گزارش تجارتنیوز از «امینآباد»
خیلی دور خیلی نزدیک؛ اینجا آخر دنیاست
نیمی از بیماران بیمارستان روانپزشکی امینآباد ساکنان همیشگی آنجا هستند. ساکنانی که بیمارستان را به عنوان خانه خود پذیرفتهاند.
به گزارش تجارتنیوز، 20 سال سابقه بستری، 30 سال، 40 سال! حکایت برخی از بیماران بستری در بیمارستان امینآباد است.
به تختهای بیمارستان زنجیر نیستند. به در و دیوار هم چنگ نمیزنند. لباسی که دستهایشان را از پشت ببندد هم ندارند. خودشان میگویند اینجا آخر دنیاست. جایی که ساکنانش با دیدن چند نخ سیگار و یک غذای خوب دلشان غنج میرود. «خیلی دور، خیلی نزدیک» درست حکایت امینآباد است. همین نزدیکیهاست، اما انگار که از خاطر همه رفته است.
حدود 25 کیلومتر از مرکز تهران که دور شویم، به خانه برخی از بیماران اعصاب و روان میرسیم. در دامنه کوه بیبی شهربانو و در شرق شهر ری. سردر بیمارستان به نام مرکز راونپزشکی رازی است، اما به امینآباد معروف است. این بیمارستان سال 1297 شمسی و در وسعتی حدود صد هکتار تاسیس شد.
ساکنان همیشگی امینآباد
تقریبا هزار بیمار روان در امینآباد بستری هستند. نیمی از آنها ساکنان دائمی بیمارستان شدهاند. بیمارانی که اینجا را به عنوان خانه خود پذیرفتهاند. میان آنها هم پزشک پیدا میشود هم معلم و هنرمند. کسانی که هیچ نشان و آدرسی از خانوادههایشان نیست.
برخی از بیماران برای بیرون رفتن از بیمارستان بیقراری میکنند. بسیاری از آنها اما میلی به رفتن ندارند. درهای بخشها چهار طاق هم که باز باشد، شاید چند متر آنطرفتر بروند. دورتر؟ نه! دلتنگ بیرون میشوند، اما به فرار فکر نمیکنند.
کارکنان بیمارستان هم کم و بیش دیگر ماندنیها را میشناسند. برخی از آنها از زمان کودکی آمدهاند. حالا در بخش سالمندان بستری هستند. تعدادی از آنها دیگر توان پایین آمدن از تخت را هم ندارند. دیگر یادشان نمیآید که دنیای بیرون از اینجا چه شکلی است. آسمانش همین رنگی است؟ آدمهایش فقط در یک محدوده خاص اجازه رفت و آمد دارند؟
روایتی کوتاه از ساکنان دائمی امینآباد
یکی از ساکنان قدیمی امینآباد، 54 سال سن دارد. تقریبا هفت ساله بود که در بیمارستان بستری شد. کودکی و جوانیاش اینجا گذشت. خودش هم میگوید کسی را بیرون از اینجا ندارد. کم میشود او را بدون لبخند دید. همیشه با لبخندی پهن بر صورتش با کارکنان خوش و بش میکند. انگار که او میزبان است و باقی مهمان.
قدیمیها کم نیستند. یکی دیگر از آنها 29 سالی میشود که در امینآباد بستری است. روزگاری در خیابان شریعتی (تهران) ساکن بود. کادیلاک داشت. برو و بیایی که حالا از آن فقط یک ویلچر مانده است. جریان زندگی او را کارتنخواب کرد، بعد هم به اینجا کشاند. همه او را با رفتارهای محترمانهاش میشناسند، از بیماران گرفته تا کارکنان بیمارستان.
یکی از پرستاران بیمارستان میگوید: «اینها خودشان امینآباد را پذیرفتهاند.» یعنی قبول کردهاند که جایی ندارند.
بخشهای مختلف بیمارستان
9 بلوک در بیمارستان به بیماران دائمی اختصاص دارد. عموم این 9 بلوک را سالمندان تشکیل میدهند. حدود 350 نفر از بیماران را هم زنان تشکیل میدهند که در بلوکهای جداگانه بستری هستند. بخش کودکان هم جدا فعالیت دارد.
بیماران ساعاتی را هم در کارگاهها میگذرانند. میگویند کاردرمانی است. یعنی حال بیمار بهتر میشود. احساس مفید بودن میکند. اما چرخش گاهی نمیچرخد. کمبود بودجه به امینآباد هم رسیده است. بسیاری از کارها هم اینجا در بند اما و اگرهای مالی است.
بستری در بیمارستان امینآباد
یکی با حکم قضایی به امینآباد آمده و آن یکی را خانوادهاش در بیمارستان بستری کرده. برخی هم از بهزیستی به امینآباد منتقل شدهاند.
تعدادی از بیماران شرایط ترخیص دارند، اما به هر دلیلی در بیمارستان ماندنی شدهاند. یا کسی را ندارند یا خانوادههایشان دیگر آنها را نمیخواهند. خانوادههایشان آدرس و شمارهتلفن اشتباه در پرونده نوشتند. هیچ نشانی از آنها نیست.
بیش از یک قرن از زمانی که کلنگ بیمارستان امینآباد را زدند، میگذرد. شاهدی است بر صدسال تنهایی بیماران. کسی نمیداند چقدر به در و پنجره خیره ماندند؛ منتظر یک دوست یا آشنا که به آنها سر بزند. منتظر یک نشانه که باور کنند فراموش نشدهاند.
برخی از بیماران زیر سقف همین بیمارستان عمرشان تمام شد. کس و کاری هم نداشتند. کارهای کفن و دفنشان را بیمارستان یا خیریه انجام داد. آگهی ترحیم نداشتند. مجلس ختم هم نداشتند. انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته است. فقط خاطرهای کمرنگ در ذهن برخی از بیماران و کارکنان گذاشتند.
گزارش کامل از امینآباد را اینجا بخوانید.
نظرات