برآمدنِ «اژدهای سرخ»/ آیا در سال ۲۰۲۲ چین بالاخره آمریکا را پشت سر میگذارد؟
سال ۲۰۲۱ میلادی هم به پایان رسید و این شاید زمان مناسبی باشد برای اینکه دستکم به یک تغییر مهم در وضعیت جهان در سالهای اخیر اشاره کنیم: درونگرا شدن چین (به عنوان ابرقدرتی در حال ظهور) و اینکه این کشور میخواهد با سرعت بیشتری نقطه ثقل اقتصاد و سیاست جهان را به سمت شرق
سال ۲۰۲۱ میلادی هم به پایان رسید و این شاید زمان مناسبی باشد برای اینکه دستکم به یک تغییر مهم در وضعیت جهان در سالهای اخیر اشاره کنیم: درونگرا شدن چین (به عنوان ابرقدرتی در حال ظهور) و اینکه این کشور میخواهد با سرعت بیشتری نقطه ثقل اقتصاد و سیاست جهان را به سمت شرق بکشد.
به گزارش تجارتنیوز ، برآمدن چین به عنوان یک قدرت اقتصادی، دستکم ۳ دهه است که برای همگان مسجل شده، اما تا همین چند سال پیش، بسیاری فکر میکردند که چین، دستکم از منظر روابط بینالملل، با آمریکا یا شوروی سابق متفاوت است.
چین عمدتا یک قدرت اقتصادی قلمداد میشد، شاید چیزی شبیه به ژاپن، که در دهه ۱۹۹۰ میلادی دومین قدرت اقتصادی پس از آمریکا بود و البته، سودایی برای تاثیرگذاری بر سیاست جهانی نداشت.
با این همه، بروز تنشهای سیاسی میان چین و آمریکا در سالهای اخیر و برخی رفتارهای چین در این سالها، نشان داده که احتمالا باید در این عقیده تجدید نظر کرد. در واقع، چینیها مدتی است که با افزایش توان نظامی خود، دارند همان مسیری را میروند که اتحاد جماهیر شوروی در زمان «جنگ سرد« رفته بود: بدلشدن به یک وزنه مهم در روابط بینالملل و یک قطب قدرت، در کنار آمریکا.
یک چینِ متفاوت
اما آیا شواهدی هست که این مدعا را تایید کند؟ چین در سالهای اخیر بزرگترین و جاهطلبانهترین برنامه اقتصادی برای تاثیرگذاری بر اقتصاد جهانی را، آناندازه که در توانِ یک کشورِ منفرد قرار دارد، به اجرا نزدیک کرده است.
طرح «کمربند-جاده» (Belt and Road Initiative)، یا همان «جاده ابریشم جدید» را شاید بتوان بزرگترین برنامهریزی در سدههای اخیر برای تاثیرگذاری بر اقتصاد جهانی دانست. چینیها میخواهند همان مسیری را احیا کنند که برای چندین قرن به اقتصاد جهانی شکل داده بود.
نشریه «اکونومیست» زمانی با اشاره به «جاده ابریشم جدید»، از تیتر «سیاره چینی» استفاده کرده بود.
«جاده ابریشم باستانی»، مسیری بود که کالاها را از شرقِ جهان به غربِ جهان انتقال میداد و نبض اقتصاد جهانی و تقریبا تمامِ گردش مالیِ آن را به دوش میکشید. «جاده ابریشم جدید» به آناندازه اهمیت نخواهد داشت، اما اگر تکمیل شود، میتواند سهمی دستکم ۵۰ درصدی از تمام مبادلات تجارت جهانی را به خود اختصاص بدهد.
چین دست به اسلحه میشود
اما چرا این طرح اینقدر اهمیت دارد و چه چیزی نسبت به گذشته تغییر کرده است؟ در طول ۳۰ سال گذشته، اقتصاد چین نزدیک به ۳۵ برابر بزرگ شده است، عددی که حیرتانگیز است و بعید است برای کشورهای زیادی تکرار شود.
در سال ۱۹۹۰ میلادی، تولید ناخالص داخلی (GDP) چین نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دلار بود و حالا، همین شاخص برای چین به حدود ۱۴ تریلیون دلار رسیده و در واقع ۳۵ برابر شده است. به راحتی میتوان تصور کرد که چنین رشدی، چه اعتماد به نفسی به رهبران چینی میدهد.
به موازات این رشد اقتصادی، چین در این مدت یک تغییر دیگر هم داشته است: نظامیگریِ چینیها، بر خلاف انتظارات در جهانِ غرب، به شدت افزایش پیدا کرده و این کشور حالا یک قدرت نظامیِ بزرگ هم هست.
چین حالا تقریبا تمام فناوریهای نظامی سطح بالایی را که آمریکاییها دارند، بومی کرده است.
چین حالا هم زیردریاییهای هستهای دارد؛ هم ناوهای هواپیمابر دارد؛ هم بمبهای هستهای قابل نصب بر روی موشکهای قارهپیما؛ هم ماهوارههای نظامی و هم جنگندههای نظامی نسل پنجم و هم برنامههایی برای ساخت جنگندههای نظامی نسل ششم.
به عبارت ساده، چین حالا تقریبا تمام فناوریهای سطح بالای نظامی که در انحصار آمریکاییها بوده را بومی کرده است. این در حالی است که چین، از نظر ادوات و نفرات نظامی هم بزرگترین ارتش جهان را دارد.
چرا غربیها نگراناند؟
نگرانی غربیها قابل فهم است. چین بسیاری از ساختارهای منظم سیاسی در جهان را در آستانه فروپاشی قرار داده و این روند میتواند گسترش هم پیدا کند. مثلا، تلاشهای چین برای تحت انقیاد قرار دادن هنگکنگ و تایوان، چندین برابر شده و مشخص نیست فرجام این ماجرا چه خواهد بود.
چینیها در «شورای امنیت سازمان ملل متحد» هم حضور دارند و دارای «حق وتو» هم هستند. بنابراین، چین لقمهای نیست که بشود آن را مانند ژاپنِ زمان جنگ جهانی دوم یا آلمان نازی به راحتی قورت داد.
روابط اقتصادی چین و جهان غرب هم به شدت پیچیده شده است. چینیها نزدیک به ۱٫۱ تریلیون دلار از اوراق قرضه دولتی آمریکا را خریدهاند و به عبارت ساده، آمریکا همین میزان به چین بدهکار است.
روابط اقتصاد اروپا و چین هم همینقدر گسترده است. در سال ۲۰۲۰ میلادی، چین بزرگترین شریک تجاری آلمان بود و حجم تجارت دو طرف به حدود ۲۶۰ میلیارد دلار میرسید. (حجم تجارت ایران و چین، اکنون نزدیک به ۱۸ میلیارد دلار است.)
چین درونگرا میشود
اما نگرانیها حتی بیش از این هم هستند. اقتصاد چین در دهههای گذشته، از فرآیند «جهانیشدن» (Globalization) سود برده بود. «اپل»، «تسلا» و بسیاری شرکتهای بزرگ آمریکایی، در واقع تولیداتشان را در خاک چین انجام میدادند و اگر دلارهای خارجی نبود، اقتصاد چین ایناندازه رشد نمیکرد.
اما حالا چین میخواهد زیر میز بزند. چندی پیش، «کنگره ملی خلق چین»، چهاردهمین برنامه ۵ ساله توسعه این کشور را مصوب کرد و نکته جالب در این برنامه، تاکید بر توجه به «درون» در رشد اقتصادی چین بود.
روابط چین و آمریکا در زمان ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» به شدت تنشآلود شد.
در این برنامه اشارات جالبتوجهی به بومیسازیِ فناوریهای پیشرفته شده است. به عنوان نمونه، چین قرار است سرمایهگذاری گستردهای در حوزه فناوریهای خاص (در زمینه هوافضا، زیستفناوری، ساخت ابررایانهها و امثال اینها) صورت بدهد و وابستگی خود به «زنجیره تامین» جهانی در این حوزهها را کاهش بدهد.
بر این اساس، قرار است چینیها بر خلاف سه دهه گذشته، بیشتر به تولید و مصرف در داخل اقتصاد خودشان توجه کنند و این موضوع به دلیل تنشهای تجاری اخیر میان چین و آمریکا، افزایش هم پیدا کرده است.
جنگ تجاری، نوک کوه یخ
آمریکا و چین، در دوران ریاستجمهوری ترامپ، وارد یک جنگ خاموش شدند، فرآیندی که به «جنگ تجاری» موسوم شد. بر این اساس، ترامپ که وعده «اول آمریکا» (America First) را داده بود، بر سر واردات کالاهای چینی تعرفههای تجاری سنگین وضع کرد و چینیها هم به شکلی مشابه پاسخ دادند.
با این همه، این ماجرا بر خلاف تصور آمریکا، به نفع چین تمام شد. بررسیهای «بنیاد کارنگی برای صلح جهانی» (Carnegie Endowment for International Peace) نشان میدهد که تعرفههای تجاری وضع شده نتوانستهاند تراز تجاری ایالات متحده را بهبود بدهند اما مازاد تجاری چین را افزایش دادهاند و افزون بر این، مقاصد صادراتی این کشور را نیز متنوعتر کردهاند.
جنگ تجاری میان چین و آمریکا، در نهایت به ضرر آمریکا تمام شد.
بر اساس آمارها، واردات آمریکا در سال ۲۰۱۹ میلادی در مقایسه با سال پیش از آن حدود ۴۴٫۳ میلیارد دلار کاهش یافته است. کاهش واردات از چین عامل اصلی این کاهش در واردات بوده که به دلیل وضع تعرفه بر روی وارداتِ بیش از ۳۷۰ میلیارد دلار کالای چینی توسط آمریکا پدید آمده است.
بهتر است با چین سرشاخ نشویم!
به این ترتیب، اگر سال ۲۰۰۹ میلادی (در میانه بحران اقتصادی جهانی) را کنار بگذاریم، واردات آمریکا از هیچ یک از شرکای تجاریاش تا به حال یکباره تا ایناندازه کاهش پیدا نکرده است. این در حالی است که کاهش واردات آمریکا از چین در سال ۲۰۱۹ در مقایسه با سال پیش از آن تنها ۱۶ درصد بوده است.
آمریکا به یک دلیل ساده ضرر کرده است: بارگیری مجدد کالاهای صادراتی در کشورهای ثالث (Re-exportation). بر این اساس، مشتری نهایی در آمریکا نمیتواند مطمئن باشد که کالایی که به دستش میرسد واقعا از چین آمده یا نه. تجربه هم نشان داده که آمریکاییها معمولا کالاهای تولید شده در چین را که از مکزیک یا ویتنام عبور کرده، به نام این کشورها تحویل میگیرند.
سال ۲۰۲۲ میلادی، میتواند پر از خبرهای مهم در مورد برآمدن چین به عنوان یک ابرقدرت نظامی-اقتصادی باشد.
جانِ کلام اینکه چین حالا بیش از تصور آمریکا قدرت گرفته است. سیاستهای اقتصادی چین به اندازهای موفق بوده که اروپا در کاهشدادنِ سطح روابط تجاریاش با چین تردید دارد. علاوه بر این، اروپاییها حتی در همکاری با آمریکا برای اعمال تحریم اقتصادی بر چین هم مردد هستند. (البته تحریمهایی وضع کردهاند.)
از آنسو، با یک ابرقدرت اقتصادی-نظامی که ۱٫۴ میلیارد نفر جمعیت دارد و بازار داخلیاش به اندازه کافی بزرگ هست که با بستن مرزهایش دوام بیاورد، دشوار بتوان سرشاخ شد. با ورود به سال ۲۰۲۲ میلادی، شاید خبرهای تازهای در مورد نزاع میان غرب و شرق بشنویم.
نظرات