هفت راه برای رسیدن به شغل رویاها
شغل شما چیست؟ هر روز که از خواب بیدار میشوید تا عصر چهکار میکنید؟ بعدازظهر شما چطور میگذرد؟ یکبار برای خودتان بگویید، وظایف شغلی شما چیست؟ حالا به سالها قبل برگردید. وقتی فقط ده سال داشتید. تصور کنید سر کلاس انشا هستید. موضوع انشا: دوست دارید در آینده چهکاره شوید؟ تصور کنید در انشای خود
شغل شما چیست؟ هر روز که از خواب بیدار میشوید تا عصر چهکار میکنید؟ بعدازظهر شما چطور میگذرد؟ یکبار برای خودتان بگویید، وظایف شغلی شما چیست؟ حالا به سالها قبل برگردید. وقتی فقط ده سال داشتید. تصور کنید سر کلاس انشا هستید. موضوع انشا: دوست دارید در آینده چهکاره شوید؟ تصور کنید در انشای خود تمام کارهایی را نوشته باشید که اینروزها از صبح تا شب انجام میدهید. فکر میکنید نمره انشای شما چند شود؟ آیا شغلی که امروز دارید، کوچکترین شباهتی به شغل رویاها دارد؟
بهانه نتراشید. اوضاع جامعه بد است، نرخ بیکاری بالا است، اقتصاد حال خوبی ندارد. نمیتوانید در انشای کودکی خود بنویسید «خیلی دوست داشتم در آینده خلبان شوم، اما چون در آن روزگار اوضاع اقتصاد خوب نیست، بجای خلبان، پیک موتوری میشوم.» باور کنید عده زیادی عاشق موتورسواری هستند و پیک موتوری شبیه شغل رویاهای آنها است. اما این افراد قطعا با تمام موتورسوارهای شهر فرق دارند.
1- سواد و دانش
چرا نمیتوانم جراح قلب شوم؟ چون بلد نیستم قلب را جراحی کنم. چرا بازیگر نیستم؟ چرا فروشنده خوبی نیستم؟ چرا نمیتوانم بهترین رستوران شهر را داشته باشم؟ باور کنید یا نه، در بیشتر موارد جواب همان است. چون بلد نیستم بازی کنم، بفروشم یا یک رستوران را مدیریت کنم.
مهم نیست تعریف شما از شغل رویاها چیست. اگر میخواهید به آن برسید، باید سواد خود را تقویت کنید. به نظر شما چند درصد لباسفروشیهای شهر تاریخچه شنل را میدانند؟ چند درصد آنها انواع پارچه را میشناسند؟ چند درصد آنها در مورد رنگ مطالعه میکنند؟
منظورم از سواد، تحصیلات دانشگاهی نیست. تا دلتان بخواهد استاد دانشگاه بیسواد میشناسم. منظورم از سواد، داشتن برنامهای منظم برای مطالعه و پژوهش است.
خانم «الف» گرافیست است. صبح که به سر کار میآید، به پادکستی در مورد ارتباطات بصری گوش میدهد. وقت ناهار پای یوتیوب مینشیند و در مورد آخرین تحولات طراحی اطلاعات کسب میکند. هر بعدازظهرش به مطالعه کتابی مرتبط با هنر میگذرد. شبها مستندی در مورد تاریخ هنر میبیند. او گرافیستی باسواد است!
2- مهارت و تجربه
تمام جراحهای قلب تحصیلاتی تقریبا مشابه دارند. اما آیا تمام آنها یکسان هستند؟ برای موفقیت در یک حرفه، عنصری مهمتر از سواد و مطالعه وجود دارد: تجربه.
برای یادگرفتن مهارت باید آستینهای خود را بالا بزنید. هیچ ایرادی ندارد با 10 سال سابقهکار یک مهارت جدید بیاموزید. مثلا شاید مدیر باشید اما چیزی از حسابداری ندانید. یادگرفتن این مهارت جدید، قطعا باعث میشود مدیر بهتری شوید.
شاید دیگر وقت آن است که از خود بپرسید، دوست دارید چهکاره شوید؟
همهچیز را نمیشود تجربه کرد. یک خلبان نمیتواند تمام موقعیتهای سقوط را تجربه کند. اما میتواند از تجربه دیگران استفاده کند. میتواند کتاب دیگران بخواند، فیلم مصاحبهشان را ببیند یا خودش به دیدن کسانی برود که موقعیتی ویژه را تجربه کردهاند.
یکی از مثالهای جالب وقتی بود که مارتین اسکورسیزی در یکی از فیلمهای کوروساوا بازی کرد. اسکورسیزی در آن زمان (1990) فیلمهای راننده تاکسی، گاو خشمگین و سلطان کمدی را ساخته بود و شهرت جهانی داشت. اما هنوز تشنه یادگیری بود.
3- گواهینامههای حرفهای
فرض کنید تمام دانش و مهارت لازم برای جراحی قلب را کسب کنم. آیا میتوانم جراح قلب شوم؟ خیر. چون اجازه قانونی این کار را ندارم. حتی اگر بتوانم جان کسی را نجات دهم، بدون داشتن مدرک معتبر حق ندارم قفسه سینه کسی را بشکافم.
در هر شغلی که وارد شوید، مدارک و گواهینامههای حرفهای وجود دارد. مثلا اگر به بازار سرمایه علاقهمند هستید میتوانید برای گرفتن مدارک حرفهای بورس داوطلب شوید یا در امتحانهای بینالمللی مثل CFA شرکت کنید.
گواهینامهها واقعا باید اجازه کاری را به شما بدهند. مثل گواهینامه خلبانی که بدون آن اجازه ندارید پرواز کنید.
البته توجه کنید که این گواهینامهها واقعا باید اجازه کاری را به شما بدهند. مثل گواهینامه خلبانی که بدون آن اجازه ندارید پرواز کنید. کلاسهای آموزشی شاید به شما دانش و مهارت بدهند، اما در بیشتر موارد مدرک آنها به هیچ دردی نمیخورد.
نکته مهم دیگر این است که داشتن مدرک بدون دانش و مهارت فایدهای ندارد. اگر مدرک خلبانی بخرید اما چیزی از پرواز ندانید، حتی اگر بتوانید استخدام شوید، بهاحتمالزیاد در اولین پرواز جان خود را از دست میدهید. قرار نیست فقط به شغل رویاها برسید، قرار است برای همیشه به همین شغل بپردازید.
4- سابقه کار
معمولا وقتی از جوانها در مورد سابقه کار سوال میشود، میرنجند. آنها دوست دارند اولین روز بعد از فارغالتحصیلی با یک دستمزد عالی مشغول به کار شوند. توقعی که خیلی بعید است برآورده شود.
اگر قصد دارید به شغل رویاها برسید، بهتر است شغلی مرتبط با درآمد کم را به شغلی غیرمرتبط با درآمد بالا را ترجیح بدهید. مثلا جوانی که رویای فوتبال دارد، بازی بدون دستمزد در باشگاه دستدوم برایش بهتر از کار در فروشگاه لوازم ورزشی است.
معمولا این دوره آغازین، ابدی نیست. بازیگری که بدون دستمزد بازی میکند، اگر واقعا استعداد و توانایی داشته باشد برایش صف خواهند کشید. هرقدر رویا بزرگتر باشد، دوره آغاز سختتر خواهد شد.
برد پیت برای اولین تجربه سینمایی خود تنها شش هزار دلار دستمزد گرفت. او حالا بیش از 240 میلیون دلار ثروت دارد. معلوم نیست اگر او پیشنهاد غیرمنصفانه بازی در فیلم «تلما و لوییز» را رد میکرد، آیا هرگز به بازیگری معروف تبدیل میشد یا نه.
5- ارتباطات
ارتباطات یکی از مهمترین عواملی است که به پیشرفت شغلی منجر میشود. اگر دانش و مهارت کافی داشته باشید، گواهینامههای حرفهای را گرفته باشید و چند سال هم در یک شرکت کار کنید، تا زمانی که بهاندازه کافی ارتباطات نداشته باشید به جایگاه دلخواه خود نمیرسید.
منظورم این نیست که برای پیشرفت شغلی حتما باید پارتی داشته باشید. خیر. کسی که میخواهد وارد سینما شود، باید با بازیگران، کارگردانان، فیلمبردارها و تهیهکنندهها ارتباط داشته باشد. شاید یک تهیهکننده از فیلمنامه جدید نویسندهای جوان خوشش نیاید، اما بالاخره یک تهیهکننده علاقهمند پیدا میشود.
معمولا سابقه کار مرتبط به ساختن این ارتباطات کمک میکند. اما تنها کار کردن در یک مجموعه کافی نیست. این که بتوانید با آدمهای مختلف دوست شوید، ارتباط برقرار کنید و روابط خود را در بلندمدت حفظ کنید، مهارتی است که باید آن را فرا بگیرید.
بهخصوص وقتی میخواهید از یک مجموعه جدا شوید، سعی کنید بدون دلخوری این کار را بکنید. حتی هر از گاهی به همکاران قدیمی خود سر بزنید. تکتک این همکاران ارتباطی هستند که یک روز به کارتان میآیند.
6- ابزارها
کسی که میخواهد ماهیگیر شود، غیر از دانش نجاری، مهارت، سابقه کار و ارتباطات، یک قلاب ماهیگیری میخواهد. بدون ابزارهای لازم بهسختی میتوانید یک حرفه را پیش بگیرید.
اما علاوه بر مالکیت این ابزارها و باید نحوه کار با آنها، اگر تعمیر و نگهداری آنها را هم یاد بگیرید برایتان خیلی مفید خواهد بود. بهخصوص اگر میخواهید کمکم خرید تجهیزات موردنیاز خود را شروع کنید، بد نیست خود را از شر تعمیر آنها راحت کنید.
اگر میخواهید کمکم خرید تجهیزات موردنیاز خود را شروع کنید، بد نیست خود را از شر تعمیر آنها راحت کنید.
یک راننده باید کمی از تعمیر خودرو سر در بیاورد. در غیر این صورت ممکن است بخش زیادی از درآمدش صرف تعمیر ایراداتی شود که آنقدرها هم پیچیده نبودند.
حتی اگر ترجیح میدهد به تعمیرگاه مراجعه کند، اگر از خودرو بهخوبی سر در بیاورد اسیر کلکهایی مثل «باید تمام قطعات یکجا عوض شوند» یا «اگر فلان قطعه را هم عوض نکنی دوباره به مشکل برمیخوری» نخواهند شد.
7- سرمایه
بهخصوص در ایران، سرمایه کلیدیترین عنصر برای راهاندازی یک کسبوکار است. اگر آشپز خوبی باشید، در این زمینه مطالعه کنید و برای آشپزی تمام تجهیزات موردنیاز خود را داشته باشید، بدون سرمایه نمیتوانید رستوران خودتان را باز کنید.
یکی از پیشنهادها این است که برای راهانداختن شغل رویاها پسانداز کنید. اما خیلی طول میکشد که این نسخه دردی از شما دوا کند.
شغل شما، نام دوم شما است!
پیشنهاد دوم پیدا کردن راهی برای تامین مالی است. پیدا کردن شریک، سرمایهگذار یا دریافت وام بانکی از مرسومترین روشهای تامین مالی هستند. روشهای مدرنتر (مثل پیشفروش کارتهای عضویت دائم برای سرمایهگذاری جمعی) هم وجود دارند.
اما در این مورد احتیاط کنید. قبل از آن که به اندازه کافی در یک شغل تجربه کسب نکردهاید، برای راهاندازی آن وام نگیرید. اگر رویای شما آشپزی است، قبل از باز کردن رستوران بد نیست چند سالی در یک رستوران کار کنید.
خیالپرداز باشید اما عجله نکنید
بیشتر مردم دوست دارند در مدتزمانی کوتاه به شغل رویاها برسند. اما چون نمیتوانند چند سال مشقت را تحمل کنند، تمام عمر منتظر یک معجزه مینشینند.
هستند کسانی که مدام شغل عوض میکنند. وقتی بازار مسکن رشد میکند، بسازوبفروش میشوند و وقتی بورس به رونق افتاد، سرمایهگذار.
اما سود اصلی را کسانی میبرند که از قبل در کار مسکن یا بورس بودهاند. شغل رویاهای خود را پی بگیرید. یک روز بالاخره اوضاع صنعت شما هم سکه میشود. آن روز شما فردی عالم و ماهر هستید که بیش از دیگران سابقه، ارتباطات و ابزار دارد.
شغل رویاها و کار کردن استراتژیک
فارغالتحصیل میشویم. رزومه میفرستیم. استخدام میشویم و ماهانه حقوق میگیریم. شاید وقتی 30 سال داریم این رویه خیلی هم بد نباشد. با حقوق کارمندی میتوانیم یک خانه اجاره کنیم، پراید قسطی بخریم، صورتحساب رستوران را پرداخت کنیم و از پس خرج جاری خودمان بربیاییم.
اما تا کجا میخواهیم به همین روند ادامه دهیم؟ کی قرار است به جایگاهی برسیم که شایسته آن هستیم؟ کی قرار است شایستهتر از آنی شویم که امروز هستیم. به تعبیر نسیم طالب، کی قرار است به بالندگی برسیم؟ در مدل کار کردن استراتژیک، هر که میپذیرید، هر کاری که میکنید، هر مهارتی که میآموزید و هر کتابی که میخوانید یک پله شما را به هدف استراتژیک زندگیتان نزدیکتر میکند.
هدف استراتژیک شما چیست؟ آیا دارید به سمت این هدف گام برمیدارید؟
نظرات