به نظرتان همه با شما موافقاند، احتمالا دچار خطا هستید
بسیاری از سلیقههای ما مثل سلیقه موسیقی و سلیقه غذایی، با جانبداری تاییدی شکل میگیرند؛ مثلا اگر ما در خانوادهای بزرگ شویم که پدر و مادرمان موسیقی سنتی گوش میدهند، در طول زمان ذهنمان به این سبک موسیقی عادت میکند و ما هم از موسیقی سنتی خوشمان خواهد آمد. نقش جانبداری تاییدی در این است
بسیاری از سلیقههای ما مثل سلیقه موسیقی و سلیقه غذایی، با جانبداری تاییدی شکل میگیرند؛ مثلا اگر ما در خانوادهای بزرگ شویم که پدر و مادرمان موسیقی سنتی گوش میدهند، در طول زمان ذهنمان به این سبک موسیقی عادت میکند و ما هم از موسیقی سنتی خوشمان خواهد آمد.
نقش جانبداری تاییدی در این است که باعث میشود ما دنبال چیزهای آشنا بگردیم و از چیزهای ناآشنا دوریکنیم. در نتیجه چون همیشه در خانه موسیقی سنتی شنیدهایم، هنگامی که اختیار دست خودمان است هم موسیقی سنتی را ترجیح میدهیم.
آیا شیرینپلو دوست دارید؟
سلیقه غذایی هم کمابیش همینگونه است. سلیقه غذایی ما مثل سلیقه غذایی پدر و مادر و در سطح بزرگتر مشابه سلیقه غذایی عموم افراد در سطح منطقه محل زندگی ما است؛ مثلا من خیلی بعید میدانم شما بتوانید در شهرهای آذربایجان کسی را پیدا کنید که از شیرینپلو خوشش بیاید.
چون شیرینپلو غذایی است که احتمالا ریشهای در منطقه شیراز است و برای همین احتمالا کسی در شهرهای آذربایجان از برنج شیرین خوشش نیاید.
حال بگذارید این قضیه را بیشتر بسط دهیم. فرض کنید شما به شهر جدیدی رفتهاید و دوستانی پیدا کردهاید که میخواهید با آنها به سفر بروید.
هنگامیکه میخواهید غذا بخورید، دوستانتان انتخاب غذا را به عهده شما میگذارند؛ مثلا قرار میشود شما از رستورانی که کمی آنسوتر است، غذایی بخرید و بیاورید و تصمیم بر سر اینکه چه غذایی سفارش دهید هم به عهده شماست.
شما اولین بار است که به شهری خارج از محل زندگی خود رفتهاید. آنچه تا به امروز دیدهاید این است که همه اعضای خانواده و تقریبا همه افرادی که در شهرتان میشناسید، از میرزاقاسمی خوششان میآید.
در نتیجه فکر میکنید که باید این دوستان جدید هم از میرزاقاسمی خوششان بیاید؛ اما میرزاقاسمی میخرید و دوستانتان حتی لب به آن نیز نمیزنند.
خطای اجماع کاذب
آنچه باعث این اتفاق میشود، خطای اجماع کاذب یا اثر اجماع کاذب (False consensus effect) نام دارد.
خطای اجماع کاذب باعث میشود که ما فکر کنیم، دیگران را نیز با ما موافق هستند، دیگران نیز به عقاید ما باور دارند، دیگران نیز موسیقی مورد علاقه ما را گوش میدهند و دیگران نیز غذای محبوب ما را دوست دارند.
این خطا هنگامی رخ میدهد که ما همواره خود را در محیطهای آشنا و راحت و با افراد آشنا محصور میکنیم؛ یعنی هنگامیکه نخواهیم از منطقه امن خود خارج شویم و افراد و سلایق متفاوت را تجربه کنیم، احتمال اینکه دچار این خطا شویم، افزایش مییابد.
اثر یا خطای اجماع کاذب را لی راس (Lee Ross) و همکارانش در سال ۱۹۷۶ شناسایی کردند. آنها در یک آزمایش میخواستند ببینند که شرکتکنندگان کدام از یک از دو راهحل پیشنهادی را برای حل یک مشکل انتخاب میکنند.
همچنین آنها از شرکتکنندگان پرسیده بودند که به نظرشان دیگران چه گزینهای را انتخاب میکنند و اینکه نوع افرادی را که هرکدام از این دو گزینه را نیز انتخاب میکنند، توصیف کنند.
من نرمال نیستم
در پایان مشخص شد که به نظر بیشتر شرکتکنندگان، دیگران همان گزینهای را انتخاب میکنند که خود این فرد شرکتکننده انتخاب کرده است. همچنین شرکتکنندگان در توصیف کسی که گزینهای غیر از گزینه آنها را انتخاب کرده، نظرات انتقادی تندی نیز ارائه داده بودند.
زیرا هر یک از این افراد فکر میکردند که دیدگاه آنها نرمال است و در نتیجه چون بیشتر افراد نرمال هستند، آنها همان گزینه او را انتخاب میکنند. هرکسی هم گزینه دیگری را انتخاب کند، یک فرد غیرنرمال است که تعدادشان کم است و نظرشان هم اهمیتی ندارد.
راهحل دمِ دست
یکی دیگر از دلایل احتمالی بروز خطای اجماع کاذب، خطای راهحل دمدستی (Availability Heuristic) است.
مثلا در همین قضیه انتخاب غذا برای دوستان، هنگامیکه ما میخواهیم یک تخمین و ارزیابی از سلیقه بقیه عموم انجام دهیم، احتمالا پیش از هر فرد دیگری، سلیقه اعضای خانواده یا دوستانمان را در نظر میگیریم.
ازآنجاییکه بیشتر این افراد با ما در موارد زیادی موافق هستند (و همین توافقها باعث شده که ما با آنها دوست شویم؛ زیرا آدمهای خیلی کمی به سراغ دوستی با کسانی میروند که عقاید مخالف آنها دارند) در نتیجه خیلی سریع نتیجه میگیریم که مثلا بیشتر ایرانیها از میرزاقاسمی خوششان میآید.
نتیجهای که مشخصا غلط است. حداقل به این دلیل که ما نه به بیشتر ایرانیها دسترسی داریم و نه از آنها پرسیدهایم که آیا میرزاقاسمی را دوست دارند یا نه.
وقتی اثرات خطای اجماع کاذب بزرگ میشود
خطای اجماع کاذب تا زمانی که در سطح افراد باقی میماند، مشکلی چندانی ایجاد نمیکند؛ اما زمانی که مقامهای بلند مرتبه در یک سازمان یا یک کشور دچار این خطا میشود، اتفاقات جالبی نمیافتند.
مثلا هنگامیکه دونالد ترامپ پشت تریبون میگوید مردم آمریکا میخواهند که در مرز مکزیک دیوار کشیده شود، این نتیجهگیری ترامپ و تعمیم آن به بقیه مردم آمریکا نتیجه همین خطای اجماع کاذب است.
زیرا او و تعدادی از اطرافیانش که موافق او هستند (به همین دلیل توانستهاند کنار ترامپ باشند) به چنین چیزی اعتقاد دارند و حال ترامپ با بررسی عقاید این افراد، دچار خطای اجماع کاذب میشود و پیش خودش باور میکند که بقیه مردم آمریکا همچنین چیزی میخواهند.
یا مثلا در مناظرههای انتخاباتی ممکن است هر یک از نامزدها چیزی را که به نظر خودشان درست است از زبان «مردم» بیان کنند. هرکدام میگویند که مردم فلان چیز را میخواهند. مردم فلان نظر را دارند.
همهشان همفکر میکنند که نظر مردم با نظر آنها یکی است ولی هیچکدامشان واقعا نظر مردم را نپرسیدهاند یا حداقل یک نظرسنجی درستوحسابی از مردم انجام ندادهاند.
چگونه از خطای اجماع کاذب دوریکنیم؟
همانطور که در سطور بالا نیز گفتیم، افرادی بیش از همه دچار خطای اجماع کاذب میشوند که در محیط محدود با آدمهایی محدود و یا با یک طیف سلیقهای و عقیدهای خاص زندگی میکنند.
بهبیاندیگر، هر چه بیشتر ما در یک محیط همیشگی با آدمها و عقاید همیشگی بمانیم، احتمال اینکه دچار این خطا شویم زیاد میشود.
در نتیجه راهحل دور ماندن از خطای اجماع کاذب این است که با آغوش باز نظرهای مخالف و متفاوت را بشنویم، با افراد دیگری که عقیدههای دیگری دارند گفتگو کنیم و هنگامیکه میخواهیم عقیدهای را بهکل جمع نسبت بدهیم، دقیقتر حرف بزنیم؛ مثلا بگوییم «طبق نظرسنجی که بین تعداد مشخصی افراد انجامشده، ۷۰ درصد این افراد به فلان مسئله اعتقاد دارند.
وقتی هم میخواهیم برای چند نفر غذا بگیریم، میتوانیم با کمی وقت گذاشتن، سوال پرسیدن و مشورت کردن، مناسبترین غذا را برای جمع بخریم.
نظرات