تواناییهای افراد معلول حکایت دارد. پشت میز کارش نشسته، اما به محض ورودم، با صمیمیتی مثالزدنی به استقبال میآید و مرا دعوت به نشستن میکند. در کنار میز او، چند کیف چرمی دستدوز و قابهایی از عکسهای کارآموزان موفق مرکز قرار دارد که به زیبایی، فضای اتاق را پر کردهاند.
با لبخندی گرم شروع به صحبت میکند:
«ایده تأسیس این مرکز از یک دغدغه شخصی شروع شد. همیشه فکر میکردم چرا افرادی که بهخاطر معلولیت از برخی فعالیتها محروم هستند، نباید فرصتی برای نشان دادن تواناییهایشان داشته باشند؟ چرا نباید بستری برای آموزش و توانمندسازی آنها فراهم کنیم؟ این سؤالها باعث شد تا چند سال پیش دست به کار شوم و این مرکز را راهاندازی کنم.»
او مکثی میکند، نگاهی به قاب عکسهای روی دیوار میاندازد و ادامه میدهد: «ما اینجا تلاش میکنیم تا هر فردی که وارد مرکز میشود، نهتنها یک مهارت یاد بگیرد، بلکه اعتمادبهنفس و باور به تواناییهای خودش را بهدست بیاورد. وقتی افراد معلول وارد اینجا میشوند، خیلیهایشان فکر میکنند که دیگر نمیتوانند کار مفیدی انجام دهند. اما وقتی اولین محصولشان را میسازند، آن حس موفقیت و خودباوری که در چهرهشان میبینم، برای من بزرگترین پاداش است.»
از او میپرسم که چه مهارتهایی در مرکز آموزش داده میشود. توضیح میدهد: «تمرکز اصلی ما روی کار با چرم است؛ دوخت کیف، کمربند، دستبند و سایر محصولات چرمی. این مهارتها نهتنها عملی و کاربردی هستند، بلکه بازار کار خوبی هم دارند. کارآموزان ما بعد از یادگیری این حرفه، میتوانند کسبوکار خودشان را راه بیندازند. خیلی از خروجیهای ما حالا برند شخصی خودشان را دارند یا با فروش محصولاتشان، مستقل زندگی میکنند. برای ما مهم است که این افراد از وابستگی رها شوند و به استقلال مالی برسند.»
خانم جهانی با شور و اشتیاق بیشتری از داستان موفقیت چند نفر از کارآموزانش میگوید: «یکی از کارآموزان ما، خانمی بود که بعد از یک بیماری سخت، از حرکت بازمانده بود و فکر میکرد دیگر هیچ آیندهای ندارد. اما وقتی اینجا آمد و شروع به یادگیری دوخت کیف کرد، زندگیش کاملاً تغییر کرد. او حالا یک کارگاه کوچک خانگی راه انداخته و محصولاتش را به فروشگاههای مختلف عرضه میکند. این داستانها فقط مربوط به یک نفر نیست. خیلی از خروجیهای ما حالا در بازار کار فعال هستند و این برای ما افتخار بزرگی است.»
از او میپرسم که این مسیر چقدر سخت بوده است. با آرامش سری تکان میدهد و میگوید: «قطعا این مسیر بدون چالش نبوده. گاهی اوقات محدودیتهای مالی و امکانات، کار را سخت میکند. یا اینکه برخی افراد در ابتدا نمیتوانند خودشان را باور کنند و زمان زیادی میبرد تا از پوسته ترس و تردید خارج شوند. اما هر بار که میبینم یک کارآموز توانسته محصولی بسازد، بفروشد، یا حتی کسبوکار خودش را راه بیندازد، تمام خستگیها از بین میرود. اینجا فقط یک مرکز آموزشی نیست؛ اینجا محلی است که زندگیها تغییر میکند.»
در پایان، از او درباره آرزوها و چشماندازهایش برای آینده مرکز میپرسم. لبخندی میزند و میگوید: «آرزو دارم این مرکز بزرگتر شود و بتوانیم افراد بیشتری را پذیرش کنیم. همچنین دوست دارم روزی برسد که معلولیت دیگر بهعنوان یک محدودیت دیده نشود. هر انسانی تواناییهای خاص خودش را دارد و وظیفه ما این است که کمک کنیم این تواناییها شکوفا شوند. وقتی به خروجیهای مرکز نگاه میکنم، میبینم که چطور با تلاش و ارادهشان زندگی خودشان را تغییر دادهاند. این باعث میشود که به آینده امیدوارتر شوم.»
خانم جهانی با چهرهای مصمم و آرام به مسیر پیشروی مرکز اشاره میکند؛ مسیری که هر روز با تلاش و امید، روشنتر میشود. در حالی که دفترش را ترک میکنم، احساس میکنم که اینجا فقط یک مرکز حرفهآموزی نیست؛ بلکه جایی است که رؤیاها و ارادهها به واقعیت تبدیل میشوند.
حمایت از اشتغال معلولان؛ ارائه وام کمبهره برای توانمندسازی در مازندران
آقای خامهور، معاون توانبخشی بهزیستی مازندران، از اقدامات حمایتی ویژهای برای معلولان در زمینه ایجاد اشتغال و راهاندازی کسبوکار خبر میدهد. او با اشاره به رسالت سازمان بهزیستی در توانمندسازی افراد دارای معلولیت، توضیح میدهد: «یکی از مهمترین اهداف ما، کمک به استقلال مالی و ایجاد اشتغال پایدار برای افراد معلول است. در همین راستا، به معلولانی که مهارتهایی را یاد گرفتهاند و قصد دارند کسبوکار خودشان را راهاندازی کنند، وامهای کمبهره اختصاص میدهیم. این وامها مبلغی بین 150 تا 200 میلیون تومان هستند و با شرایط بازپرداخت بلندمدت ارائه میشوند.»
خامهور تأکید میکند که این تسهیلات با هدف تشویق معلولان به خوداشتغالی و حمایت از طرحهای اقتصادی آنها طراحی شده است. او در ادامه میافزاید: «مازندران یکی از استانهایی است که در حوزه توانمندسازی افراد دارای معلولیت فعالیتهای گستردهای انجام داده است. بهزیستی تلاش دارد تا با فراهم کردن این امکانات، زمینهای را برای اشتغال پایدار این افراد فراهم کند. به همین دلیل، علاوه بر آموزش حرفهای که در مراکز مختلف صورت میگیرد، این تسهیلات مالی هم بهعنوان پشتوانهای برای راهاندازی و توسعه کسبوکارها ارائه میشود.»
معاون توانبخشی بهزیستی مازندران با اشاره به موفقیتهایی که این حمایتها به همراه داشته، گفت: «خوشبختانه بسیاری از افرادی که از این تسهیلات استفاده کردهاند، حالا کسبوکارهای موفقی دارند و حتی توانستهاند به دیگران نیز فرصت شغلی بدهند. این موضوع نهتنها به استقلال مالی معلولان کمک کرده، بلکه باعث افزایش عزتنفس و حضور فعالتر آنها در جامعه نیز شده است.»
او همچنین به روند دریافت این وامها اشاره کرد: «معلولانی که در مراکز حرفهآموزی مهارت کسب کردهاند، میتوانند طرحهای خود را به بهزیستی ارائه دهند. این طرحها توسط کارشناسان ما بررسی میشوند و در صورت تأیید، وام کمبهره به آنها اختصاص داده میشود. ما تلاش میکنیم که روند دریافت این تسهیلات ساده و قابل دسترس باشد تا هیچ فردی به دلیل پیچیدگیهای اداری از این فرصت محروم نشود.»
خامهور در پایان به نقش کلیدی این حمایتها در بهبود کیفیت زندگی افراد معلول اشاره کرد و گفت: «ما باور داریم که معلولیت نمیتواند مانعی برای پیشرفت و شکوفایی افراد باشد. با ارائه این تسهیلات و فراهم کردن بستر مناسب، تلاش میکنیم تا معلولان مازندران بتوانند بهعنوان افرادی مستقل، فعال و موفق در جامعه حضور داشته باشند. این وظیفه ماست که موانع را از مسیر آنها برداریم و فرصتهای برابر برایشان ایجاد کنیم.»
این اقدام بهزیستی مازندران، گامی مهم در مسیر توانمندسازی و استقلال مالی معلولان است؛ رویکردی که میتواند الگوی مؤثری برای سایر استانها و نهادهای حمایتی باشد.
در دنیایی که محدودیتها اغلب مانند دیوارهایی بلند در برابر رؤیاها قد علم میکنند، گاهی جرقهای کوچک کافی است تا این دیوارها فرو بریزند. در گوشهای از مازندران، در شهری پر جنبوجوش چون ساری، مرکز حرفهآموزی دستینهکالا همان جرقهای است که امید را در دل کسانی روشن کرده که روزگاری خود را اسیر معلولیت میدانستند. این مرکز نهتنها مهارتهایی را آموزش میدهد، بلکه به افراد دارای معلولیت فرصتی دوباره برای تعریف زندگیشان میدهد.
ماجرا از اینجا شروع میشود که معلولانی با دغدغههای مختلف و ارادهای مثالزدنی، قدم به کارگاه میگذارند. از محمد که با دستان خود کیفهای چرمی میسازد و از مسیر سختی عبور کرده، تا آقای محمدیان که بعد از یک تصادف، با تغییر حرفه به تولید محتوا، دوباره روی پای خود ایستاده است. هرکدام از این افراد داستانی دارند که فراتر از زندگی شخصیشان، به دیگران انگیزه و امید میبخشد.
این روایت نهتنها داستان افرادی است که توانستهاند زندگیشان را تغییر دهند، بلکه نمایانگر یک مدل موفق از همکاری جامعه، سازمانهای حمایتی و تلاش فردی است. دستینهکالا تنها یکی از 13 مرکز حرفهآموزی در مازندران است که توانسته تحولی بزرگ در زندگی صدها نفر ایجاد کند؛ مرکزی که با آموزشهای حرفهای، ایجاد اشتغال پایدار و ارائه تسهیلات مالی، نشان داده است محدودیتها هیچگاه پایان راه نیستند، بلکه میتوانند نقطه شروعی برای مسیری تازه باشند.
نظرات