بحث در مورد قانون، بحثی قدیمی و تاریخی است. برخی باور دارند که یک قانون بد، هرچه باشد از بیقانونی بهتر است و هستند کسانی که به وجود قوانین بدبین هستند و قوانین را ابزار ثروتمندان برای بهرهکشی موجه از ضعفا میدانند. قوانین کسبوکار هم از این قاعده مستثنا نیستند. عدهای مدام سنگ قانون را
بازاریابی از جمله علومی است که عموم مردم با آن آشنایی دارند. شاید به این دلیل که ما میدانیم هر شغلی که داشته باشیم، بدون استراتژی بازاریابی نمیتوانیم کار خود را آنطور که بایدوشاید معرفی کنیم. یکی از اهداف بازاریابها همین است. این که بتوانیم قیمت محصولات و خدماتمان را به ارزششان نزدیک کنیم. یعنی
همین لحظه که شما در حال خواندن این مقاله هستید، ممکن است یک کیف مارک فندی همراهتان باشد، کفش مارک آدیداس پوشیده باشید و فریم عینکتان ساخت کشور سوییس باشد و البته بهاحتمالزیاد همین متن را با گوشی هوشمند خود که شاید ساخت کمپانی اپل باشد بخوانید. اگر از ظاهر شما بگذریم، با کمی توجه
اقتصاد آزمایشگاه ندارد. شاید این جمله، مهمترین گزاره در مورد علم اقتصاد باشد. اقتصاددانها نمیتوانند نظریهای خود را روزی سهبار بیازمایند و ضعفها و قوتهایش را شناسایی کنند. به همین دلیل، رخدادهای خاص برای اقتصاددانها اهمیت دارد. در روزهای خاص مثل کریسمس، عید شکرگزاری و ولنتاین میتوانیم اثر کوتاهمدت افزایش و بعد کاهش ناگهانی تقاضا
در بازار سرمایه نبردی سنتی میان تحلیلگران بنیادی و تکنیکال وجود دارد. هر کدام از آنها ایرادهایی جدی به روش هم وارد میکنند و سعی میکنند نشان دهند که روششان بهتر و موثرتر است. در خلال این نبرد، هستند کسانی که نه با تحلیل کاری دارند و نه با نمودار. آنها از دوستی که در
همه ما با مفهوم آقازادگی آشناییم و میدانیم آقازاده کیست و چطور زندگی را پیش میبرد. بااینحال این موضوع کمتر در مجامع علمی به بحث گذاشته میشود و کمتر کسی آن را بهعنوان موضوعی جدی و خطرناک فرض میکند. پرداختن به آقازادگی گاهی به یک یا چند خبر جنجالی محدود میشود. وقتی آقازاده تصمیم میگیرد
تا اینجا قرن ۲۱ بیاندازه هیجانانگیز بوده است. در این قرن گوگل، اپل و فیسبوک به زندگی ما راه پیدا کردند و دنیا خیلی شبیه به فیلمهای علمی تخیلی شد. رباتهای هوشمند، خودروهای خودران و چاپگرهای سهبعدی باعث شدند که هرچه بیشتر برای آینده دوستداشتنی انتظار بکشیم. اما در این قرن پدیدهای متولد شد که
بیشتر ما برای ادامه حیات به کار نیاز داریم. بعضی از ما فقط برای درآمد است که کار میکنیم و بعضیها کارمان را دوست داریم و از آن لذت میبریم. حتی اگر خودمان شاغل نباشیم، بیتردید فردی شاغل باید از ما حمایت کند، یا به هر ترتیب باید منبعی برای درآمد پیدا کنیم. برای همین
بیشتر مردم برای دوران بازنشستگی خود هیچ پساندازی ندارند. وقتی کسی در جوانی شروع به کار میکند، از دوران سخت دانشجویی عبور کرده است. حالا میتواند به رستوران برود، گوشی نو بخرد، دوستانش را مهمان کند و به سرووضعش توجه بیشتر کند. به نظر او حقوقش کمتر از آن است که بتواند پسانداز کند. وقتی
در طی ربع قرن گذشته میتوان گفت که اقتصاد کلان دچار بحران شده است. بحران از این منظر که تضادهایی در بین مکاتب مختلف آن به وجود آمده است. مکاتب اقتصادی از قدیم تا به امروز دستخوش تغییرات زیادی شدهاند. نکتهای که وجود دارد، این است که این تضادها بیشتر حول موضوعات نظری، شواهد تجربی
آخرین اخبار