خبر فوری:

کد مطلب: ۱۶۲۳۹۴

لوبیای سحرآمیزی به نام رشد

لوبیای سحرآمیزی به نام رشد

در زندگی شخصی، همه ما به نوعی به دنبال رشد و تعالی هستیم. این رشد در بخش‌ها و ابعاد مختلف زندگی‌مان متبلور می‌شود. سرشت انسان‌ها به دنبال رشد و بالندگی است. مطلوبیت ما، با رشد درآمدمان، میزان تحصیلاتمان، محل زندگی‌مان، سطح رفاهمان و… افزایش پیدا می‌کند. مسیری که برای رشد باید طی کنیم پر از

در زندگی شخصی، همه ما به نوعی به دنبال رشد و تعالی هستیم. این رشد در بخش‌ها و ابعاد مختلف زندگی‌مان متبلور می‌شود. سرشت انسان‌ها به دنبال رشد و بالندگی است. مطلوبیت ما، با رشد درآمدمان، میزان تحصیلاتمان، محل زندگی‌مان، سطح رفاهمان و… افزایش پیدا می‌کند. مسیری که برای رشد باید طی کنیم پر از سوالات و چالش‌های مختلف است. سوالاتی چون؛ اینکه چگونه برخی از انسان‌ها این‌قدر موفق و ثروتمند هستند و برخی در فقر دست‌وپا می‌زنند؟ چرا درآمد بعضی ده برابر افراد دیگر است؟ آیا ذهن فقیر حاصل فقر است؟ آیا عامل بیرونی، نیروی محرکِ رشد این افراد شده است؟ اساسا ثروتمند بودن و داشتن رفاه وراثتی است؟ سبک زندگی انسان‌های موفق به چه شکل است؟

تمامی ما، با مغزی مملو از این قِسم سوالات، کنار هم درنهایت یک جامعه بشری را تشکیل می‌دهیم. این سوالات در سطح خُرد کنار هم جمع شده و تبدیل به سوالاتی در سطح کلان می‌شوند. چرا برخی کشورها در بازه زمانی خاص، این‌قدر ثروتمند شدند؟ چرا درآمد سرانه برخی کشورها بیش از ده برابر کشورهای دیگر است؟ چرا بعضی کشورها همچنان فقیرند؟ و از همه مهم‌تر اینکه ما چگونه مثل آن‌ها شویم؟ به عبارتی چگونه به آن سطح از رفاه و آسایش برسیم؟ چطور برخی کشورها گویی لوبیا سحرآمیزی دارند و با سرعت بالا رشد می‌کنند؟ فرمول ساخت این لوبیای سحرآمیز چیست؟

تمامی این سوالات باعث ایجاد مبحث بسیار مهمی در علم اقتصاد به نام رشد شده است. نظریات رشد همواره موردتوجه اقتصاددانان بوده‌اند و از ابتدای تحلیلِ سیستماتیک اقتصادی در زمان اقتصاددانان کلاسیک جایگاه بالایی را در مباحث و تحلیل‌های اقتصادی به خود اختصاص داده‌اند.

از کوزه همان برون تراود که در اوست

تمامی اقتصاددانان کلاسیک مانند اسمیت، هیوم، ریکاردو، مالتوس، استوارت میل و مارکس در نظریات خود به موضوع رشد پرداخته‌اند؛ اما نکته‌ای که نظریات رشد کلاسیک‌ها را با نظریات بعدی مانند رشد نوکلاسیک‌ها متفاوت می‌سازد، تمرکز آن‌ها بر ماهیت درون‌زا بودن رشد است. به عبارتی اقتصاددانانِ کلاسیک می‌گویند؛ رشد اقتصادی کشورها با انتخاب، تصمیم و بهینه‌یابیِ مردم و عوامل اقتصادیِ خصوصی به وجود می‌آید.

کلاسیک‌ها معتقدند که افراد به دنبال حداکثرسازی مطلوبیت خود و بنگاه‌ها نیز، به دنبال حداکثرسازی سود خود هستند و این مبنای تصمیم‌گیری و تخصیص منابع در آن‌ها است. يكي از فروض پايه در نظريات اقتصاد، فرض استقلال افراد و تامين حداكثر منافع شخصي توسط هر فرد بـر پايـه منطق رفتار عقلايي است. از ديدگاه نظري ايـن فـرض در كنار ساير فروض و به همراه وجـود عـواملي ماننـد منـابع اقتصادي و منابع انساني تامين‌كننده حداكثر رفاه اجتماعي است.

اقتصاددان‌های کلاسیک معتقدند که افراد به دنبال حداکثرسازی مطلوبیت خود و بنگاه‌ها نیز، به دنبال حداکثرسازی سود خود هستند و این مبنای تصمیم‌گیری و تخصیص منابع در آن‌ها است.

کلاسیک‌ها تعامل درون‌زای نیروهای اقتصادی و انتخاب‌های عقلایی عوامل اقتصادی را دلیل بر وجودِ رفاه و رشد محصول سرانه و محیط رقابتی می‌دانند. در مقابلِ رشد درون‌زا که کلاسیک‌ها محوریت نظریاتشان بود. عده‌ای مانند اقتصاددانان نئوکلاسیک، عامل رشد کشورها را برون‌زا می‌دانستند و معتقد بودند، عاملی خارج از اقتصاد باید باعث رشد آن شود. نظریات رشد برون‌زا به نظریاتی گفته می‌شود که در آن‌ها عوامل تاثیرگذار بر رشد و رفاه مانند؛ پیشرفت فنی و نرخ رشد نیروی کار و… برون‌زا در نظر گرفته می‌شوند. البته مدل‌های رشد جدید نیز دوباره به صورت درون‌زا توصیف‌شده‌اند.

پدر و نظریاتش

آدام اسمیت از اقتصاددانان برجسته مکتب کلاسیک و پدر علم اقتصاد معتقد است که نیروی کار، زمین و سرمایه (ابزار تولیدی که ساخته می‌شود) عوامل اصلی تولید هستند و آن‌ها را در معادله اصلی رشد خود آورده است. آدام اسمیت حرکتِ نظام اقتصادی را حاصل آن بخشِ مازاد درآمد افراد می‌داند که مصرف نمی‌شود و وارد کانال پس‌انداز می‌شود. این پس‌انداز سرمایه‌گذاری شده و از این طریق به رشد اقتصادی کمک می‌کند.

البته ممکن است این پس‌انداز به طور کامل در مسیر سرمایه‌گذاری قرار نگیرد، بلکه بخشی از آن دوباره به دلیل افزایش مخارج مصرفی ثروتمندان و دولت وارد بخش مصرفی شود و یا از آن‌ها در فعالیت‌های غیرتولیدی استفاده شود؛ اما آدام اسمیت معتقد است که تمامی پس‌اندازها تبدیل به سرمایه‌گذاری شده و همین افزایش سرمایه‌گذاری موتورِ متحرکه رشد اقتصادی است.

matn1 11

آدام اسمیت معتقد است که نیروی کار، زمین و سرمایه، عوامل اصلی تولید هستند.

آدام اسمیت تشریح می‌کند که؛ ثروتمندان هر ساله بخشی از درآمد خود را صرفِ پذیرایی از میهمانان و مخارج غیرمولدی مانند پرداخت به خدمت‌کاران می‌کنند که در مقابل مصرف خود چیزی تولید نمی‌کنند. از طرفی آن قسمت درآمد افراد ثروتمند که به صورت پس‌انداز باقی می‌ماند به عقیده او، به سرعت تبدیل به سرمایه می‌شود. در یک زمان دو گروه از درآمد استفاده می‌کنند، در مورد اول نیروی کار غیرمولد از این درآمد بهره می‌برد که سرمایه‌ای نمی‌افزاید؛ اما در گروه دوم افرادی مانند کارگران مولد، صنعت‌گران، پیشه‌وران از آن منتفع می‌شوند که تولید سرمایه می‌کنند؛ بنابراین مشخص است که آدام اسمیت رشد را کاملا درون‌زا می‌بیند و آن را ناشی از رفتار پس‌انداز و سرمایه‌گذاری افراد می‌داند.

انباشت سرمایه

نظریه رشد آدام اسمیت مانند هر نظریه دیگری دارای کم‌وکاستی‌های بود، اما نکات بسیار کاربردی را برای آیندگان در خود داشت. او معتقد بود که بهره‌وری نقش بسیار مهمی را در رشد اقتصادی ایفا می‌کند و چیزی که باعث می‌شود بهره‌وریِ نیروی کار افزایش یابد، انباشت سرمایه ( capital accumulation ) است. همان‌طور که میدانید عامل رشد بهره‌وری از دیدگاه آدام اسمیت تقسیم‌کار است و این تقسیم‌کار نیز به وسعت و بزرگی بازار بستگی دارد. وسعت و بزرگی بازار خود به میزان انباشت سرمایه بستگی دارد.

عامل رشد بهره‌وری از دیدگاه آدام اسمیت تقسیم‌کار است.

همان‌طور که گفته شد، آدام اسمیت رشد را درون‌زا می‌دانست، چرا که معتقد بود این رشد اقتصادی نشات گرفته از تصمیم و نحوه عملِ عوامل اقتصادی، مخصوصا در زمینه پس‌انداز و سرمایه‌گذاری است. اسمیت این‌گونه تشریح می‌کند که زمانی که بنگاه‌ها سود خود را محاسبه می‌کنند، بخشی از این سود را به بخش سرمایه‌گذاری مجدد اختصاص می‌دهند و بخشی دیگر از آن را در بخش R&D (تحقیق و توسعه) مصرف می‌کنند.

او توانست دو ایده‌ای که در ادبیات امروزه‌یِ رشد، نیز نقش مهم و برجسته‌ای را دارند، مطرح و پیش‌بینی کند:

  1. هرچه فعالیت‌ها تخصصی‌تر شوند، پیشرفت فنی، درون سیستم بیشتر حاصل می‌شود.
  2. دانش فنی جدیدی که ایجاد می‌شود، به مثابه کالایی است که نهایتا در بلندمدت تبدیل به کالای عمومی می‌شود و باعث قرارگیری فعالیت‌های بنگاه در معرض صرفه‌های بیرونی و بازدهی نسبت به مقیاس فزاینده بیرونی می‌شود. در نتیجه محدودیت‌های رشد کاهش پیدا می‌کند. به عبارتی ماهیت دانش فنی جدیدی که ایجاد می‌شود، طوری است که استفاده یکی مانع استفاده دیگری نمی‌شود.

بدبین‌های اقتصادی

مالتوس و ریکاردو هر دو از اقتصاددانان بدبین محسوب می‌شوند، نظریات رشد این دو نیز مانند آدام اسمیت، بر محوریت درون‌زا بودن مقوله رشد قرار دارد. نظریه رشد مالتوس شکل تغییر یافته‌ای از نظریه آدام اسمیت است. مالتوس معتقد است که ما برای رشد نیاز به زمین، باروری خاک، انباشت سرمایه و نوآوری داریم.

از دید او تفاوت در نرخ رشد کشورهای مختلف با یکدیگر، الزاما به قواعد اخلاقی و مذهبی‌شان و یا درجه امنیتِ مالکیت مربوط نمی‌شود. بلکه این توانایی‌های طبیعی متفاوت ملت‌هاست که باعث دستیابی به نرخ‌های رشد متفاوت می‌شود. مالتوس نوآوری‌ها را درون‌زا تلقی می‌کند و می‌گوید که ارتقا تکنولوژی و ابداع و نوآوری نتیجه تصمیماتی است که بر پایه بهینه‌یابی و سود گرفته شده‌اند.

اید تلاش کرد که میل نهایی به مصرف (عامل ایجاد تقاضا) و میل نهایی به پس‌انداز (عامل تاثیر گذار بر عرضه و محدودکننده تقاضا) در حالت بهینه باشند.

باید تلاش کرد که میل نهایی به مصرف و میل نهایی به پس‌انداز در حالت بهینه باشند.

نکته‌ای دیگر که در مبحث رشد، مالتوس بر آن تاکید می‌کند، این است که هر دو طرف عرضه و تقاضا باید با یکدیگر هماهنگ باشند. چراکه انباشت سرمایه، باروری زمین و نوآوری همگی در طرف عرضه به صورت هم‌جهت عمل می‌کنند؛ اما برای اینکه در مسیر رشد با مانعی روبه‌رو نشویم، لازم است که روند رشد از ناحیه کاهش تقاضا و به دنبال آن کاهش سود دچار وقفه نشود؛ بنابراین باید تلاش کرد که میل نهایی به مصرف (عامل ایجاد تقاضا) و میل نهایی به پس‌انداز (عامل تاثیر گذار بر عرضه و محدودکننده تقاضا) در حالت بهینه باشند.

مثلثِ رانت، ریکاردو، رشد

نام ریکاردو به نوعی با رانت گره خورده است. او که جز اقتصاددانان بدبین بود، در نظریاتش مانند مالتوس و آدام اسمیت بر درون‌زا بودن رشد تاکید دارد. ریکاردو می‌گوید؛ تا زمانی که آن‌قدر جمعیت رشد نکند که مجبور شویم از زمین‌های که حاصلخیزی کمتری دارند، استفاده کنیم، رانت یا بهره مالکانه صفر است؛ اما چالش زمانی است که جمعیت رشد کند (که بدیهی است) در نتیجه باید بالاجبار زمین‌های غیر حاصلخیز را به زیر کشت برد، طبق نظریه ارزش کار قیمت گندم افزایش پیدا می‌کند و دستمزد حداقل معیشت نیز متناسب با افزایش قیمت‌ها زیاد می‌شود. به عبارتی در این حالت رانتی به اندازه تفاوت کار انجام شده برای تولید هر واحد محصول در زمین‌های مرغوب و نامرغوب عاید صاحبان زمین‌های مرغوب می‌شود.

راه‌حل ریکاردو ارتقا تکنولوژی و نوآوری است که به وسیله آن بازده نزولی را به تاخیر بیندازیم.

ریکاردو نگران این بود که با افزایش این رانت، دستمزد حقیقی کارگران در حداقل معیشت باقی بماند، سهم سود سرمایه‌داران کم شود که این باعث کاهش نرخ سود شده و این کاهش انباشت سرمایه و رشد پایدار را مشکل‌ساز می‌کند. در این وضعیت راه‌حل چیست؟ افزایش جمعیت را باید متوقف کرد؟ و یا باید دعا کنیم که با بلایای طبیعی و بیماری‌ها عده‌ای از دنیا بروند که جمعیت افزایش نیابد و رشد متوقف نشود؟

راه‌حل ریکاردو ارتقا تکنولوژی و نوآوری است که به وسیله آن بازده نزولی را به تاخیر بیندازیم. پس درست است که ریکاردو نگران این بود که افزایش رانت و افزایش ساعت کار نهایتا منجر به میل کردن نرخ سود به سمت صفر شود و انباشت سرمایه متوقف شود اما از طرفی نیز به نوعی به رشد تکنولوژی که موجب افزایش انباشت سرمایه می‌شد، امید داشت.

به هرجا بنگرُم روی تو بینُم

تا به اینجا قطعا متوجه اهمیت مبحث رشد در اقتصاد شده‌اید. حتی اقتصاددانانی معتقدند که محوریت آموزش کلان باید بر رشد باشد. رشد و توسعه از آرمان‌های هر کشوری است، نظریات و تئوری‌های رشد بسیار زیاد هستند. از مدل‌های رشد برون‌زای نوکلاسیک‌ها تا مدل‌های رومر و دیاموند و درون‌زا و… همگی تلاش کردند که به سوالاتی که در ابتدای این نوشته مطرح شد، پاسخ درخوری دهند. بررسی این مدل‌ها می‌تواند موضوع مقالات بعدی باشد؛ اما یکی از مباحثی که بسیار موردتوجه اقتصاددانان بوده است، در نظر گرفتن سرمایه اجتماعی در کنار سرمایه انسانی و اقتصادی به عنوان یکی از مباحث توضیح‌دهنده رشد بوده است. به عقیده من امروزه، تقریبا در بسیاری از مباحث اقتصادی ردپای سرمایه اجتماعی وجود دارد. به هرجا بنگرُم روی تو بینُم.

matn3 8

رشدی که عایدی نداشته باشد، مانند زمانی است که سوار بر آخرین مدل خودرو باشیم اما قوانین را رعایت نکنیم.

منظور از سرمایه اقتصادی، همان سرمایه مالی، فیزیکی، منابع طبیعی و منابع سرمایه‌ای است که به عنوان ابزاری برای افزایش قدرت تولید و بازدهی افراد به صورت برون‌زا استفاده می‌شود. سرمایه انسانی نیز همان بالا بردن تواناهای اکتسابی افراد است که نهایتا منجر به افزایش قدرت تولید و بازدهی می‌شود؛ اما سرمایه اجتماعی شاید عجیب باشد که چرا باید در این جایگاه و در کنار این دو سرمایه قرار گیرد؟

سـرمايه اجتماعي به عنوان ذخيره‌اي از حس اعتمـاد، همكـاري و مشاركت در بين افراد يك گروه يا جامعـه بـه مثابـه يـك بستِ اجتماعي محکم اعضاي جامعه را به هم متصل می‌کند و در عين حال همانند يك روغن اجتمـاعي مناسـبات آنـان را سريع، راحت و كم‌هزينه می‌کند، لذا در ذات آن ارتقـاي كارايي از طريـق كـاهش هزينـه‌هـاي توليـد نهفتـه است. سرمایه اجتماعی موجب افـزايش بـازدهيِ حاصـل از بهـره‌بـرداري از مزيت‌هاي نسبي بين افراد، بنگاه‌ها، صنايع و مناطق می‌شود.

غرب و توسعه

شاید با توجه به تعریف سرمایه اجتماعی و قرار گرفتن آن در حیطه اخلاقیات، این سوال در ذهن بسیاری تداعی شود که با توجه به دنیای غرب، ارزش‌ها و قواعد اخلاقی چندان نقشی در رشد و نهایتا توسعه ندارند؛ اما در بحث اخلاق باید، قدرت تمیز دادنِ اخلاق فردی و اجتماعی را داشته باشیم. باید توجه داشت که اخلاقیات فردی نباید اجتماعی شوند. آنچه سرمایه اجتماعی را می‌سازد عمدتاً در سطح اخلاق اجتماعی است. کشورهای جهان سوم در مرحله آغازین مدرنیزاسیون و تجددگرایی چون به طور معمول یک پس‌زمینه اخلاقی، دینی و مذهبی دارند، دارای سطح خوبی از سرمایه اجتماعی هستند؛ اما زمانی که به دوره گذار وارد می‌شوند، دچار کاهش سرمایه اجتماعی می‌شوند و اگر این روند ادامه پیدا کند، حتی می‌تواند مانع توسعه آن کشورها شود.

باید در هر کشوری به دنبال رشدی با عایدی باشیم و رشدی که هیچ دستاوردی نداشته باشد، اساسا در مسیرِ توسعه، کشور را قرار نداده است. توسعه آرمانی فوق‌العاده و البته پیچیده است. رشدی که عایدی نداشته باشد، مانند زمانی است که شما سوار بر آخرین مدل خودرو باشید و در شهری کاملا مدرن و منطبق با تکنولوژی روز رانندگی کنید، اما قوانین را رعایت نکنید، سبقت غیرمجاز بگیرید، چراغ‌قرمز را رد کنید و پایبند به قواعد و قوانین نباشید. توسعه رشدی با دستاورد است.

نظرات

مخاطب گرامی توجه فرمایید:
نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.