کد مطلب: ۳۰۷۲۹۰

پوست در بازی، آیا مدیران هم سهام می‌خرند؟

پوست در بازی، آیا مدیران هم سهام می‌خرند؟

پوست در بازی یا Skin In The Game یک نظریه در بازارهای مالی و عالم اقتصاد است. شاید اولین بار وارن بافت این ترکیب را وارد ادبیات بورسی کرد. بعدها نسیم طالب کتابی با عنوان پوست در بازی نوشت و بار دیگر مردم را متوجه این نکته بسیار مهم کرد. بد نیست قبل از پرداختن

پوست در بازی یا Skin In The Game یک نظریه در بازارهای مالی و عالم اقتصاد است. شاید اولین بار وارن بافت این ترکیب را وارد ادبیات بورسی کرد. بعدها نسیم طالب کتابی با عنوان پوست در بازی نوشت و بار دیگر مردم را متوجه این نکته بسیار مهم کرد. بد نیست قبل از پرداختن به طالب و بافت نگاهی بیندازیم به آثار ویلیام شکسپیر.

در نمایشنامه تاجر ونیزی وقتی آنتونیو می‌خواهد از شایلاک وام بگیرد، باید سندی بگذارد که بازپرداخت قرض را تضمین کند. شایلاک یک پوند از گوشت آنتونیو را به‌عنوان تضمین طلب می‌کند. خیلی‌ها معتقدند که گذاشتن پوست بدن به‌عنوان ضمانت، به این رخداد اشاره دارد.

پوست در بازی به زبان ساده

یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا رژیم گرفتن و وزن کم کردن است. مردم معمولا وقتی به وزن دلخواه خود می‌رسند، رژیم را می‌شکنند و فکر می‌کنند نهایتا چند کیلوگرم وزنشان بالا می‌رود.

در این مواقع مربی می‌گوید پوستت را در بازی بگذار. مثلا به فرد توصیه می‌کنند که یک کت‌شلوار چند میلیون تومانی با سایز جدیدش بخرد. اگر او وزن اضافه کند، کت‌وشلوار گران‌قیمتش بی‌استفاده می‌ماند. این محرک مالی دلیلی است برای آن‌که فرد از سایز خود محافظت کند.

برخی یک مبلغ زیاد به یکی از دوستانشان می‌دهند. به او می‌گویند اگر وزنم کم شد، پول را به من پس بده، در غیر این صورت پول مال خودت! شرکت کردن در مسابقات زیبایی‌اندام هم نوعی دیگر از گذاشتن پوست در بازی است.

پوست در بازی در عالم مالی

مدیران شرکت‌ها در بسیاری از موارد از شرکت سهام جایزه یا حق تقدم خرید دریافت می‌کنند. مثلا می‌توانند سهام 500 تومانی را با پرداخت 100 تومان بخرند. این صورت اگر قیمت سهم به 200 تومان هم برسد، آن‌ها صددرصد سود می‌کنند.

نظریه پوست در بازی

مدیران چقدر اجازه می‌دهند که رخدادهای مالی شرکت وارد زندگیشان شود؟

اما مواردی وجود دارد که مدیران شرکت، مستقل از حق‌تقدم‌ها و جایزه‌ها، با پول شخصی خود سهام شرکت را خریداری می‌کنند. در این موارد آن‌ها دارند پوست خود را در بازی می‌گذارند.

از خودتان سوال کنید که چه اتفاقی دارد می‌افتد وقتی مدیران ارشد یک شرکت، داروندار خود را به بازار می‌آورند و سهام شرکت خود را می‌خرند؟ آیا آن‌ها باور ندارند که قرار است تحولی عظیم رخ دهد و ارزش شرکت چند برابر شود؟

مشوق برای کار بیشتر

وقتی من سهام یک شرکت را دارم، مدام اخبار مرتبط با آن را پیگیری می‌کنم. به خاطر اخبار مثبت خوشنود می‌شوم و هر عملکرد منفی مدیریت عصبانی‌ام می‌کند. حالا اگر با این حجم از احساسات، مدیر شرکت شوم چه‌کار می‌کنم؟

وقتی پوستم را در بازی گذاشته باشم، تصمیم‌هایم متفاوت می‌شود. حالا به‌سادگی نمی‌پذیرم که با دریافت اندکی رشوه، کاری را انجام دهم که باور دارم به شرکت صدمه می‌زند. طوری دیگر از دارایی شرکت محافظت می‌کنم. تجدید ارزیابی را جدی می‌گیرم. چشم از بدهی‌ها بر نمی‌دارم و در تقسیم سود، سهام‌داران را در نظر می‌گیرم.

وقتی پوستم را در بازی گذاشته باشم به‌سادگی نمی‌پذیرم که با دریافت اندکی رشوه، کاری را انجام دهم که باور دارم به شرکت صدمه می‌زند.

آیا مدیران اجرایی یک شرکت سرمایه‌گذاری در حساب شخصی خود جایی برای واحدهای صندوق خودشان دارند؟ آیا وقتی به مشتری‌ها می‌گویند که صندوقشان بهینه‌ترین ترکیب « کم‌ریسک و پربازده » را پیشنهاد می‌کند، خودشان هم به این حرف اعتقاد دارند؟

عدم تقارن در بازی

مدیران همواره می‌توانند تصمیم‌هایی بگیرند که خودشان سود کنند، درحالی‌که ریسک به مشتری‌ها یا سرمایه‌گذاران منتقل شود. یک سوی بازی جوایز را بر می‌دارند درحالی‌که ریسک‌ها و مخاطرات به‌سوی دیگر منتقل می‌شود. این موضوع یکی از خطرناک‌ترین انواع عدم تقارن است.

از نظر نسیم طالب، عدالت یعنی این‌که ریسک و پاداش به‌طور منصفانه‌ای بین دوطرف بازی تقسیم شود. از نظر او بیشتر بانک‌ها، شرکت‌های سرمایه‌گذاری و حتی شرکت‌های تولیدکننده کالا دقیقا در مسیر عکس می‌کوشند: بازده برای ما، ریسک برای شما.

از نظر طالب، این‌که مدیران ارشد مجبور شوند که پوست خود را در بازی بگذارند، بهتر از هر قانون و مصوبه‌ای به از بین رفتن تقارن ریسک و بازده منجر می‌شود. به شرط این‌که سرمایه‌گذاری مدیران، درست مثل سرمایه‌گذاری افراد از بیرون انجام‌شده باشد: از مجرای بورس نه از طریق سهام ترجیحی و تشویقی.

سیستم تشویق و تنبیه

از منظر روانی، تشویق و تنبیه یکی از بهترین روش‌ها برای شکل‌دهی رفتار است. مدیران معمولا از مزایای تشویقی بهره‌مند می‌شود: درصد از محل فروش، تشویق برای افزایش سود یا جایزه برای شکستن رکورد تاریخی تولید.

اما در بسیاری از موارد هیچ نظام تنبیهی روشنی وجود ندارد. مثلا اگر شرکت ورشکست شود، ضرر سنگینی متحمل شود، فروشش کاهش پیدا کند یا ارزش سهامش نصف شود، در بدترین حالت مدیر را اخراج می‌کنند، بدون هیچ جریمه‌ای.

این مدیران مثل فرمانده‌های جنگی دور از خط مقدم هستند. آن‌ها به‌سادگی می‌توانند فرمان حمله صادر کنند و ارتشی بزرگ را به نابودی بکشند، بدون آن‌که نگران جان خود باشند. در مقابل جنگ‌های باستانی را تصور کنید وقتی پادشاه در صف اول جنگ بود. او پوستش را در بازی گذاشته بود.

تحصیل‌کرده‌ای احمق

این‌که یک فرد دکترای اقتصاد داشته باشد، در دانشگاهی معتبر تدریس کند و ده‌ها کتاب ترجمه و تالیف کرده باشد، دلیلی خوبی برای احمق نبودن او نیست. پزشک‌ها، اقتصاددان‌ها، وکلا و نمایندگان، نامزدهای انتخاباتی، اساتید دانشگاه و کارشناسان تلویزیونی به‌سادگی می‌توانند تحصیل‌کرده‌ای احمق (IYI) باشند.

کسی که در کانال تلگرامی خود از افزایش بهره‌بانکی و وضع تعرفه‌های وارداتی با هدف حمایت از تولید دفاع می‌کند، به‌خصوص وقتی با اصطلاح‌های خارجی به حرف‌هایش رنگ‌وبوی علمی می‌دهد.

این اتفاق به‌خصوص در مورد اقتصاددان‌هایی که در مورد بورس نظر می‌دهند و کارشناسان مالی که تئوری‌های نظری اقتصاد را به بحث می‌گیرند، مرسوم است. از بیرون به‌نظر می‌رسد که استاد اقتصاد باید بورس را به‌خوبی بشناسد، اما تفاوت اقتصاد و مالی شبیه به نقاش و گرافیست است.

نسیم طالب پیشنهاد می‌کند که با دعوت این احمق‌ها به گذاشتن پوست در بازی به‌سادگی می‌شود به هویت اصلی آن‌ها پی برد. کسی که مدعی می‌شود «بورس تا سال آینده بازده چهارصددرصدی دارد» چرا تمام زندگی‌اش را به بورس نمی‌آورد؟

پوست در بازی سیاست

دنیای سیاست پر است از احمق‌های تحصیل‌کرده که به‌هیچ‌عنوان حاضر نیستند پوست خود را وارد بازی کنند. مثلا وزیر علومی را تصور کنید که فرزندان خودش را برای تحصیل به خارج می‌فرستد، یا وزیر آموزش‌وپرورشی که برای بچه‌هایش معلم خصوصی می‌گیرد، به‌وضوح پوست خود را از بازی بیرون کشیده‌ است.

وزیر علومی که فرزندان خودش را برای تحصیل به خارج می‌فرستد به‌وضوح پوست خود را از بازی بیرون کشیده‌ است.

این رخداد را می‌شود در همه‌جا بررسی کرد. آیا مدیرعامل یک بانک، پولش را در بانک خودشان می‌گذارد؟ آیا مدیر یک خودروسازی باافتخار خودروی ساخت خودشان را می‌خرد (نه خودروی رایگانی که از شرکت می‌گیرد)؟

اگر همین آدم‌ها پوستشان را در بازی بگذارند ماجرا به‌طور کامل عوض می‌شود. مثلا تصور کنید که نمایندگان مجلس می‌خواستند با «قانون کار» مشغول به کار شوند و اگر مجبور بودند درصورت بیکار شدن به دنبال بیمه بیکاری بروند، قطعا در مورد قانون کار به شکلی متفاوت بحث می‌کردند.

اثر لیندی

یکی از موارد جالب در ارتباط با نظریه پوست در بازی اثر لیندی است. فرض کنید میانگین عمر تمام گاوهای جهان 20 سال باشد. یک گاو ده‌ساله چقدر دیگر امید به زندگی دارد؟ حدود ده سال بیشتر. آیا شانس زنده‌ ماندن گاو بعد از بیست‌سالگی افزایش پیدا می‌کند؟ قطعا خیر.

حالا به یک سوال دیگر جواب می‌دهیم. چقدر احتمال دارد که پنجاه سال بعد، فناوری تلفن هوشمند همچنان وجود داشته باشد؟ خیلی بعید است. اما آیا همان اندازه بعید است که فناوری‌هایی مثل آتش و چرخ هم در آن زمان به‌طور کامل حذف‌شده باشند؟

پوست در بازی

چقدر احتمال دارد که ده سال دیگر، قدیمی‌ترین رستوران موجود در جهان تعطیل شده باشد؟

شرکت‌ها مثل گاو نیستند، بلکه به چرخ شباهت دارند. وقتی یک سال از زمان تاسیس یک شرکت می‌گذرد، بعید نیست که سال دیگر این شرکت وجود نداشته باشد. اما این‌که تویوتا بیست سال دیگر همچنان وجود داشته باشد، خیلی زیاد است. به افزایش امید به زندگی با گذر زمان، اثر لیندی می‌گویند.

اثر لیندی و پوست در بازی

روزهای اولی که یک شرکت تاسیس می‌شود، هیچ بعید نیست که موسسین پول و امکانات شخصی خود را وارد موسسه‌شان کنند. مثلا روز اولی که یک رستوران باز می‌شود، بعید نیست که فرد قاشق‌ و چنگال‌های خانه خود را هم به رستوران بیاورد.

اما وقتی شرکت در بورس عرضه می‌شود، دیگر ماجرا از این مراحل عبور کرده است. شرکت به بلوغ رسیده و حالا مردم می‌توانند مالک بخشی از شرکت شوند. آیا در این زمان هم مدیران شرکت پوستشان را وارد بازی می‌کنند؟

اگر این اتفاق بیفتد، اثر لیندی تقویت می‌شود. خیلی بعید است که مدیران شرکت اندکی قبل از اعلام ورشکستگی خانه خود را برای خرید سهام شرکت بفروشند.

از طرف دیگر، الزام مدیران ارشد برای خرید مقدار مشخصی سهام باعث می‌شود که آن‌ها برای بقای شرکت با تمام وجود بجنگند.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

  • ناشناس

    دقیقا همینطوره مسئولان ما از دور اتش رو نظاره می کنن و بهش می گن فرصت که البته درست است فرصت برا اونها و اتش برای ما