موضوعات داغ: # پاپ فرانسیس # قیمت سکه # سرمایه گذاری # ارزش دلاری بورس # قیمت شمش نقره # ارزش معاملات بورس # افزایش قیمت مسکن # اجاره بها مسکن
«تجارت‌نیوز» گزارش می‌دهد:

ایشیگورو چگونه می‌اندیشد؟/ نهادهای اقتصادی و اجتماعی می‌توانند بر احساسات و روابط فردی تأثیر ‌بگذارند؟

کازوئو ایشیگورو، نویسنده‌ برجسته، در هشدار اخیر خود بیان کرد که در دنیای پیچیده‌ امروز، که هر رویداد و واکنش تحت تأثیر قدرت‌های اقتصادی قرار دارد، نویسندگان و هنرمندان باید توجه خاصی به پیوندهای میان احساسات انسانی و تصمیمات اقتصادی داشته باشند. ایشیگورو بر این نکته تأکید کرد که انسان‌ها در این شرایط مجبور به انجام انتخاب‌هایی می‌شوند که می‌تواند تأثیرات عمیقی بر آینده‌شان بگذارد.

به گزارش تجارت نیوز، کازوئو ایشیگورو، نویسنده برجسته و برنده جایزه نوبل ادبیات، در گفت‌وگویی با آلیکس کلارک، روزنامه‌نگار گاردین، به بررسی نقش نویسندگان در دنیای پسا‌حقیقت پرداخته و نظرات خود را در خصوص آینده ادبیات و تأثیر هوش مصنوعی بر احساسات انسانی بیان کرده است. در ادامه، متن کامل این گفت‌وگو آمده است.

***

در یک روز سرد و طوفانی به آپارتمان کازوئو ایشیگورو در قلب لندن می‌روم. به محض ورود به فضایی آرام و دلنشین قدم می‌گذارم. نور کم و مبلمان سفید و قهوه‌ای رنگ که همسر ایشیگورو، لورنای محترم، پیش از رفتن به سینما برای من آماده کرده است، فضا را دلپذیرتر می‌کند. در دستم قهوه داغ و خوشمزه‌ای است که به طرز محبت‌آمیزی به من تعارف می‌شود. آیا سردم شده؟ آیا گرسنه‌ام؟ آیا نگران ضبط مکالمه‌ام هستم؟

این توجه به جزئیات ظریف، حتی در امور روزمره، در تمام آثار ایشیگورو به وضوح مشهود است. از «تسلی‌ناپذیر» تا «بازمانده روز» ، ایشیگورو یکی از نویسندگانی است که برخی از نگران‌کننده‌ترین و به‌یادماندنی‌ترین داستان‌ها را در ۴۰ سال گذشته خلق کرده است. با این حال، شاید هیچ کتابی از او محبوب‌تر از ششمین رمانش «هرگز رهایم مکن» نباشد، که نه تنها به یک فیلم بزرگ تبدیل شده بلکه یک نمایش صحنه‌ای هم از آن اجرا شده است.

داستان «هرگز رهایم مکن» در دنیایی می‌گذرد که در آن، کودکان به‌طور عمدی شبیه‌سازی و پرورش داده می‌شوند تا اعضای بدنشان برای نجات جان دیگران اهدا شود. پس از دو یا سه «اهدای» ناخواسته، آن‌ها به مرحله‌ای می‌رسند که به‌طور کامل «تمام» می‌شوند، یا به عبارت دیگر، می‌میرند. در این میان، شایعه‌ای در میان این کودکان گسترش می‌یابد: اینکه اگر بتوانند ثابت کنند که واقعاً عاشق هستند، شاید از این سرنوشت شوم معاف شوند و ممکن است فرصتی برای زندگی بیشتر پیدا کنند.

این باور بی‌پایه، که شاید بتوان از تقدیر محتوم گریخت، هسته احساسی و عاطفی این رمان را شکل می‌دهد. در نگاه کازوئو ایشیگورو، نویسنده برجسته، این سرنوشت گریزناپذیر که در واقع سرنوشتی از پیش تعیین‌شده است، با جستجو برای راهی برای فرار از آن همراه می‌شود. او در این باره چنین می‌گوید: در اعماق وجودمان، به طرز غیرمنطقی‌ای با سرنوشت خود مخالفت می‌کنیم و امیدواریم که شاید راهی برای بخشش خاصی وجود داشته باشد. فکر می‌کنم دلیل این امیدواری تنها تمایل به زنده ماندن ابدی نیست، بلکه ناشی از ترس از مواجهه با درد، رنج، اندوه و تنهایی مرگ است. ما از دست دادن عزیزان را نمی‌خواهیم بپذیریم و از جدایی از کسانی که دوست داریم، هراس داریم.

در حقیقت، رمان «هرگز رهایم مکن» به ما یادآوری می‌کند که نه تنها از پایان حیات خود می‌ترسیم، بلکه از آنچه که این پایان با خود به‌همراه دارد، یعنی فقدان ارتباط، عشق و پیوندهای انسانی، نیز می‌ترسیم. این ترس و امید به معافیت از تقدیر، تنها جنبه‌ای از واقعیت تلخ این جامعه است که در آن انسان‌ها برای بقای دیگران فدای می‌شوند.

عنوان این رمان یک ترانه است که راوی داستان، کتی اچ، در مدرسه شبانه‌روزی کلون‌ها، هیل‌شام، مدام پخش می‌کند. این ترانه نه تنها یک دارایی فیزیکی است که در یک نوار کاست قرار دارد و بعداً گم می‌شود، بلکه یک نماد است، نمادی از زمانی که کتی هنوز نمی‌دانست چگونه زندگی او و دوستانش، تامی و روت، شکل خواهد گرفت. ایشیگورو نسخه این ترانه را خود اختراع کرده است که توسط هنرمند خیالی جودی بریج‌واتر خوانده می‌شود. بعدها، دوست و همکارش، نوازنده جاز استیسی کنت، نسخه‌ای از این ترانه را ضبط کرد.

این یک ترانه رمانتیک است، اما عنوان غمگین و تقاضای آن نه تنها به یک معشوق می‌تواند خطاب شود، بلکه می‌تواند به خود زندگی هم باشد؛ خواهشی برای ادامه و ارتباط. ایشیگورو می‌گوید: فکر می‌کنم این غریزه‌ای است که در همه ما وجود دارد. و به نظر می‌رسد چیزی غمگین در آن وجود دارد، اما چیزی شایسته تحسین هم در آن هست. نوعی شجاعت وجود دارد، و تأکیدی بر خوبی‌هایی که در زندگی وجود دارد، در این غریزه که می‌گوید: نگاه کن، ساختن عشق، خانواده و دوستی کار راحتی نبوده، اما من این کار را کرده‌ام و مطمئناً همه ما می‌توانیم کمی بیشتر از این‌ها داشته باشیم.

ایشیگورو به‌وضوح به مدت زمان طولانی که رمان «هرگز مرا رها نکن» برای شکل‌گیری نیاز داشت، اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که این کتاب در ابتدا تنها به‌صورت یادداشت‌هایی پراکنده درباره گروهی از دانش‌آموزان وجود داشت که زندگی‌شان به‌طور قابل‌توجهی از دیگر هم‌سالانشان متمایز بود. این تفاوت عمده در طول عمر آن‌ها، که احتمالاً به دلیل یک حادثه هسته‌ای به وجود آمده بود، موضوع اصلی اولیه این یادداشت‌ها بود. اما این مفهوم ساده‌ از یک روایت علمی-تخیلی به تدریج تکامل یافت و به داستانی پیچیده‌تر و عاطفی‌تر تبدیل شد.

نقطه‌عطف شکل‌گیری این کتاب به‌طور خاص از ترکیب عواملی خارجی و زمان‌بندی دقیق به وجود آمد. یکی از این عوامل، توجه فزاینده به مسائل اجتماعی مربوط به مهندسی ژنتیک و کپی‌سازی بود که در آن زمان در سرخط اخبار قرار گرفت. مشهورترین نمونه آن، گوسفند دالی، نخستین موجود کپی‌شده از یک موجود بالغ، بود که باعث شد بحث‌ها و نگرانی‌ها درباره پیامدهای اخلاقی و علمی کپی‌سازی به شدت برجسته شود. این تحولات علمی و اجتماعی، زمینه‌ای مناسب برای کاوش در ابعاد انسانی و فلسفی این موضوع‌ها در ادبیات فراهم کرد.

علاوه بر این، تغییرات عمده‌ای در دنیای نوشتار و نشر در دهه‌های گذشته رخ داده بود که موجب شد نویسندگان بیشتری به شیوه‌های تخیلی و نوآورانه در رمان‌های خود روی آورند. شیوه‌هایی که نه‌تنها مرزهای تخیل و واقعیت را جابه‌جا می‌کردند، بلکه به رویکردهای مختلف اجتماعی و فرهنگی نیز توجه داشتند. در این فضا، ایشیگورو با استفاده از تکنیک‌های پیچیده‌ای مانند راوی غیرقابل‌اعتماد و روایت‌های پنهان، به خلق یک داستان انسانی و عاطفی پرداخت که نه تنها به مسائل اخلاقی مربوط به کپی‌سازی و مهندسی ژنتیک پرداخته، بلکه در عمق خود، به ترس‌ها، امیدها و ناامیدی‌های انسان‌ها در مواجهه با سرنوشت و مرگ اشاره دارد.

ایشیگورو می‌گوید: به خودم اجازه دادم از آنچه که به‌طور سنتی ممکن است به‌عنوان تکنیک‌های ژانری شناخته می‌شد، استفاده کنم. و این به این دلیل نبود که بخواهم شجاع باشم یا چیزی از این دست. به نظرم، جو پیرامون من تغییر کرده بود؛ نسل بعدی نویسندگان، افرادی که حدود ۱۵ سال از من جوان‌تر بودند، هیچ چیز عجیب و غریبی در این دیدند. حداقل کسانی که با آنها دوست شدم، مثل دیوید میچل یا الکس گارلند.

اما در عین حال، «تسلی‌ناپذیر» (The Unconsoled)، یکی از آثار مهم و پیچیده ایشیگورو، نه تنها یک روایت داستانی است بلکه به‌طور مستقیم به ابعاد اجتماعی و اقتصادی زمانه خود اشاره می‌کند. این رمان که به‌طور عمده بر دنیای هنر و موسیقی تمرکز دارد، به‌ویژه در زمینه بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و اثرات آن بر فردیت و روابط انسانی تأکید می‌کند. در این اثر، بحران‌های اقتصادی به‌شکلی شفاف و غیرمستقیم بازنمایی می‌شود که چگونه نهادهای اقتصادی و اجتماعی می‌توانند بر احساسات و روابط فردی تأثیر بگذارند. ایشیگورو در این کتاب از پیچیدگی‌های روان‌شناختی انسان‌ها و تأثیرات مستقیم تغییرات اقتصادی بر ذهنیت و رفتارهای آنها سخن می‌گوید.

در واقع، «تسلی‌ناپذیر» نه تنها به تحلیل پیچیدگی‌های فردی می‌پردازد بلکه به یکی از موضوعات کلیدی معاصر، یعنی تأثیرات اقتصادی بر زندگی انسان‌ها، توجه ویژه‌ای دارد. در جهانی که به‌طور روزافزون تحت سلطه سیاست‌های اقتصادی و تصمیمات کلان قرار دارد، این رمان به‌شکلی انتقادی به‌نمایش می‌گذارد که چگونه انسان‌ها تحت فشارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مجبور به سازگاری و تغییرات اساسی در هویت خود می‌شوند. این تأثیرات اقتصادی می‌تواند به صورت مستقیم در روابط میان‌فردی، تصمیمات اجتماعی، و حتی هویت فرهنگی به‌وضوح نمایان شود.

در دنیای امروز، جایی که شکاف‌های اقتصادی روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود و تحولات در فناوری و تجارت جهانی بی‌وقفه در حال وقوع است، آثار ایشیگورو، به‌ویژه در «تسلی‌ناپذیر»، به‌عنوان یک هشدار و تحلیل اجتماعی و اقتصادی برجسته عمل می‌کند. در اینجا، بیش از هر زمان دیگری می‌توان به این حقیقت پی برد که نویسندگان همچنان نقشی حیاتی در شکل‌دهی به فهم ما از جهان اقتصادی و اجتماعی ایفا می‌کنند و می‌توانند با دست‌مایه قرار دادن پیچیدگی‌های روان‌شناختی، ابعاد اقتصادی و اجتماعی را برای مخاطبان خود به تصویر بکشند.

ایشیگورو در این زمینه هشدار می‌دهد که در دنیای پسا‌حقیقت و عصر اطلاعات، که هر رویداد و واکنشی تحت تأثیر قدرت‌های اقتصادی قرار می‌گیرد، نویسندگان و هنرمندان باید به‌دقت پیوندهای میان احساسات انسانی و تصمیمات اقتصادی را در نظر بگیرند. ایشیگورو با تأکید بر پیچیدگی‌های اقتصادی دنیای امروز، به دنبال آن است که نشان دهد چگونه انسان‌ها در دنیای متغیر اقتصادی و اجتماعی مجبور به انجام انتخاب‌هایی می‌شوند که می‌تواند آینده آنها را به‌طور بنیادین تغییر دهد.

در نهایت، ایشیگورو با تأکید بر ضرورت واکنش هوشمندانه و دقیق به چالش‌های اقتصادی، هنری و اجتماعی در جهان معاصر، به‌طور غیرمستقیم به ما یادآوری می‌کند که هنر، در میان بحران‌ها و پیچیدگی‌های اقتصادی، همچنان ابزاری قدرتمند برای کاوش و تحلیل انسانیت و وضعیت اجتماعی است.

ایشیگورو کیست؟

کازوئو ایشیگورو نویسنده‌ای با تبار ژاپنی است که در سال ۱۹۵۴ در ناگازاکی به دنیا آمد. او در پنج‌سالگی همراه با خانواده‌اش به انگلستان مهاجرت کرد. ایشی‌گورو پس از تحصیل در رشته‌های زبان انگلیسی و فلسفه در دانشگاه کنت در سال ۱۹۷۸، مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته نویسندگی خلاق از دانشگاه انگلیای شرقی در سال ۱۹۸۰ دریافت کرد.

این نویسنده ۶۲ ساله که دوران کودکی و نوجوانی‌اش را در گیلدفورد، واقع در جنوب لندن، گذرانده، بیشتر به خاطر رمان مشهور «بازمانده روز» شناخته می‌شود که در سال ۱۹۸۹ منتشر شد. این اثر نه‌تنها موفق به دریافت جایزه بوکر شد، بلکه در سال ۱۹۹۳ نیز به فیلمی سینمایی تبدیل شد که در آن آنتونی هاپکینز و اما تامپسون به ایفای نقش پرداختند. فیلم «بازمانده روز» در هشت بخش کاندیدای دریافت جایزه اسکار و به یکی از آثار برجسته سینما تبدیل شد.

ایشیگورو در رمان‌های خود معمولاً به مسائلی همچون استعمارگری، جست‌و‌جوی هویت، و چالش‌های درونی انسان‌ها می‌پردازد. آثار او همواره به بررسی پیچیدگی‌های روابط انسانی و تاثیرات تاریخ بر زندگی فردی و اجتماعی می‌پردازد.

بسیاری از آثار ایشیگورو به زبان فارسی نیز ترجمه شده است که از جمله آن‌ها می‌توان به «بازمانده روز»، «وقتی یتیم بودیم»، و «هرگز رهایم نکن» اشاره کرد. این نویسنده با روایت‌هایش در قالبی عمیق و تأثیرگذار، به بررسی موضوعات انسان‌شناسی و فلسفی می‌پردازد و تاثیرات عمیقی بر دنیای ادبیات معاصر گذاشته است.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی