به گزارش تجارت نیوز، در نخستین ساعات روز سیزدهم آوریل ۲۰۲۵، جهان ادبیات یکی از بلندآوازهترین صداهای خویش را از دست داد. ماریو بارگاس یوسا، نویسنده پرویی، روشنفکر معاصر و یکی از واپسین سردمداران دوران طلایی ادبیات آمریکای لاتین، در خانهاش در لیما پایتخت کشور زادگاهش، چشم از جهان فرو بست. او در ۸۹ سالگی خاموش شد، اما پژواک اندیشه و قلمش، بیگمان تا نسلها در گوش زمان باقی خواهد ماند.
بارگاس یوسا نهفقط نویسندهای پرآوازه، که نهادی فکری، صدایی صریح در آسمان اجتماعی و اقتصادی و چهرهای فرهنگی با بازتابی جهانی بود. آثارش به بیش از ۳۰ زبان زنده دنیا ترجمه شدند، در شمارگان میلیونی به فروش رسیدند، در محافل دانشگاهی تدریس شدند و در گفتمان سیاسی و اقتصادی آمریکای لاتین، همچون آینهای از بحرانها، آرمانها و تناقضات به کار گرفته شدند. مرگ او، نهفقط پایانی بر یک زندگی خلاقه، که بسته شدن دریچهای است به سوی نوعی از ادبیات که در آن زیباییشناسی و ایدئولوژی، آزادی و مسئولیت، روایت و نظریه، دوشادوش هم پیش میرفتند.
یوسا در سال ۱۹۳۶ در آریکوئیپای پرو به دنیا آمد، اما زندگیاش، از همان آغاز، تابع مرزهای جغرافیا نماند. او دوران کودکی و نوجوانی را میان بولیوی و لیما گذراند، تحصیلات خود را در مادرید ادامه داد و سپس در دانشگاههای لندن، پرینستون و هاروارد تدریس کرد. در این میان، با سفرها و اقامتهایی طولانی در پاریس، بارسلون و بوئنوسآیرس، زیستجهانی شکل داد که فراتر از زبان مادری و اقلیم بومی، به ریشههای تمدنی غرب، تضادهای آن و نبردهای معاصر برای آزادی و عدالت پیوند میخورد.
رمان «قهرمان عصر ما»، پاسخی شورمند به ساختارهای اقتدارطلب نظام آموزشی نظامی در پرو بود؛ اثری که با استقبال منتقدان مواجه و آغازگر مسیری شد که به خلق شاهکارهایی چون «گفتوگو در کاتدرال»، «جنگ آخرالزمان»، «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟»، «مرگ در آند»، «رویای سلت» و… انجامید. هر یک از این آثار، جدا از ارزشهای زیباییشناسانهشان، تلاشی بودند برای کشف مکانیسمهای قدرت، ایدئولوژی، دین، بازار و حافظه جمعی در متن تاریخ آمریکای لاتین.
اما بارگاس یوسا نویسندهای صرف نبود. او کنشگری بود در عرصه فکر؛ روشنفکری که به شکلی رادیکال، از دلبستگیهای اولیهاش به اندیشههای چپگرایانه برید و به مدافع جدی اقتصاد بازار آزاد و لیبرالیسم کلاسیک بدل شد. این دگردیسی، که همزمان با دگرگونیهای اقتصادی در دهههای پایانی قرن بیستم رخ داد، موجب شد بارگاس یوسا به چهرهای جنجالی در فضای روشنفکری اسپانیولیزبان تبدیل شود؛ چهرهای که از دخالت دولت در صنعت نشر، از سانسور فرهنگی، و از اقتصاد رانتی و بسته کشورهای آمریکای جنوبی انتقاد و همزمان، ضرورت اقتصاد رقابتی و تولید محتوای آزاد در بازار نشر را با صراحت اعلام میکرد.
نقش اقتصادی یوسا در صنعت کتاب، موضوعی است کمتر بدان پرداخته شده، اما اهمیت آن کمتر از جنبههای ادبی آثارش نیست. او نهتنها یکی از پرفروشترین نویسندگان اسپانیاییزبان معاصر بود، بلکه آثارش سهمی جدی در تقویت صنعت نشر در جهان اسپانیولی داشت. نشر «آلفاگوارا»، که دههها شریک ادبی یوسا بود، بارها اعلام کرده است که رمانهای او ستون اصلی درآمد سالانهشان را تشکیل میداد. در بازار کتابی که همواره زیر فشار بحرانهای اقتصادی و تغییرات ذائقه مخاطب بوده، وجود نویسندهای همچون یوسا، که هم منتقدان او را میستودند و هم مخاطبان عام آثارش را میخریدند، موهبتی اقتصادی به شمار میرفت.
موفقیت اقتصادی آثار او، بهویژه پس از دریافت جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۰، شکل تازهای به خود گرفت. رمانهایی که پیشتر فقط در کشورهای اسپانیولیزبان محبوب بودند، راه خود را به بازارهای اروپای مرکزی و شرقی، شرق آسیا و خاورمیانه گشودند. ترجمه آثارش به زبانهایی چون فارسی، ترکی، چینی و کرهای، نشان از گسترش برند «یوسا» در مقیاسی جهانی داشت. او بیآنکه ساختار روایتش را فدای سلیقه بازار کند، موفق شد محصولی فرهنگی خلق کند که هم پیچیدگی ساختاری داشت، هم ظرفیت اقتصادی.
اقتصاد نویسنده برای یوسا نه صرفاً موضوعی درآمدی، که بخشی از پروژهی فکریاش بود. او بارها در مقالات مطبوعاتیاش، به نقش نویسنده در توسعه زیرساخت فرهنگی اشاره کرده بود. به باور او، در غیاب اقتصاد رقابتی، تولید ادبیات نیز به فساد و ابتذال دچار میشود. از همین رو، دفاعش از حقوق کپیرایت، مقابله با دزدی ادبی و نقد نظام یارانهای فرهنگ، با نگاهی بلندمدت به پایداری اقتصاد خلاق گره خورده بود. از نظر یوسا، نویسنده مستقل کسی بود که بتواند میان تخیل و سرمایه، تعادلی پدید آورد بیآنکه به یکی از آن دو تسلیم شود.
در عرصه سیاست نیز یوسا حضوری فعال داشت؛ او در سال ۱۹۹۰، خود را نامزد ریاستجمهوری پرو کرد و با شعارهایی لیبرال و توسعهمحور، در برابر آلبرتو فوجیموری ایستاد. هرچند در انتخابات شکست خورد، اما تجربهاش به یکی از نقاط عطف زندگیاش بدل شد و پس از آن، با تلخی و واقعبینی، قدرت را به چشم پدیدهای مشاهده کرد که هم میتواند ویرانگر باشد و هم اجتنابناپذیر.
در واپسین سالهای عمر، یوسا همچنان فعال ماند. مقالاتش در نشریاتی چون الپایس، لوموند و نیویورکتایمز منتشر میشدند، در همایشهای بینالمللی شرکت میکرد و در گفتوگوهایی صریح، از بحرانهای جهانی، ظهور پوپولیسم، خطرات دولتهای تمامیتخواه و افول کتابخوانی در عصر دیجیتال سخن میگفت. در یکی از آخرین گفتوگوهایش با فایننشال تایمز گفته بود: «نویسنده امروز اگر بازاری برای خیال نسازد، خیال را خواهند فروخت بیآنکه چیزی از ادبیات باقی بماند.»
خاموشی یوسا، پایان مردی است که میان نوشتن و زیستن، دیواری نکشید. او نوشت تا بفهمد، و زیست تا بنویسد. با رفتن او، جهانی دیگر فرو میریزد؛ جهانی که در آن، نویسنده نهتنها آفریننده داستان، که بازیگر صحنه اقتصاد، سیاست و فرهنگ بود. شاید در جهانی که الگوریتمها نویسندگی را تمرین میکنند، و پلتفرمها مرزهای زبان را درمینوردند، بیش از هر زمان، جای یوساها خالی است؛ آنانی که واژه را نه صرفاً ابزار، بلکه سرمایهای برای گفتوگو، تخیل و تحول میدانستند. اکنون، ما ماندهایم با یاد او و کتابهایی که هنوز، در بازارهای بیثبات جهان، حرفی برای گفتن دارند.