صفآراییِ «شرق» در مقابل «غرب»/ آیا «پیمان شانگهای» چین، روسیه و ایران را با آمریکا سرشاخ میکند؟
ایران بالاخره پس از سالها به عضویت «سازمان همکاری شانگهای» (Shanghai Cooperation Organisation) درآمد. این معاهده اقتصادی، عمدتا با نام «پیمان شانگهای» شناخته میشود که طنین نامِ آن برای اهالیِ دنیای سیاست، بسیار سنگینتر از طنینش برای مردم عادی است. به گزارش «تجارتنیوز»، سنگینیِ این نام دلایل خودش را دارد: «سازمان همکاری شانگهای» بزرگترین سازمان
ایران بالاخره پس از سالها به عضویت «سازمان همکاری شانگهای» (Shanghai Cooperation Organisation) درآمد. این معاهده اقتصادی، عمدتا با نام «پیمان شانگهای» شناخته میشود که طنین نامِ آن برای اهالیِ دنیای سیاست، بسیار سنگینتر از طنینش برای مردم عادی است.
به گزارش « تجارتنیوز »، سنگینیِ این نام دلایل خودش را دارد: «سازمان همکاری شانگهای» بزرگترین سازمان همکاریهای منطقهای در جهان است (حتی بزرگتر از «اتحادیه اروپا»)؛ کشورهای عضو این پیمان، رویِ هم حدود نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند و ۲۰ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان هم در کشورهای عضو این پیمان تولید میشود.
«پیمان شانگهای» البته هنوز شباهتی به «اتحادیه اروپا» یا حتی «ناتو» (سازمان پیمان آتلانتیک شمالی) ندارد. «اتحادیه اروپا» یک اتحاد به تمام معنی محسوب میشود که ابعاد اقتصادی، فرهنگی و سیاسیِ کشورهای عضو را در بر میگیرد. «ناتو» هم قدرتمندترین پیمان نظامی در جهان امروز است و حمله به یک عضو «ناتو»، حمله به تمامیِ اعضا تلقی میشود.
اما چرا چین و روسیه بعد از این همه سال به عضویت ایران در «پیمان شانگهای» رضایت دادند؟ ماجرا به تحولاتی در ماهها و سالهای اخیر برمیگردد که باید همچون قطعات پازل کنار هم گذاشته شوند.
«پیمان شانگهای» البته آینده روشنی خواهد داشت: دستکم سه عضو این پیمان (چین، هند و روسیه) در میان ۱۰ قدرت اقتصادی امروز جهان قرار دارند که تا دهههای آینده، جایگاه آنها از این منظر بهبود هم پیدا میکند. مهمتر اینکه ممکن است در دهههای آینده، «پیمان شانگهای» به «ناتوی شرق» هم بدل شود.
به این ترتیب، ایران حالا میتواند عضوی از باشگاه کشورهای «شرق» باشد، باشگاهی که طبیعتا در مقابل باشگاه «غرب» قرار میگیرد. اما عضویت ایران در «پیمان شانگهای» چرا حالا پذیرفته شد و عضویت در این معاهده چه شرایط دیگری پیشِ پای کشور قرار خواهد داد؟
ایران ۱۵ سال پشت در بود
نخست اینکه عضویت ایران در «پیمان شانگهای» خیلی دیر (پس از ۱۵ سال) پذیرفته شد و نفسِ این پذیرش نشان میدهد که شرایط ژئوپولتیک و ژئواکونومیک در جهان تا چه اندازه تغییر کرده است. در واقع، نفع کشورهای عضو این پیمان (و به طور عمده چین و روسیه) اکنون بر عضویت ایران در این معاهده میچرخد، وگرنه هیچ چیزی نسبت به قبل تغییر نکرده است.
ایران از سال ۲۰۰۵ میلادی به عنوان عضو ناظر در «پیمان شانگهای» حضور دارد و در طول سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ میلادی هم برای عضویت کامل در آن درخواست داده بود، اما به دلیل تحریمهای سازمان ملل، این تلاشها به سرانجام نرسید.
«پیمان شانگهای» (بر خلاف «پیمان ورشو») عمدتا پیمانی اقتصادی-فرهنگی است، اما قابلیت بدلشدن به یک معاهده چندجانبه در مقابل سازمان «ناتو» را هم دارد.
عضویت کامل ایران یک بار با مخالفت تاجیکستان روبهرو شده بود، کشوری فارسیزبان که حالا میزبان ابراهیم رئیسی هم بوده و این دور از اجلاس سران «پیمان شانگهای» هم در آن برگزار شد. این در حالی است که تحریمهای بینالمللی علیه اقتصاد ایران و فشارهای آمریکا بر چین و روسیه، موجب شده بود که عضویت ایران پذیرفته نشود.
ایران ۱۵ سال برای عضویت در «پیمان شانگهای» تلاش کرد.
حالا هم چیزی تغییر نکرده و هر چند «برجام» تحریمهای سازمان ملل را از موضوعیت انداخته، ایران همچنان تحت تحریم آمریکا قرار دارد. با این همه، به نظر میرسد «شرق» تصمیم گرفته با «غرب» سرشاخ شود و البته در این میان، نفع «شرق» از عضویتِ یک همتیمی (یعنی ایران) با منابع حیرتآور نفت و گاز را هم نمیتوان نادیده گرفت.
طبلی که صدایش بعدا در میآید
اما چرا چین و روسیه بعد از این همه سال به عضویت ایران در «پیمان شانگهای» رضایت دادند؟ ماجرا به تحولاتی در ماهها و سالهای اخیر برمیگردد که باید همچون قطعات پازل کنار هم گذاشته شوند.
ظاهرا در قرارداد راهبردی میان ایران و چین (موسوم به «قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین»)، به دو نکته مهم اشاره شده بود که قرار است پیوندهای میان ایران و چین را گسترش دهند: نخست، حضور دوباره ایران در طرح «جاده ابریشم جدید» و دوم، پیوستنِ ایران به «پیمان شانگهای».
بر اساس شنیدههایی که به برخی مطبوعات جهانی هم درز پیدا کردهاند، در مذاکرات پشت پرده با چین، ایران خواستار آن شده بود که دوباره در طرح ترانزیتی «جاده ابریشم جدید» قرار بگیرد. میتوان حدس زد که پاسخ طرف چینی هم احتمالا مثبت خواهد بود، چرا که عبور از خاک ایران، سادهتر از گزینههای جایگزین (همچون پیمودنِ عرض دریای خزر) است. اما در مورد «پیمان شانگهای» چطور؟
عضویت در «پیمان شانگهای» یک برگ برنده برای رئیسی و تیم او هم خواهد بود.
«پیمان شانگهای» هنوز یک پیمان نظامی و دفاعی نیست، اما نزدیکترین گزینه به ایجاد یک پیمان نظامی در مقابل «ناتو» است و این یعنی «شرق» ممکن است به زودی در مقابل «غرب» قد علم کند. به این ترتیب، ایران هم ممکن است عضوی از این تغییر بزرگ در صحنه ژئوپولتیک جهانی باشد.
چین از یکسو از ایران نفتِ ارزان میخواهد و از دیگر سو، مسیری امن برای تجارت کالا از «شرق» به «غرب». نزدیکی چین به طالبان در افغانستان و موضع نرمِ ایران در مقابل طالبان را هم میتوان نشانهای دانست از اینکه که «در و تخته دارند با هم جور میشوند.»
«پیمان شانگهای» در واقع جایگزین «پیمان ورشو» (Warsaw Pact) در صحنه نظامی است. «پیمان ورشو» میان کشورهای «بلوک شرق» منعقد شده بود و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، این معاهده نظامی هم فروپاشید. جالب اینکه بذر شکلگیری «پیمان شانگهای» هم در روسیه و کشورهای اقماریِ اتحاد جماهیر شوروی (همچون ازبکستان و تاجیکستان) کاشته شد.
«پیمان شانگهای» (بر خلاف «پیمان ورشو») عمدتا پیمانی اقتصادی-فرهنگی است، اما قابلیت بدلشدن به یک معاهده چندجانبه در مقابل سازمان «ناتو» را هم دارد. این در حالی است که چین و روسیه، در واقع ادارهکنندگان و وزنه های اصلی این پیمان هستند و سرشاخ شدن آنها با آمریکا در سالهای اخیر را نمیتوان از انگیزه این کشورها برای پذیرش ایران در «پیمان شانگهای» در این شرایطِ خاص مجزا فرض کرد.
آوانس چین و روسیه به ایران؟
ماجرای پیوستن ایران به «پیمان شانگهای» اما وجوه بسیار مهم دیگری هم دارد که باید آنها را از لابلای خبرهای دیگر در حوزه دیپلماسی بیرون کشید. نخست اینکه ایران در آستانه انعقاد دو قرارداد راهبردی بسیار مهم با چین و روسیه وارد «پیمان شانگهای» شده است.
با انعقاد بی سر و صدای قرارداد راهبردی میان ایران و چین (معروف به «قراداد ۲۵ ساله»)، دو کشور قرار است به شدت به یکدیگر نزدیک شوند و حتی آنچنان که در محافل دیپلماتیک گفته میشود، چین از ایران خواسته مشکلات منطقهای خود با عربستان سعودی و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس را هم حل و فصل کند تا «اژدهای زرد»، در واقع کل منطقه را یک جا به چنگ بیاورد.
سفر چند هفته پیش وزیر خارجه قطر به ایران و سفر اخیر «مصطفی الکاظمی»، نخستوزیر عراق به ایران (که گفته میشد هدف از هر دو، آشتی میان ایران و عربستان بود) را هم میتوان در همین راستا در نظر گرفت.
چین و روسیه گردانندگان اصلی «پیمان شانگهای» هستند.
چین از یکسو از ایران نفتِ ارزان میخواهد و از دیگر سو، مسیری امن برای تجارت کالا از «شرق» به «غرب». نزدیکی چین به طالبان در افغانستان و موضع نرمِ ایران در مقابل طالبان را هم میتوان نشانهای دانست از اینکه که «در و تخته دارند با هم جور میشوند.»
از آن سو، رخداد بیسابقه سفر دو ناوِ جنگی ایرانی با نامهای «سهند» و «مکران» به ساحل شهر «سنت پترز بورگ» روسیه، شرکت در مراسم جشن ۳۲۵ امین سالگرد تاسیس نیروی دریایی این کشور و رژه این دو ناو از مقابل «ولادیمیر پوتین» را هم میتوان تکههایی دیگر از پازلی در نظر گرفت که صفآرایی «شرق» در مقابل «غرب» را معنادارتر میکنند.
در این میان، در حالی که صحبت از تمدید و انعقاد قرارداد استراتژیک مشابهی میان ایران و روسیه (موسوم به «قرارداد ۲۰ ساله») هم به میان آمده، به نظر میرسد حالا ایران در حال یارگیری از «شرق» است و صد البته «شرق» هم از ایران درخواست خواهد کرد که فاصلهاش را با «غرب» حفظ کند.
آمریکایِ در حال افول و «شرقِ» در حال صعود
تا همین چند سال پیش اگر کسی میگفت که هژمونیِ آمریکا در جهان در حال افول است، احتمالا مسخرهاش میکردند. (استثناهایی هم البته وجود داشت، مانند «فرید زکریا» نویسنده و تحلیلگر هندی-آمریکایی که در سال ۲۰۰۸ میلادی در کتاب خود با نام «جهان پسا-آمریکایی» نسبت به افول آمریکا هشدار داده بود).
اما هژمونی آمریکا واقعا در حال نزول است و این را دیگر نه فقط کارشناسان که شهروندان عادی هم حس میکنند. آمریکایِ «ترامپ» و «بایدن» بسیار ضعیفتر از آمریکایِ «اوباما» یا «بوش» است و عوامل کاهنده قدرت آمریکا هم بسیارند.
آمریکا تا دهههای آینده همچنان بزرگترین قدرت اقتصادی-سیاسی-نظامی-فرهنگیِ جهان خواهد بود، اما قدرتی که کمکم سهمش را به «دیگران» وا میگذارد. این «دیگران»، همان قدرتهای شرق هستند، یعنی چین، هند، روسیه و احتمالا برخی قدرتهای منطقهای در آسیا.
آمریکا (به اذعان بسیاری از کارشناسان حوزههای اقتصاد و سیاست) در حال از دستدادن هژمونی خود در جهان است.
واقعیت این است که «شرق» حالا در حال «رو بازیکردن» با «غرب» است. چین بسیار محتاطانه با آمریکا سرشاخ شده و در همه سالهای گذشته سعی داشته نگرانیهای آمریکا را محترم بشمارد. با این همه، شرایط عوض شده است و قلدریهای آمریکا در دوران ترامپ، چین را هم به منازعه علنیتر با آمریکا کشانده است.
دو مثال: برگزاری رزمایش مشترک ایران با چین و روسیه در آبهای دریای عمان و اقیانوس هند را در نظر بگیرید، رخدادی که بیسابقه بوده و در منطقهای بسیار حساس صورت گرفته است. ایران تا چند سال پیش نمی توانست چنین رزمایشی برگزار کند، اما ظاهرا شرایط به نفع همگرایی نظامیِ ایران با چین و روسیه تغییر کرده است.
همزمان، آمریکا، بریتانیا و استرالیا وارد قراردادی اقتصادی برای تولید زیردریاییهای هستهای برای استرالیا شدهاند. هدف هم واضح است: حضور در «دریای جنوبی چین». چین هم بلافاصله واکنشی تند و دیپلماتیک نشان داد.
فرانسه پیش از این قراردادی مشابه با استرالیا داشت تا برای این کشور زیردریایی دیزلی تولید کند و پس از این قراردادِ جدید، آمریکا، بریتانیا و استرالیا را به «خنجر زدن از پشت» متهم کرد. «جوزپ بورل»، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم گفت که این رخداد نشان میدهد که اروپا باید «ارتش واحد» خود را شکل بدهد. (ایدههای که ماکرون، رییسجمهور فرانسه چند سال پیش مطرح کرده بود.)
همه این ها نشان میدهند که همزمان با شکلگیریِ همگراییهای بیسابقه در «شرق»، گسستهایی بیسابقه هم در «غرب» در حال شکل گیری است. تعجب نکنید، جهان همیشه در حال تغییر بوده است.
نظرات