چگونه مایکروسافت اپل را نجات داد؟
شرکتها و کشورها در دنیا همواره تعاملهای گوناگونی با هم دارند. این تعاملها میتوانند متضاد همدیگر هم باشند. برخی از این تعاملها به اقتضا زمان و برخی دیگر به اقتضای شرایط رخ میدهند. کشورها ممکن است روزی با هم بجنگند و مدتی بعد از جنگ متحد یکدیگر باشند. همین کشورهای متحد ممکن است در حوزههای
شرکتها و کشورها در دنیا همواره تعاملهای گوناگونی با هم دارند. این تعاملها میتوانند متضاد همدیگر هم باشند. برخی از این تعاملها به اقتضا زمان و برخی دیگر به اقتضای شرایط رخ میدهند.
کشورها ممکن است روزی با هم بجنگند و مدتی بعد از جنگ متحد یکدیگر باشند. همین کشورهای متحد ممکن است در حوزههای خاصی با هم دیگر رقابت کنند و شاید بتوانند بهصورت نرم، جنبههای خاصی از کشور دیگری را که با آن متحد هستند، از بین ببرند.
همین قضیه در مورد شرکتها هم وجود دارد. زمانی مایکروسافت، گوگل و اپل را رقیبی در بازار گوشیهای هوشمند میدید. با شکست ویندوز فون و خارج شدن مایکروسافت از این بازار و کنار رفتن استیو بالمر و تصاحب کرسی مدیرعاملی توسط ساتیا نادالا (Satya Nadella)، مایکروسافت رویکرد تعاملی با این دو پیش گرفت.
در طی این تعاملها نهتنها مایکروسافت مجموعهای از بهترین و باکیفیتترین اپلیکیشنها را برای اندروید و آیاواس توسعه داد، بلکه حتی دستگاههای اندرویدی هم تولید کرد.
اگر تاریخچه شرکتها را بررسی کنید، چیزهای زیادی ازایندست مییابید؛ اما ما میخواهیم در اینجا به یکی از مهمترین این تعاملها بپردازیم. تعاملی که اگر رخ نمیداد، اپل از بین میرفت و مایکروسافت تکهتکه میشد. به همین دلیل شاید بهتر بود ما عنوان مقاله را اینچنین میگذاشتیم «چگونه مایکروسافت، خود و اپل را نجات داد؟»
اپل وقتی شکست میخورد
در سال 1997 اپل شرکتی متفاوت از چیزی بود که ما امروز میبینیم. محصول آن موقع اپل، کامپیوترهایش بودند. هنوز خبری از آیپاد و آیفون نبود. اپل آن موقع فقط یک شرکت تولید کامپیوتر بود.
این نکته را حتی میشد در نام آن نیز دید؛ زیرا در آن موقع اسم این شرکت، اپل نبود بلکه Apple Computers بود.
اما یک واقعیت تلخ وجود داشت. اپل آن روزها با هر حسابوکتابی که بکنید، یک شرکت در حال سقوط بود؛ زیرا نمیتوانست تنها محصول خود یعنی کامپیوتر را بفروشد.
چرا اپل نمیتوانست کامپیوتر بفروشد؟
آن موقع مشتری کامپیوترهای اپل آنقدر زیاد نبودند. البته هنوز هم نیست. دلیل اول این تعداد مشتریهای کم، قیمت کامپیوترهای این شرکت بود. کامپیوترهای اپل مثل تمام محصولات اپل بسیار گران بودند. این گرانی بااینکه حاشیه سود بالایی برای اپل درست میکرد و سود این شرکت را بالا میبرد اما یک مشکل داشت و مانع از آن میشد که کامپیوترهای اپل به محصولاتی پرفروش و عمومی بدل شوند.
یعنی اگر فقط و فقط اپل کامپیوتر میساخت، مشخصا همه لاجرم مجبور میشدند آن را بخرند اما چون دیگر رقبا هم بودند که کامپیوترهای ارزان و با کارایی بهتر میفروختند، دلیلی نبود که کسی سراغ اپل برود.
اما دلیل دومی هم برای این تعداد پایین فروش وجود داشت و آنهم نرمافزار بود.
کامپیوتر بینرمافزار به چه ماند؟
اپل برای سود بیشتر همواره همه محصولات خود را خود طراحی میکرد و خود میساخت. سیستمعامل اپل نیز از این قاعده مستثنا نبود. اپل هم سختافزار کامپیوترهایش را خود میساخت و خود هم سیستمعامل برایشان مینوشت.
از سوی دیگر هم این شرکت اجازه استفاده از سیستمعاملش را به دیگران نمیداد. شرکتهای تولید کامپیوتر مثل دل هم در این حالت فقط یک گزینه پیش رو داشتند. اینکه به سراغ رقیب اپل یعنی مایکروسافت بروند.
پس یکی دیگر از دلایل کم بودن سود اپل همین قضیه بود. اینکه سیستمعاملش را نمیفروخت و در نتیجه بخشی از سود بالقوه خود را از دست میداد؛ اما این قضیه هم در مقایسه با دلیلی سومی که میآوریم چندان اهمیت ندارد.
همه مایکروسافت آفیس لازم داشتند
در آن زمان بیشتر مشتریان کامپیوترها، شرکتها و سازمانها بودند. آدمهای عادی دلیل زیادی نمیدیدند که کامپیوتر بخرند.
شرکتها و سازمانها هم از کامپیوتر برای کارهای همیشگی خود استفاده میکردند و مهمترین ابزار آنها هم مجموعه نرمافزارهای اداری بود.
خرید سیستمعامل از مایکروسافت، به شرکتها این امکان را میداد که مجموعه آفیس مایکروسافت را هم نصب کنند تا بتوانند از مهمترین نرمافزارهای این مجموعه یعنی پردازشگر ورد و اکسل استفاده کنند.
یکی از مهمترین دلایلی که باعث میشد شرکت سراغ اپل نروند هم این بود که مجموعه آفیس مایکروسافت نسخهای که بتوان روی سیستمعامل اپل نصب کرد، نداشت. کامپیوتری هم که نتوان روی آن نرمافزارهای ضروری را اجرا کرد، عملا بهدردنخور بود.
به دلیل همه این اتفاقها 85 درصد بازار کامپیوتر در دست مایکروسافت بود.
اما این قضیه فقط در مورد مجموعه آفیس مایکروسافت نبود. بلکه دیگر شرکتهای تولیدکننده نرمافزار مثل نتاسکیپ که یک مرورگر اینترنت بود هم برای سیستمعامل اپل نوشته نمیشد.
هر شرکت نرمافزاری دو گزینه بیشتر نداشت. اولین گزینه این بود که فقط در حد لازم هزینه صرف کند و نرمافزار خود را برای ویندوز که 85 درصد بازار را داشت بنویسد یا اینکه 75 درصد هزینه بیشتری بدهد که آن را برای سیستمعامل اپل هم تولید کند.
ازآنجاییکه سهم اپل هم در بازار کامپیوتر فقط 8 درصد بود، مشخص بود که تولید نرمافزار برای سیستمعامل اپل چندان بهصرفه نبود.
حتی استیو جابز هم کاری از دستش برنمیآید
دیگر نکته جالب داستان هم این است که در آن زمان استیو جابز دیگر در اپل کار نمیکرد. در آن زمان استیو جابز به دلیل مشکلاتی که با هیئتمدیره اپل داشت، مجبور شده بود در سال ۱۹۸۵ از اپل بیرون بیاید. استیو جابز در آن موقع شرکت نکست (Next) را برای خود راه انداخته بود.
اما در سال 1997 وضعیت اپل خوب نبود و میزان فروش این شرکت نیز در حال پایین آمدن بود؛ مثلا میزان کل فروش اپل در سال 1995، 11.1 میلیارد دلار، در سال 1996، 9.5 میلیارد دلار و در سال 1997 به 7 میلیارد دلار رسیده بود و این کاهش فروش همچنان ادامه داشت.
در این وضعیت بد اپل حتی دو بار مدیرعامل خود را عوض کرد. در نتیجه مایکل اسپیندلر (Micheal Spindler) از سال 1993 تا 1996 و گیل آملیو (Gil Amelio) از 1996 تا 1997 مدیرعامل اپل شدند؛ اما هیچکدام نتوانستند وضعیت اپل را بهبود بخشند.
در نهایت نیز هیئتمدیره تصمیم گرفتند دوباره استیو جابز را به اپل بیاورد.
در فوریه سال 1997، اپل نکست یعنی شرکت فعلی استیو جابز را خرید؛ اما وضعیت اپل بهقدری بد بود که استیو جابز بابت این فروش از اپل پولی نخواست؛ اما بهجای آن 1.5 میلیون سهم از سهام اپل را دریافت کرد. همزمان هم استیو جابز مدیرعامل اپل شد.
اما تازه قضیه به نقطه بد خود رسیده بود. در پایان ماه جولای 1997، اپل فقط بهاندازه سه ماه فعالیت خود پول در دست داشت. اگر در این سه ماه کاری نمیکرد سقوطش حتمی بود. ارزش اپل در آن زمان به کمترین از 3 میلیارد دلار رسیده بود و فقط در یک سال 1.04 میلیارد دلار از ارزشش کم شده بود.
آدمی که در حال سقوط است به هر چیزی چنگ میزند و حتی دست یاری بهسوی رقیب یا حتی دشمن خود نیز دراز میکند و اپل هم از این قاعده مستثنا نبود.
ناجی اپل کیست؟ دشمنش مایکروسافت
در 6 آگوست 1997 یعنی در همان بازه زمانی که اپل خبرنگاران و فعالان فناوری را در مراسم خود جمع میکند و محصولاتش را معرفی میکند، استیو جابز روی سن رفت و چیزی را اعلام کرد که همه را در شک فرو برد.
استیو جابز در این مراسم یک شریک تجاری برای خود معرفی کرد. شریک تجاری که به گفته خود استیو جابز شریک مهمی بود. آن شریک تجاری، رقیب دیرینه اپل، مایکروسافت بود.
اعلام این خبر حاضران در مراسم را در بهت و سکوتی بدی فرو برد؛ زیرا هیچکس نمیفهمید که چرا باید اپل با بزرگترین رقیب خود که در حال بیرون راندن اپل از بازار بود، شریک شود.
اما وقتی استیو جابز بیشتر در مورد جزئیات این شراکت توضیح داد، قضیه بدتر هم شد. استیو جابز اعلام کرد که اپل تصمیم دارد، اینترنت اکسپلورر مایکروسافت را مرورگر پیشفرض سیستمعامل خود یعنی مکینتاش بکند.
استیو جابز اعلام کرد که مایکروسافت میخواهد در اپل سرمایهگذاری کند و قصد دارد 150 میلیون دلار از سهام اپل را بخرد و حداقل برای سه سال آن را نگه دارد. این سهام، سهام بدون حق رای بود. بدین معنی که مایکروسافت نمیتوانست بهواسطه آن روی تصمیمهای اپل تاثیری بگذارد.
مایکروسافت که نمیخواست مالک رقیب خود باشد
همین سهام بدون حق رای، نکته کلیدی کل ماجرا بود؛ زیرا نشان میدهد که مایکروسافت نمیخواست مالک اپل شود و فقط در اپل سرمایهگذاری میکرد؛ اما سرمایه تنها چیزی نبود که مایکروسافت به اپل داد.
آنچه در این شراکت مایکروسافت به اپل داد بسیار فراتر از سرمایه بود. در این قرارداد، مایکروسافت متعهد شده بود که نسخه مکینتاش مجموعه آفیس مایکروسافت را نیز ارائه دهد و حداقل برای پنج سال آن را پشتیبانی کند.
مشکل نرمافزاری که در بالا گفتیم، با همین اقدام بیل گیتس حل شد؛ زیرا هیچکسی در آن زمان کامپیوتری که نتواند آفیس مایکروسافت را اجرا کند، نمیخرید.
به نظر میرسید که مایکروسافت همه اینها را میدهد تا بتواند سهام اپل را داشته باشد؛ اما نکته اینجاست که اگر مایکروسافت سهام اپل را میخواست بهراحتی میتوانست این سهام را از بازار بخرد.
چرا مایکروسافت در لحظه مرگ به اپل کمک کرد؟
از آنجایی همه مطمئن هستیم هیچ گربهای محض رضای خدا موش نمیگیرد، در این داستان باید ببینیم چه سود واقعی به مایکروسافت میرسید.
بیل گیتس امروز کسی است که وقت و سرمایه خود را صرف کارهای انساندوستانه میکند؛ اما در آن زمان بیل گیتس هم یک تاجر بود.
قضیه اینجا بود که تجارت بیل گیتس یعنی مایکروسافت در خطر قرار داشت. خطری که میتوانست به از هم پاشیدن مایکروسافت بینجامد و کمک کردن به اپل چیزی بود که میتوانست مایکروسافت را نجات دهد که البته نجات داد.
چه خطری مایکروسافت را تهدید میکرد؟
در آن زمان بیل گیتس چندان فرد مورداحترامی از سوی اذهان عمومی نبود. اذهان عمومی او را انحصارطلب میدیدند. مرد انحصارطلبی که حاضر بود برای موفقیت کسبوکار خود هر کاری بکند.
و مایکروسافت در آن زمان بسیار موفق بود. آنقدر موفق که توجه مجریان قوانین ضدانحصار (Anti-trust) آمریکا را نیز به خود جلب کرده بود.
وزارت دادگستری آمریکا از سال 1993 روی پرونده نقض قوانین ضدانحصار توسط مایکروسافت کار میکرد. اگر این پرونده به موفقیت میرسید و مایکروسافت محکومبه کارهای انحصارطلبانه میشد، طبق قانون آمریکا در نهایت مایکروسافت باید به شرکتهای کوچکتر تکهتکه میشد.
مشخصا بیل گیتس بههیچوجه دوست نداشت چنین اتفاقی رخ دهد. ولی سوال اینجا که مایکروسافت چگونه میتوانست ثابت کند که یک مونوپولی نیست؟ شاید بهترین کار این باشد که مایکروسافت به رقیب خود کمک کند و نگذارد اپل سقوط کند.
چند ماه بعد از اعلام شراکت تجاری اپل، وزارت دادگستری آمریکا، بیل گیتس را برای یک محاکمه سهروزه احضار کرد.
پاسخهای محتاطانه و هوشمندانه بیل گیتس در جریان این محاکمه و همچنین کمک مایکروسافت به اپل، در نهایت باعث شد وزارت دادگستری آمریکا، از مایکروسافت رفع اتهام بکند و در سال 2001 نیز رسما اعلام کند که این پرونده مختومه شده است و مایکروسافت تنها باید جریمه کوچکی بپردازد.
تکلیف سهام اپل چه شد؟
وقتی وزارت دادگستری آمریکا پرونده ضدانحصار علیه مایکروسافت را مختومه اعلام کرد، بیل گیتس سهام بدون حق رایی را که از اپل داشت، به سهام معمولی تبدیل کرد. مایکروسافت در نهایت 18.2 میلیون سهم از اپل داشت که در سال 2003 فروخت.
این اتفاق بعد از ترکیدن حباب داتکام (dot-com bubble) بود و در نتیجه در آن زمان قیمت سهام اپل بسیار کمتر از قبل بود.
اما اپل بعد از سال 2003 عملکرد بسیار خوبی داشت و این مسئله باعث رشد بسیار زیاد سهام اپل شد. پسازآن سال، قیمت سهام اپل آنچنان بالا رفت که سهام این شرکت دو بار تجزیه شد. یکبار در سال 2005، قیمت سهام نصف شد و یکبار در سال 2014 قیمت سهام یکهفتم شد.
در نتیجه 18.2 میلیون سهام در آن زمان، برابر با 254 میلیون و 800 هزار سهم میشد. قیمت سهام اپل امروز 257.24 دلار است که با ضرب کردن آن در این تعداد سهم، رقم حدودا 65.5 میلیارد دلار به دست میآید.
مایکروسافت اپل را نجات داد و در نتیجه این نجات دادن، مانع از تکهتکه شدن خود شد ولی از آنسو به دلیل یک اشتباه تاکتیکی 65.5 میلیارد دلار هم ضرر کرد؛ زیرا قیمت سهام اپل در سال 2003 که مایکروسافت آن را فروخت حدود یک تا دو دلار بود و در نتیجه در بهترین حالت 3 میلیون دلار ارزش داشت که این 3 میلیون دلار از رقمهای اعشار این 65.5 میلیارد دلاری که گفتیم هم کمتر است، رقمهای اعشاری که ما برای راحتی، حذفشان کردهایم.
نظرات