کد مطلب: ۶۳۹۹۰۶

چرا وقوع «جنگ جهانی سوم» غیرممکن است؟/ آیا ایران و چین پشت روسیه را خالی می‌کنند؟

چرا وقوع «جنگ جهانی سوم» غیرممکن است؟/ آیا ایران و چین پشت روسیه را خالی می‌کنند؟

جنگ در اوکراین خیلی‌ها را نگران وقوع جنگ جهانی سوم کرده و این در حالی است که چنین رخدادی بعید است.

جنگ در اوکراین خیلی‌ها را نگران وقوع جنگ جهانی سوم کرده و این در حالی است که چنین رخدادی بعید است.

آیا جنگ اوکراین به «جنگ جهانی سوم» ختم خواهد شد؟ این پرسشی است که این روزها از این‌سو و آن‌سو به گوش می‌رسد و دل خیلی‌ها را (به ویژه در کشورهای اروپایی) می‌لرزاند. با این همه، بگذارید خیال‌تان را راحت کنم، چنین اتفاقی نخواهد افتاد!

به گزارش تجارت‌نیوز ، وضعیت روابط بین‌الملل و چشم‌انداز بحران انرژی و بحران غذا، در دست‌کم ۳۰ سال اخیر هیچ‌گاه به اندازه امروز نگران‌کننده نبوده است. از طرفی، روسیه تهدید به استفاده از بمب اتمی کرده که این هم کم‌سابقه و بی‌اندازه نگران‌کننده است.

اما بعید است که نگرانی‌های کنونی (با وجود وسعت و اندازه‌شان و با وجود جان و مال‌هایی که خواهند گرفت)، به یک جنگ جهانی دیگر، آن هم در شکل و ابعاد جنگ‌های جهانی اول و دوم ختم شوند. اما چرا چنین است؟

جهانِ آن روزگار، جهان امروز نیست

جنگ‌های جهانی اول و دوم، واقعا جهانی بودند، به این معنی که پهنه وسیعی از جهان را در بر گرفتند. در هر دو مورد، ارتش‌های اروپایی نه فقط در خاک خودشان، که در خاک مستعمره‌های‌شان در قاره آفریقا و آسیا با یکدیگر می‌جنگیدند.

ورود ارتش آمریکا به هر دو جنگ، ورود امپراتوری عثمانی به جنگ اول و دخالت ارتش ژاپن در جنگ دوم هم مثالی دیگر از پهنه وسیع این دو جنگ است. از آن سو، ایرانِ ما هم که در هر دو جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود، هر دو بار آسیب فراوان دید: در جنگ اول از قطحی و بیماری و در جنگ دوم از خلع پهلوی اول که به آشوب سیاسی در ایران ختم شد.

با این همه، جنگِ کنونی در اوکراین که «جهان غرب» به تهدید می‌گوید ممکن است به «جنگ جهانی سوم» ختم شود، هیچ یک از ویژگی‌های دو جنگ جهانیِ پیشین را ندارد. به عبارت ساده‌تر، جنگ جهانی سومی در کار نخواهد بود، چرا که جهانِ امروز با جهانِ دهه‌های ۱۹۱۰ و ۱۹۴۰ میلادی از زمین تا آسمان فرق می‌کند. اما این تفاوت‌ها کدام‌اند؟

گری به سبک جنگ جهانی دوم، دیگر در دنیای امروزی جایی ندارد.

نظامی_گری به سبک جنگ جهانی دوم، دیگر در دنیای امروزی جایی ندارد.

پایان عصر استعمار: اروپا کوچک می‌شود

نخستین عاملی که جنگ‌های اول و دوم را به معنای واقعی جهانی کرده بود، تعدد مستعمرات قدرت‌هایی بود که در جنگ‌ها شرکت داشتند. در جنگ جهانی اول، بریتانیا و فرانسه هر دو مستعمرات متعددی داشتند: به عنوان مثال، بریتانیا مصر و عمان را در اشغال داشت و فرانسه هم مراکش و الجزایر را.

در جنگ جهانی دوم، بریتانیا همچنان مستعمرات زیادی را در اشغال داشت، مثلا بخشی از لیبیِ امروزی، نیجریه امروزی و سودانِ امروزی. فرانسوی‌ها هم تا سال ۱۹۶۲ میلادی، همچنان الجزایر را در اشغال داشتند. در جریان دو جنگ جهانی، این‌ها، به اضافه بلژیکی‌ها و آلمانی، در مستعمرات هم با یکدیگر درگیری نظامی داشتند.

بنابراین، آتش جنگی که در اروپا شعله‌ور شده بود (و دلایل خودش را هم داشت)، به دیگر نقاط جهان هم کشیده شد و به قطحی، آشوب سیاسی و جنگ‌های داخلی ختم شد. حتی پس از پایان جنگ‌های جهانی اول و دوم، هنوز هم تاثیرات این جنگ‌ها بر کشورهایی که هیچ ربطی به این جنگ‌ها نداشتند، هویدا بود.

جهانی که دو نیم شد

اما کشورهایی که هرگز مستعمره نشدند نیز محل رویاروییِ قدرت‌ها بودند. ایران یکی از این کشورها بود که سیاست داخلی آن از دوران احمدشاه قاجار گرفته تا پایان سلطنت پهلوی اول و بخشی از دوران پهلوی دوم، به صورت مستقیم تحت تاثیر فضای جنگ‌های جهانی و دوران میانِ آن دو بود (در ایران، در فاصله سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۴ خورشیدی).

در واقع، سایه دو جنگ جهانیِ اول و دوم، نزدیک به ۳۰ سال بر فضای سیاسیِ ایران افتاده بود. اگر جنگ جهانی دوم نبود، رضاشاه پهلوی احتمالا بسیار بیشتر سلطنت می‌کرد و اگر آلمان دست بالا را در جنگ پیدا کرده بود، ایرانِ زمان رضاشاه ممکن بود به سرعت به رشد و توسعه دست پیدا کند.

اما حتی پس از پایان جنگ جهانی دوم هم جابه‌جایی قدرت‌ها در سطح جهانی به شیوه‌ای رقم خورد که آمریکا و روسیه امروزی (و با شدتی کمتر اروپا) را همچنان در قلب رویدادها قرار می‌داد. «جنگ سرد»، که یک طرف آن «اتحاد جماهیر شوروی» بود و طرف دیگرش آمریکا، اروپا و بقیه جهان را هم به دو نیمه یا دو بلوک تقسیم کرد: «بلوک غرب» و «بلوک شرق».

شرق اروپا (کشورهایی مانند رومانی، مجارستان، آلمان شرقی و اوکراین) در «بلوک شرق» بودند و غرب اروپا (کشورهایی مانند ایتالیا، فرانسه و آلمان غربی) در «بلوک غرب». بقیه کشورهای جهان به هر حال به نحوی به یکی از این دو اردوگاه تعلق داشتند. مثلا ایران در «بلوک غرب» طبقه‌بندی می‌شد و کوبا در «بلوک شرق».

با این همه، محوریت رویدادها همچنان در آمریکا، اروپا و روسیه امروزی بود، یعنی در همه آن قدرت‌هایی که چند دهه یا چند سده پیش از آن هم محور رویدادهای جهانی بودند. اما آن وضعیت حالا دیگر حاکم نیست.

قاجار و رضاشاه پهلوی، قربانی جنگ های جهانی اول و دوم بودند.

احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی، قربانی جنگ_های جهانی اول و دوم بودند.

«عصر اقتصاد»، به جایِ «عصر نظامی‌گری»

با فروپاشی «دیوار برلین» و بعد هم «اتحاد جماهیر شوروی»، جهان تک‌قطبی شد، اما همین جهانِ تک‌قطبی، به سرعت شرایطی را فراهم کرد که قطب‌های دیگری هم به ژئوپولتیک جهانی اضافه شوند.

۵۰ سال پیش، ابعاد اقتصاد چین و ابعاد اقتصاد ایران کمابیش به یک اندازه بود، اما حالا تولید ناخالص داخلی یا همان GDPچین (بسته به منبع داده‌ها) بین ۱۸ تا ۹۰ برابر بزرگ‌تر از اقتصاد ایران است.

در واقع، اقتصاد چین حالا تنها از اقتصاد آمریکا عقب‌تر است و با فاصله از اقتصاد کشورهایی مانند ژاپن، آلمان، فرانسه، بریتانیا و روسیه جلوتر است، یعنی همه آن کشورهایی که چند دهه پیش قدرت‌های بزرگ جهانی بودند.

دنیای امروز دنیای اقتصاد است و چینی‌ها بسیار کمتر از ابرقدرت‌های قدیمی (آمریکا، شوروی یا بریتانیا) به نظامی‌گری علاقه دارند. چین تا به حال به آن معنا دست‌به‌اسلحه نشده و هر چند ممکن است روزی دست به سلاح ببرد، بیشتر مشتاق پول درآوردن است تا بمباران‌کردنِ دشمنانش.

ارتش قدرتمندی دارد، اما علاقه ای به نظامی گری نشان نداده است.

چین ارتش قدرتمندی دارد، اما علاقه_ای به نظامی_گری نشان نداده است.

جهان پوست انداخته است

این وضعیت در مورد هندی‌ها (که تا چند دهه دیگر صاحب سومین اقتصاد بزرگ جهان خواهند بود)؛ برزیلی‌ها، مکزیکی‌ها و اندونزیایی‌ها هم صادق است. این‌ها همه کشورهایی هستند که تا ۳ دهه دیگر، به فهرست ۱۰ اقتصاد بزرگ در جهان راه پیدا می‌کنند و جای ایتالیا، اسپانیا، کانادا و حتی فرانسه را می‌گیرند.

در آن زمان، درگیری فرضی میان کشورهایی مانند عربستان و یمن، احتمالا به یک درگیریِ محلی و بی‌اهمیت تعبیر خواهد شد، چرا که نفت به اندازه امروز اهمیت نخواهد داشت و قلب انرژی جهان هم دیگر غرب آسیا (خاورمیانه) نخواهد بود.

جنگ اوکراین هم اگر ۴۰ سال پیش رخ می‌داد، به مراتب مهیب‌تر از امروز می‌بود، چرا که در آن زمان اروپا هنوز مهم‌ترین نقطه جهان بود. امروز اروپا هنوز هم مهم است و جنگ در اوکراین هم برای همه دنیا بی‌اندازه اهمیت دارد، اما به چیزی شبیه به «جنگ جهانی سوم» ختم نخواهد شد.

دیگر «اتحادی» در کار نیست

با اطمینان می‌توان گفت که چین در حمایت از روسیه تردید اساسی دارد و نمی‌خواهد روابط اقتصادی‌اش با آمریکا، اروپا، کانادا، بریتانیا و استرالیا را فدایِ رضایت شخصی «ولادیمیر پوتین» کند.

چین خیلی زود پشت روسیه را خالی خواهد کرد و شواهد متعددی هم وجود دارد که نارضایتیِ نخبگان روسی از کشورداری پوتین هم اوج گرفته و ممکن است به سرنگونی او از داخل ساختار سیاسی روسیه ختم شود. اگر ایران هم از روسیه و شخص پوتین فاصله گرفت، جای تعجب نیست.

جنگ‌های جهانی اول و دوم به این دلیل «جهانی» بودند که «اتحادها» و «ائتلاف‌هایی» میان کشورها شکل گرفته بود که به خاطر آن حاضر به پرداخت هزینه بودند. چنان هزینه‌هایی را دیگر کمتر کشوری و کمتر مردمانی حاضرند بپذیرند. نگران «جنگ جهانی سوم» نباشید.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.