فونیکس - هدر اخبار
کد مطلب: ۳۵۸۷۸۷

خصوصی، دولتی یا خصولتی؛ تاریخ پاسخ می‌دهد

خصوصی، دولتی یا خصولتی؛ تاریخ پاسخ می‌دهد

کشورهای مختلف تجربه متفاوتی در تاریخ علم اقتصاد داشتند و هر کدام درسی بزرگ برای ملت‌های آینده به‌جای گذاشتند. می‌توانیم این درس‌ها را مرور کنیم و از آن‌ها عبرت بگیریم، یا خودمان درس عبرتی بشویم برای آیندگان. قصد ندارم مقاله‌ای مملو از سرگذشت شاهان و بی‌کفایتی‌های آن‌ها بنویسم. بلکه با بررسی تاریخ پنج کشور اسپانیا،

کشورهای مختلف تجربه متفاوتی در تاریخ علم اقتصاد داشتند و هر کدام درسی بزرگ برای ملت‌های آینده به‌جای گذاشتند. می‌توانیم این درس‌ها را مرور کنیم و از آن‌ها عبرت بگیریم، یا خودمان درس عبرتی بشویم برای آیندگان.

قصد ندارم مقاله‌ای مملو از سرگذشت شاهان و بی‌کفایتی‌های آن‌ها بنویسم. بلکه با بررسی تاریخ پنج کشور اسپانیا، هلند، انگلستان، فرانسه و یونان می‌توانیم به نتیجه‌ای بسیار جالب‌توجه برسیم.

اقتصاد کاملا دولتی: سقوط قدرتمندترین امپراتوری جهان

فیلیپ دوم در 1556 به سلطنت رسید. از او به‌عنوان یکی از مقتدرترین پادشاهان اسپانیا، ناپل و پرتغال یاد می‌کنند. اقتصاد اسپانیا در آن زمان هنوز از کشف استثنایی کریستف کلمب منتفع می‌شد و از ثروت بادآورده آمریکایی بهره می‌برد.

فیلیپ دوم و پسرش فیلیپ سوم کاتولیک‌هایی معتقد بودند که به یک‌چیز اعتقاد چندانی نداشتند و آن‌هم مالکیت خصوصی بود. شاه فیلیپ برای جنگ‌ها، کشورگشایی‌ها و سفرهای اکتشافی خود به پول نیاز داشت. پولی که از سرمایه‌گذاران خارجی و ثروتمندان داخلی تهیه می‌شد. اما چه دلیلی وجود داشت که پادشاهی قدرتمند وامی که گرفته را به‌موقع و با سودی جذاب پس بدهد؟

فیلیپ دوم و پسرش فیلیپ سوم کاتولیک‌هایی معتقد بودند که به یک‌چیز اعتقاد چندانی نداشتند و آن‌هم مالکیت خصوصی بود.

آن‌ها نه‌تنها وام‌ها را پس نمی‌دادند، بلکه برای یورش به کشورهای جدید، تقاضای وام بیشتری داشتند. کسی که این فرمان‌های ملوکانه را اجابت نمی‌کرد، کشته می‌شد یا به زندان می‌افتاد. هیچ‌کس نمی‌توانست در دادگاه اسپانیا علیه شاه اقامه دعوی کند. رای دادگاه از قبل روشن بود. «شاکی به‌خاطر خیانت به دربار اسپانیا مجرم است.»

در روزهایی که سرمایه‌داری و سوداگری داشت در اروپا رونق می‌گرفت، فلیپ‌های دوم، سوم و چهارم گزینه‌ای مناسب برای سرمایه‌گذاری نبودند. خارجی‌ها پول خود را به اسپانیا نمی‌آوردند و مهم‌تر از آن، ثروتمندان اسپانیایی می‌کوشیدند که دارایی خود را از کشور خارج کنند. فرار سرمایه اقتصاد اسپانیا را فلج کرد.

اقتصاد کاملا خصوصی: ظهور و سقوط امپراتوری هلند

مقصد سرمایه‌های فراری اسپانیایی، مستعمره‌ای کوچک، گمنام و بدون منابع طبیعی به اسم هلند بود. سرمایه‌داران در آنجا به تاسیس شرکت‌های سهامی عام پرداختند و با جمع‌آوری ثروت‌های داخلی و خارجی، ارتشی نیرومند (با اهداف تجاری) ایجاد کردند. شرکت‌های VOC و EIC از مهم‌ترین این شرکت‌ها بودند.

اما هلند مستعمره اسپانیا بود و سرمایه‌داران لازم می‌دیدند که این قید دست‌وپاگیر را از بین ببرند. آن‌ها از چهار حادثه نهایت استفاده را بردند تا نهایتا هلند به استقلال رسید.

  • ورشکستگی‌های پیاپی دولت اسپانیا در سال‌های 1557، 1560، 1569، 1575 و 1596.
  • هدفمند کردن سرمایه‌های سرگردان و فراری اسپانیایی.
  • پادشاه اسپانیا از این‌که مسلمانان این کشور مدام فرزنددار می‌شوند و جمعیتشان رو به فزونی است نگران شد و آن‌ها را از کشور اخراج کرد. این سرمایه‌های انسانی و به‌خصوص نفرت آن‌ها از حکومت اسپانیا خیلی به‌درد هلند می‌خورد.
  • پروتستان‌های هلندی از تفتیش عقاید و تلاش برای یکسان‌سازی مذهب کاتولیک به‌تنگ آمده بودند و زمینه برای اتحاد آن‌ها فراهم بود.

هلندِ مستقل با سربازان و سرمایه‌های خارجی یک امپراتوری عظیم فراهم آورد. آن‌ها از نیوآمستردام (نیویورک کنونی) تا اندونزی را به تصرف خود درآوردند. هدف آن‌ها بازرگانی بود اما در آن زمان نمی‌شد بدون ریختن خون‌های فراوان، سود کلان کسب کرد.

افول امپراتوری خصوصی

از یک‌سو شرکت‌های خصوصی فراموش کرده بودند که از ابتدا آن‌ها اسپانیا را به این خاطر ترک کردند که پادشاه برای هیچ‌کس دیگری جز خودش حقوقی قائل نبود.

شرکت‌های غول‌آسای هلندی، حالا به یک فیلیپ خصوصی تبدیل شده بودند و برای منافع تجاری خود از هیچ اقدام غیرانسانی‌ای فروگذار نمی‌کردند.

قلعه پرتغالی‌ها در قشم

هلندی ها برای جزیره قشم باید با پرتغالی‌ها رقابت می‌کردند.

از سوی دیگر شرکت‌های غول‌آسا (که بی‌شباهت به گوگل، اپل و آمازون نبودند) نمی‌توانستند مثل یک دولت مرکزی با ارتش رسمی، از موجودیت خود حمایت کنند. آن‌ها سربازانی مزدور داشتند که فقط پول را می‌شناختند و حاضر نبودند در راستای آرمان‌های سهام‌داران سودجو، جان‌فشانی کنند.

نتیجه آن‌که در سال 1864 نیوآمستردام به دست انگلیسی‌ها افتاد و نامش به نیویورک تغییر کرد. هلند هرگز دیگر به شکوه سابق برنگشت. اما میراثی به نام سهامی عام را برای آیندگان به‌جای گذاشت.

اقتصاد خصولتی: فرانسوی‌ها می‌آیند

مدل هلندی برای حکومت فرانسه جذاب بود و سرنوشت فیلیپ دوم عبرت‌آمیز. ایده فرانسوی روی کاغذ بدون نقص بود. با ترکیب دو مدل، چه می‌شود اگر دربار مالک یک VOC فرانسوی بشود؟ شرکت میسیسیپی (Mississippi Company) در سال 1684 با همین هدف تاسیس شد.

شرکت میسیسیپی برای فعالیت در شرق هند و شمال آمریکا راه‌اندازی شده بود. مردم می‌توانستند سهام این شرکت را بخرند، اما برخلاف شرکت‌های هلندی، مالکیت خصوصی شرکت میسیسیپی بیشتر شکلی نمایشی داشت.

مدل هلندی برای حکومت فرانسه جذاب بود و سرنوشت فیلیپ دوم عبرت‌آمیز.

در همین دوران بانک خصوصی رویال برای عملیات پولی موردنیاز شرکت نیز شکل گرفت. اما واضح است که این بانک (در ابتدا با نام بانک خصوصی جنرال و بعدها با نام بانک رویال) بانکی واقعا خصوصی نبود. نشان به آن نشان که جان لا اسکاتلندی (John Law) مدیرعامل بانک رویال، مدیر شرکت میسیسیپی، رئیس بانک مرکزی و وزیر اقتصاد دربار لویی پانزدهم و دست‌نشانده مستقیم دوک اورلئان (بنیان‌گذار نیواورلئان) بود.

ارزش سهام شرکت میسیسیپی در مدتی کوتاه بیست برابر رشد کرد. مردم دار و ندارشان را فروختند و به شرکت انحصارگر میسیسیپی تقدیم کردند. جان لا و لویی پانزدهم خوشحال بودند که راز ثروت و قدرت را کشف کرده‌اند. بانک مرکزی و وزارت اقتصاد به‌طور کامل از این ایده فوق‌العاده حمایت می‌کردند.

بزرگ‌ترین بحران اقتصادی تاریخ

اما شرکت میسیسیپی تنها یک فریب بود. روزنامه‌نگارانی در مورد فرصت‌های تجاری، زمین حاصلخیز و طلا در ایالت میسیسیپی می‌نوشتند که هرگز پایشان را از پاریس بیرون نگذاشته بودند. شاه امنیت سرمایه‌های مردم را تضمین می‌کرد، اما خودش تهدید اصلی برای دارایی مردم بود.

اولین تحلیل‌گران مستقل وقتی به بررسی شرکت پرداختند، پی بردند که میسیسیپی چیزی جز یک خواب ملوکانه نیست. شرکت میسیسیپی پوستی هلندی و مغزی اسپانیایی داشت و واقعا نمی‌خواست سود بسازد. مردم وحشت‌زده شروع کردند به فروختن سهامی که در بالاترین قیمت خریده بودند.

رود میسیسیپی در آمریکا

بسیاری از واصفان دره میسیسیپی هرگز به آمریکا نرفته بودند.

اولین نسخه مستشار اسکاتلندی برای نجات اقتصاد فرانسه این بود که بانک مرکزی سهام شناور را جمع کند و با تشکیل صف خرید مصنوعی، قیمت‌ها را باز هم بالاتر ببرد. اما منابع پولی برای حمایت از سهمی که ارزشی ذاتی نداشت کافی نبود. جان لا به چاپ اسکناس و بسط پول پرداخت.

حجم نقدینگی تورم‌زا بود. مردم می‌دیدند که دارایی آن‌ها در حال نابودی است و قیمت‌ها دارد بالا می‌رود. اسکناس‌های بدون پشتوانه صرف خرید طلا و زمین و گاو و گوسفند می‌شدند و به بورس باز نمی‌گشتند. سهامی بی‌ارزش تمام مایملک حکومت بود. فرانسه به نفس‌نفس افتاده بود و چاپ پول فقط از سوداگران گوشت و ارز حمایت می‌کرد.

مدل انگلیسی: روباه پیر اخلاق ندارد

انگلستان کشوری دیگر بود که مدل هلندی را به زبان خود ترجمه کرد. اما آن‌ها با فرانسوی‌های رمانتیک و خیال‌پرداز فرق داشتند. شرکت‌های متعدد انگلیسی واقعا خصوصی بودند. سهام‌داری خانواده سلطنتی باعث می‌شد که آن‌ها « پوست در بازی » (skin in the game) بگذارند.

خاندان سلطنتی بجای آن‌که جان مردم خودش را بمکد، با حمایت از مردم بریتانیا به جان خارجی‌ها افتاد. آن‌ها برای هر چیزی اوراق منتشر می‌کردند و ارتش رویال تضمین می‌کرد که سرمایه‌گذاری‌های مردم به سود می‌نشیند.

خاندان سلطنتی بجای آن‌که جان مردم خودش را بمکد، با حمایت از مردم بریتانیا به جان حارجی‌ها افتاد.

وقتی شرکت‌های خصوصی به صادرات تریاک به چین پرداختند و سود کلانی کردند، ملکه ویکتوریا هیچ پند اخلاقی‌ای به آن‌ها نداد، بلکه در سرمایه‌گذاری پرسود تریاک شریک شد. ده درصد جمعیت چین در دام اعتیاد فرو رفت و اقتصاد چین به زانو درآمد. اما کاری از دست کسی بر نمی‌آمد. مردم از نظام سرمایه‌داری متنفر شدند و همین تنفر بعدها هیزم کمونیسم در چین را شعله‌ور کرد.

اعمال ممنوعیت واردات تریاک به چین، خشم دربار بریتانیا را برانگیخت. ارتشی قدرتمند به چین حمله کرد و علاوه‌بر تحقق آرمان بلندِ تجارت آزاد، غرامت وارد شده به تاجرانِ زحمت‌کشِ تریاک، به‌طور کامل دریافت شد.

سرزمینی که در آن خورشید هرگز غروب نمی‌کرد

بریتانیایی‌ها بزرگ‌ترین امپراتوری در تمام تاریخ را بنا کردند. اقتصاد انگلستان تشکیل‌شده بود از طلای هندی‌ها، الماس آفریقایی‌ها، نفت ایرانی‌ها (BP)، مزارع آمریکایی‌ها و استرالیایی‌ها، جنگل‌های کانادایی‌ها و حتی جزایر دورافتاده در میانه اقیانوس آرام.

دلار استرالیا تصویر ملکه الیزابت

تصویر ملکه الیزابت روی یک اسکناس استرالیایی

انقلاب نادانی در بریتانیا سبب شد که محققین بریتانیایی به سفر و تحقیق بپردازند و علومی مثل مکانیک نیوتون، زیست‌شناسی داروین، اقتصاد آدام اسمیت و مهندسی جیمز وات به‌وجود بیایند. علم، ارتش و سرمایه‌داری موتور استعمار را داغ‌تر می‌کردند و قطار امپراتوری مدام سرعت می‌گرفت.

و خورشید غروب می‌کند

چیزی که اقتصاد انگلستان را از رونق انداخت سه عامل بود.

1- آموزه‌های لیبرال، ترویج دموکراسی، گسترش سواد و رواج روش تحقیق با ذات استعمار در تضاد بود. مردم با همان آموزه‌های انگلیسی، استقلال‌طلب می‌شدند. ماهاتما گاندی از جمله کسانی بود که در انگلستان تحصیل کرد و علیه انگلستان شورید.

2- اقتصاد آمریکا فرمول «هلندی - انگلیسی» را تکمیل کرد. بانک مرکزی را کاملا مستقل کرد. از دخالت دولت در اقتصاد جلوگیری کرد و با کالاهایی اخلاقی‌تر و توسعه زیرساخت‌ها، سعی کرد مردم مستعمره‌های خود را هم خوشنود کند. (شبیه به کاری که کوروش با مستعمره‌های خود کرد.)

3- سرمایه‌داری افسارگسیخته بریتانیایی هیچ مرزی برای اخلاق نمی‌شناخت و دنیا را به روباه پیر بدبین کرد.

کشوری که تسلیم می‌شود: خداحافظ یونان باشکوه

یونان مهد پیدایش تمدن غرب و آغازکننده فلسفه و دموکراسی است. این کشور می‌توانست یکی از قدرت‌های بزرگ دنیای امروز باشد، اما امپراتوری عثمانی به متفکران یونانی اجازه نفس‌کشیدن نمی‌داد. یونانی‌هایی که می‌توانستند، به اروپا گریختند و سرمایه‌های خود را به هلند و بریتانیا منتقل کردند.

یونان نمی‌توانست تا همیشه تحت سلطه عثمانی باقی بماند. جنبش آزادی یونان کلید خورد. اما یونانی‌ها با دست‌خالی و بدون پول نمی‌توانستند از پس امپراتوری قدرتمند عثمانی بر بیایند. بوی گوشت به دماغ روباه پیر خورد.

انگلیسی‌ها برای انقلاب یونان اوراق قرضه منتشر کردند و به معامله آن‌ها در بورس لندن پرداختند.

انگلیسی‌ها برای انقلاب یونان اوراق قرضه منتشر کردند و به معامله آن‌ها در بورس لندن پرداختند. برای آن‌ها تریاک و آزادیِ یونان یک معنا داشت: سود! یونانی‌ها انقلاب خود را تامین مالی می‌کردند و انگلیسی‌ها امید داشتند که با پیروزی یونان، به پول خوبی برسند.

روزنامه‌های انگلیسی از آرمان آزادی یونانِ کهن نوشتند و روح آزادی‌خواه ملت یونان را ستودند. سرمایه‌گذارانی که داشتند در چین تریاک می‌فروختند، عینک بشردوستی زدند و خرید اوراق قرضه انقلاب یونان را نشان انسانیت دانستند.

یونانِ اسیر، یونان بدهکار

اما در عمل امکان نداشت که یونان از پس عثمانی‌ها بر بیاید. سرمایه‌گذاران بریتانیایی در خطر ورشکستگی بودند. ارتش سلطنتی (در مقابل افزایش نرخ بهره اوراق) وارد عمل شد و یونان را آزاد کرد. یونانی‌ها خوشحال بودند و فکر می‌کردند که حالا می‌توانند کشور خود را به شکوه بازگردانند.

جالب اینجا است که روشنفکران، روزنامه‌نگاران و شعرای آزادی‌خواه بریتانیا در دوران جنگ به یونان فرستاده شدند تا با تحریک روحی یونانی‌ها، بازگشت سرمایه‌های بریتانیایی را تضمین کنند.

میراث فرهنگی یونان

آزادی یونان از اسارت چینی‌ها تلخ‌تر بود.

چیزی که یونانی‌ها از آن غافل شده بودند، بازپرداخت سودهایی بود که وعده آن‌ها را داده بودند. یونان از چنگال عثمانی آزاد شد، اما حالا لای دندان‌های انگلستان گیر کرده بود. آن‌ها بهتر از هر کشور دیگری می‌دانستند که دولت بریتانیا برای بازگشت سرمایه‌هایش حاضر است هر کاری بکند.

یونانِ آزاد نمی‌توانست سرمایه‌ خارجی جذب کند و سرمایه‌های فراری هم ریسک بازگشت به کشور را بالا می‌دیدند. بعد از 190 سال، هنوز یونان نتوانسته کمر راست کند.

درس‌هایی که از تاریخ می‌گیریم

درس اسپانیایی:

قدرت نظامی برای سربلندی یک ملت لازم است، اما کافی نیست. کشوری درگیر جنگ و استبداد که مالکیت خصوصی را محترم نمی‌شناسد، بازی را به پرچم‌داران صلح، آزادی و عدالت خواهد باخت.

درس هلندی:

بخش خصوصی و مالکیت خصوصی خیلی کارآمد است اما بدون زیرساخت‌های لازم دولتی و بدون امنیت نظامی بالاخره در جبهه‌های غربی زمین‌گیر می‌شود.

درس فرانسوی:

آزادی و خصوصی‌سازی اگر تنها ظاهری باشد هیچ فایده‌ای ندارد. فساد دولتی، کوچک کردن بانک مرکزی و دخالت در نظم بازار، یک مسابقه بدون برنده است.

درس انگلیسی:

تجارت آزاد وقتی با دانش و اقتدار همراه شود می‌تواند رشدی بی‌مانند بیافریند اما اخلاق یک شوخی رمانتیک نیست. بدون اخلاق می‌شود بادکنک اقتصاد را باد کرد اما نمی‌شود جلوی ترکیدن آن را گرفت.

درس یونانی:

گربه برای رضای خدا موش نمی‌گیرد. تجارت آزاد و جذب سرمایه خارجی زمانی خوب است که استقلال را از یک ملت نگیرد.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.