به گزارش تجارت نیوز، استفان والت، پژوهشگر ارشد روابط بینالملل با انتشار یادداشتی در فارینپالسی نوشت: فصل تعطیلات فرصت ایدهآلی است برای یادآوری اهمیت صلح و گامهایی که باید برای گسترش و پایداری آن برداریم. من پیشتر مشاهده کردهام که رهبران اخیر ایالات متحده کمتر از آنچه که باید (و کمتر از اسلاف خود) در مورد صلح صحبت کردهاند، گزارهای که با توجه به تمایل مردمان ایالات متحده به جهانی صلحآمیزتر، تعجبآور است.
در این میان دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، در این زمینه تا حدودی استثنا است. او در مورد صلح زیاد صحبت میکند، عمدتا به واسطه آن که اصرار دارد که شایسته جایزه صلح نوبل است (در کنار آن جایزه عجیب و غریبی که اخیرا توسط جیانی اینفانتینو، رئیس فیفا، به او اعطا شده است).
او ادعا کرده که حداقل به هشت جنگ پایان داده است؛ متاسفانه، این ادعا تقریبا به همان اندازه میتواند قابل اعتنا باشد که ایده «دانشگاه ترامپ جای خوبی برای تحصیل است». ترامپ به جای پایان دادن به درگیریها، در ارائه طرح صلح پوتمکین – «توافقهایی» نمادین که با هیاهوی زیاد اعلام میشود و خیلی زود در هم میشکند – تخصص دارد.
صلح غزه، از ادعا تا واقعیت!
والت در ادامه یادداشت خود آورده است، برای مثال، در غزه، طرح صلح ۲۰ مادهای – بستهای که ترامپ آن را «نه تنها پایان یک جنگ، بلکه پایان عصر ترور و مرگ» نامیده – به خشونت بین اسرائیل و حماس پایان نداده است. در عوض، این طرح، فتح آهسته کرانه باختری توسط اسرائیل و رفتار وحشیانه این بازیگر با فلسطینیان را تسهیل کرده است.
از زمان دستیابی به آتشبس در ماه اکتبر، در کنار تعداد انگشتشماری اسرائیلی، نزدیک به ۴۰۰ فلسطینی جانشان را از دست دادهاند؛ کمکهای امدادی همچنان محدود و ناکافی است و نیروهای حافظ صلح که قرار بود بر مراحل بعدی آتشبس نظارت کنند، هنوز مستقر نشدهاند.
خب آیا کسی حقیقتا باور دارد که زبان مبهم این طرح با هدف ترسیم «مسیری به سوی یک کشور فلسطینی آینده» نگاشته شده باشد؟
در پاسخ باید گفت این طرح گامی به سوی صلح واقعی نیست و فقط پوششی برای تلاش بیوقفه جهت طرح ادعایی «اسرائیل بزرگتر» و در نهایت حذف فلسطینیان به عنوان یک نهاد سیاسی معنادار است.
صلحسازی بیحاصل
به همین ترتیب، ادعای ترامپ مبنی بر پایان دادن به جنگ مرزی میان کامبوج و تایلند به دلیل چندین رویداد بیاعتبار شده: این دو کشور اخیرا جنگ را از سر گرفتهاند و آنوتین چارنویراکول، نخستوزیر تایلند، در پاسخ به تماس تلفنی بعدی ترامپ، درخواستها برای آتشبس را رد و اعلام کرد: «تایلند به اقدامات نظامی ادامه خواهد داد تا زمانی که دیگر هیچ آسیب و تهدیدی برای سرزمین و مردم خود احساس نکند».
همین الگوی غمانگیز در جمهوری دموکراتیک کنگو نیز در حال تکرار است، جایی که شبهنظامیان M23 تحت حمایت رواندا حملات خود را به نیروهای کنگو از سر گرفتهاند و تلاششان را برای کنترل ارضی گسترش دادهاند. حتی مارکو روبیو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، اذعان کرد که این «نقض آشکار» آتشبس است که ظاهرا با میانجیگری ترامپ برقرار شده است. در سودان، تلاشهای ایالات متحده برای پایان دادن به جنگ داخلی وحشیانه به جایی نرسیده است.
همزمان نارندرا مودی، نخستوزیر هند، ادعاهای ترامپ مبنی بر توقف برخی درگیریهای مرزی کوتاه بین هند و پاکستان (که در این فرآیند خشم ترامپ را برانگیخت) را رد کرد. مصر و اتیوپی نیز علیرغم مداخلات گاه و بیگاه ترامپ، همچنان بر سر یک پروژه سدسازی جنجالی روی رود نیل اختلاف نظر دارند.
هنجارهایی که از قلم افتاده
در تمام این موارد، ادعاهای ترامپ مبنی بر پیشبرد آرمان صلح، عمدتا اغراقآمیز است.
همین امر در مورد جنگ اوکراین نیز صادق است: ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوریاش، با افتخار اعلام کرد که جنگ اوکراین را «ظرف ۲۴ ساعت» پایان خواهد داد؛ ادعایی که در زمان مطرح شدنش پوچ بود و تلاشهای نامنظم رئیسجمهوری آمریکا برای متقاعد کردن دو طرف جهت توقف جنگ هنوز به ثمر نرسیده است. فراموش نکنیم که این تلاشهای بیاثر برای تحقق صلح با کنشهایی همراه است که شعلههای جنگ را در سرزمینهای دیگر شعلهورتر میکند.
ترامپ هنگام حمله اسرائیل به ایران با این بازیگر همصدا شد؛ او فرمان بمباران یا حملات موشکی به افغانستان، نیجریه، سومالی، لیبی، عراق، سوریه و یمن را صادر کرده و دولتش با بیخیالی مرتکب قتلهای فراقضایی مظنونان به قاچاق مواد مخدر در کارائیب میشود، گزارهای که نقض آشکار قوانین ایالات متحده و هنجارهای بینالمللی است. ترامپ همچنین تهدید کرده که برای سرنگونی دولت تحت رهبری نیکولاس مادورو در ونزوئلا به اهرم نظامی متوسل خواهد شد.
این رزومه چهرهای نیست که شایسته عنوان «صلحطلب» باشد. پایان دادن به جنگها و ایجاد صلح پایدار کار آسانی نیست و معمولا نیازمند پیروزی قطعی یکی از طرفین (و به دنبال آن انعقاد توافق معقول است که بازندگان را از تلاش برای معکوس کردن نتایج منصرف کند) یا به رسمیت شناختن این واقعیت است که با ادامه جنگ نتیجهای حاصل نمیشود. در حالت دوم، هر دو طرف باید بپذیرند که قرار نیست به همه چیزهایی که میخواهند دست یابند و در عوض بر به دست آوردن بخشی از آنچه برای ارضای خود نیاز دارند تمرکز کنند.
با این حال، در هر دو صورت، باید جزئیات زیادی از جمله محل مرزها، غرامتهای احتمالی، بازگرداندن زندانیان، احیای روابط دیپلماتیک، تضمینهای امنیتی و سازوکارهایی (مانند استقرار صلحبانان بیطرف) برای نظارت بر شرایط و کاهش «مشکل تعهد» (یعنی احتمال اینکه یک طرف یا طرف دیگر در آینده پیمانشکنی کند) مورد بررسی قرار گیرد. در حالت ایدهآل، توافق صلح راه را برای آشتی بلندمدت هموار خواهد کرد، فرآیندی که معمولا زمانبر است. میانجیهای بیطرف قادرند همه این مراحل را تسهیل کرده و پایبندی به توافق را تضمین کنند.
پاشنه آشیل ترامپ
ترامپ صلحطلبی ضعیف است زیرا او و تیمش همه این الزامات را نادیده میگیرند. خود ترامپ به بیصبری و بیعلاقگی به جزئیات معروف است.
برخلاف جیمی کارتر، رئیسجمهور اسبق ایالات متحده، که ساعتهای بیپایانی را صرف ترغیب مقامات مصری و اسرائیلی برای امضای توافقنامه کمپ دیوید ۱۹۷۸ کرد، یا تئودور روزولت، رئیسجمهور اسبق ایالات متحده، که تقریبا یک ماه را به میانجیگری برای دستیابی به توافق صلح اختصاص داد تا به جنگ روسیه و ژاپن در سال ۱۹۰۵ پایان دهد، ترامپ نه مایل است و نه میتواند آستینها را بالا زده و پیشنهادهای خلاقانهای برای پر کردن شکافهای بین طرفین درگیر ارائه دهد.
از آنجا که دامنه توجه او محدود است، دشمنان میدانند که قادرند منتظر بمانند تا او از صحنه خارج شده و وقتی به سراغ چیز دیگری رفت، دوباره به میدان جنگ برگردند.
البته دخالت مستقیم ترامپ الزام مطلق نیست، مشروط بر اینکه رئیسجمهور نمایندگان شایستهای را برای هدایت امور تعیین کند. متاسفانه، ترامپ ترجیح میدهد به جای دیپلماتهای حرفهای با تخصص بالا، به دیپلماتهای آماتور مانند استیو ویتکاف یا جرد کوشنر تکیه کرده و به مقامات باتجربه برای تعیین اینکه آیا توافق بالقوه قابل اجرا است یا خیر، اعتماد ندارد.
در اینجا، خصومت ترامپ با دولت پنهان، زخمی خودساخته است، زیرا مشاوره تخصصی بسیار ارزشمند است و دیپلماتهای حرفهای تمایل دارند از منصوبان سیاسی بهتر عمل کنند. همانطور که جاناتان مونتن، استاد دانشگاه کالج لندن اخیرا بیان کرد، «(ترامپ) میخواهد به عنوان فردی در مرکز [بحث] قرار بگیرد… بنابراین کیفیت آمادگی، تخصص، مذاکره دیپلماتیک، همگی بسیار پایین هستند».
آماتورهایی که نقاب صلح میزنند!
حتی مدافعان احتمالی «دیپلماسی کابویی» ترامپ اذعان کردهاند که «اگر صلح بر اساس توافقهای توخالی ساخته شود، ممکن است خیلی دوام نیاورد».
علاوه بر این، ترامپ و برخی از فرستادگان منتخبش بیطرف نیستند. نتیجه این است که برخی از طرفهای درگیر به آنها اعتماد ندارند و میانجیها احتمالا به دنبال راهحلهای یکجانبهای هستند که یا به جایی نمیرسند یا اندکی پس از امضا توافق از میان میرود. این مشکل با توجه به همدردیهای حامیان اسرائیل، چهرههایی چون ویتکاف، کوشنر و سفیر ایالات متحده در اسرائیل، مایک هاکبی، در خاورمیانه عریانتر شده است، هرچند این واقعیت در فرایند تحقیر اوکراین توسط ترامپ و پوتین، همتای روسیاش نیز آشکار است.
ظاهرا ترامپ نسبت به درگیریهای نظامی بزرگ – به ویژه رویاروییهای که نیاز به استفاده از نیروهای زمینی دارند – محتاط است و به خوبی میداند جنگ پرهزینه است و مانع معاملات تجاری سودآورش خواهد شد. اینها غرایز خوبی هستند، اما برای حل درگیریهای بزرگ و جلوگیری از کاشت بذر مشکلات آینده، به چیزی بیش از این نیاز است. اگر از من بپرسید که در این تعطیلات چه هدیهای میخواهم، میگویم ترسیم مسیری برای صلحسازی که آن را نه به عنوان یک تمرین در حوزه روابط عمومی یا خودنمایی بلکه به عنوان یک چالش دشوار دیده شود.
همانطور که قبلا نوشتهام، صلح جهانی به نفع ایالات متحده است زیرا درگیریهای بزرگ یکی از معدود مواردی هستند که میتوانند به جایگاه فوقالعاده امن و ممتاز این کشور آسیب پایدار وارد کنند. صلح همچنین از نظر اخلاقی در اولویت قرار دارد، زیرا جنگ رنج انسانها را افزایش خواهد داد. جدی گرفتن صلحسازی شاید به همه درگیریهای موجود پایان ندهد یا از وقوع درگیریهای جدید جلوگیری نکند، اما احتمال پایان یافتن حداقل برخی از آنها را افزایش خواهد داد. در این تعطیلات، این یک هدیه بسیار خوشایند خواهد بود.