چند روز پیش یکی از دوستانم پیامی برایم فرستاد که درخواستی ساده داشت: «لطفا یک مقاله بنویس با این موضوع: چطور اقتصادی فکر کنیم؟» وقتی بیشتر با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او بهدرستی معنی تفکر اقتصادی را متوجه نشده است. چیزی که او میخواست مقالهای شبیه به «چطور خسیستر باشیم» یا «چطور پول
برای آنکه اقتصادی سالم داشته باشیم، به بازارهای مالی پاک و پویا محتاجیم. همانطور که نظام پولی بدون بانک قابلتصور نیست، بهسختی میتوان شرایط ایدهآل سرمایهگذاری و سرمایهپذیری را بدون بورسهای فعال و سرزنده تصور کرد. به همین دلیل تقریبا در تمام کشورهای جهان بورسهای مختلفی با اهداف متفاوت تشکیل میشود. بورس اوراق بهادار، بورس
نمیدانم به یاد میآورید یا نه، زمانی را که برای پرداخت قبضها به بانک میرفتیم. باید یک فیش کاغذی را پر میکردیم. پول نقد میدادیم. بعد مامور بانک روی قبض «ماشیننویسی» میکرد. گاهی پیش میآمد که مجبور میشدیم قبض را به مخابرات یا شرکت آبوفاضلاب ببریم تا آنها از پرداخت قبض مطمئن شوند. اما چند
شاید شما هم شنیده باشید که بعضیها ذاتا مدیر هستند. کسانی که بهسادگی جمع را در دست میگیرند و میتوانند آنها را به سمت هدفی ویژه هدایت کنند. مثلا وقتی با دوستان خود به سفر میروید، بعد از مدتی میبینید که یکنفر دارد همه را هدایت میکند. دیگران هم با اختیار و رضایت از او
شاید دل شما هم برای بازی سوپر ماریو یا همان قارچ خور خودمان تنگشده باشد. خیلی از پسرهای دهه شصت، کودکیشان را با بازی کونترا گذراندهاند. دخترهای زیادی هم بودند که با SIMS به دنیای بازیهای ویدیویی قدم گذاشتند. افسانه زلدا، Doom، نید فور اسپید و فیفا بخش مهمی از خاطرات کودکی ما هستند. کنسولهای
همیشه بحث در مورد علم اقتصاد از اقتصاددانهای کلاسیک و در راس آنها آدام اسمیت شروع میشود و با دیوید ریکاردو، جان استوارت میل، کارل مارکس و آلفرد مارشال ادامه پیدا میکند. این متفکران بزرگ پایههای اساسی درک ما از اقتصاد را شکل دادند. اما وقتی آلفرد مارشال در سال ۱۹۲۴ دنیا را ترک میکرد،
میخواهید کسبوکاری جدید را کلید بزنید. یا قصد دارید کار خود را توسعه دهید. شاید هم میخواهید بر کسبوکاری موجود سرمایهگذاری کنید. مثلا شاید بخواهید در بازار سرمایه سهام چند شرکت را بخرید. طبیعتا تمام جوانب صنعت را میسنجید. برای سرمایهگذاری وضعیت درونی شرکت را به کمک صورتهای مالی آن بررسی میکنید و شاید با
چند روز پیش یکی از دوستانم از من پرسید «به نظر تو بهتر است با حقوقم چهکار کنم؟» پاسخ دادن به این سوال نیاز به فکر نداشت. بیدرنگ گفتم «به نظر من بهترین کار این است که حقوقت را بدهی به من!» دوستم خندید و درخواست کرد که یک جواب جدی به او بدهم. اما
فرض کنید به برنامهنویسی تسلط کامل دارید. ایدهای خوب برای تولید یک اپلیکیشن هم در اختیار شما است. اما هیچچیز از طراحی گرافیک نمیدانید. اجرای پروژه به دانش مهندسی و اطلاعات حقوقی نیاز دارد که شما از آن بیبهرهاید. بیشتر مردم در این موقعیت طرح تجاری خود را کنار میگذارند. چرا که یک اپلیکیشن مفید
اجازه بدهید کمی از لحن رسمی و جدی فاصله بگیرم و خیلی صریح بپرسم «آیا خوشگل و خوشتیپها بیشتر از مردم معمولی پول درمیآورند؟» در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که پاسخ این سوال مثبت است. خودتان را جای یک مدیر بگذارید. دو رزومه کاملا مشابه به دست شما میرسد. هر دو یک
آخرین اخبار