موضوعات داغ: # پیش بینی بازارها # قیمت دلار # قیمت سکه # پیش بینی قیمت دلار # بورس کالا # خرید نقره # ایران خودرو # قیمت خودرو
«تجارت نیوز» گزارش می‌دهد:

هنر روسیه در مهار متحدان / جنگ میراثی که کرملین در تاریخ ثبت کرد  

هنر روسیه در مهار متحدان / جنگ میراثی که کرملین در تاریخ ثبت کرد  
برای قرن‌ها، روسیه منتظر نمی‌ماند تا پیش از تصاحب یک سرزمین، مالک آن شود. برای نمونه، در جریان جنگ سوم روسیه–عثمانی (۱۶۸۶–۱۷۰۰)، این رویکرد عریان شد؛ زمانی که روسیه شهر تاگانروگ را در اختیار گرفت. این رخداد دو سال پیش از آن بود که امپراتوری عثمانی طبق معاهده قسطنطنیه، که به آن جنگ پایان داد، آن سرزمین را به روسیه واگذار کند.

به گزارش تجارت نیوز، از زمان آغاز حمله روسیه به اوکراین، تلاش‌های متعددی برای برقراری آتش‌بس، انجام شده است. با این حال، هیچ‌یک از این ابتکارات را نمی‌توان جدی گرفت. دلیلش این نیست که صلح ذاتا ابدی نیست، بلکه دلیلش آن است که روسیه به دلیل رفتار دوگانه سیاسی و تاریخی خود برای صلح ارزشی قائل نیست. این بازیگر فقط قدرت‌های بزرگ و توافقاتی را که با آن‌ها منعقد می‌کند به رسمیت می‌شناسد و بی‌وقفه تلاش دارد به‌عنوان یک قدرت بزرگ به رسمیت شناخته شود. از منظری دیگر روسیه همسایگان خود را مطیع می‌خواهد تا آن‌ها را شکار کند. پس اساساً حاکمیت‌شان را به رسمیت نمی‌شناسد. این نگرش به‌طور نظام‌مند استقلال کشورهای همسایه را به چالش می کشد.

این سیاست به پوتین محدود نمی‌شود، در چند قرن گذشته، توسعه‌طلبی روسیه در اروپا عمدتا با سه رویکرد انجام شده: تصاحب سرزمینیِ خارج از قانون، امضای معاهدات بین‌المللی و سپس نقض آن‌ها و بی‌ثبات‌سازی سیاسی همسایگان مطلوب همراه با ادعاهای فرصت‌طلبانه در حوزه حقوق اساسی.

میراث طولانی توسعه‌طلبی

برای قرن‌ها، روسیه منتظر نمی‌ماند تا پیش از تصاحب یک سرزمین، مالک آن شود. برای نمونه، در جریان جنگ سوم روسیه–عثمانی (۱۶۸۶–۱۷۰۰)، این رویکرد عریان شد؛ زمانی که روسیه شهر تاگانروگ را در اختیار گرفت. این رخداد دو سال پیش از آن بود که امپراتوری عثمانی طبق معاهده قسطنطنیه، که به آن جنگ پایان داد، آن سرزمین را به روسیه واگذار کند. بدین‌ترتیب، روسیه برای نخستین بار به دریای آزوف دست یافت. روسیه از این سیاست در جنگ بزرگ شمال (۱۷۰۰–۱۷۲۱) علیه سوئد پیروی کرد. دولت روسیه در سال ۱۷۰۲ منطقه اینگریا را اشغال کرد و در سال ۱۷۲۱ با معاهده نیستاد آن را رسما به دست آورد. با این حال، پتر اول، معروف به «کبیر»، در سال ۱۷۰۳ شهر سن‌پترزبورگ را همان‌جا بنا کرد و در ۱۷۱۲ آن را پایتخت امپراتوری خواند. این نکته خاصه معنادار است: شهر جدید، مرکز قدرت روسیه، بر سرزمینی بنا شد که متعلق به روسیه نبود. از همین رو سیاسی و نمادین بود: روسیه این شهر و سرزمینش را – فارغ از قانون – هرگز وا نخواهد گذاشت.

اصطلاح «الحاق خشن» هم درباره مناطق و هم درباره دولت‌های مرزیِ روسیه صدق می‌کند. در پایان جنگ روسیه–ترکیه در سال‌های ۱۷۶۸–۱۷۷۴، دو طرف معاهده قینارجه را امضا کردند که استقلال خانات کریمه را – که تا آن زمان خراج‌گزارِ امپراتوری عثمانی بود – به رسمیت می‌شناخت. اما هدف واقعیِ روسیه تصرف کشور تاتار و خط ساحلیِ گسترده آن در امتداد سواحل شمالی دریای سیاه بود. کاترین دوم ۹ سال صبر کرد و در ۱۷۸۳ کریمه را ضمیمه کرد و بدین‌سان معاهده را زیر پا گذاشت.

امضا و نقض معاهدات بین‌المللی

در پایان جنگ جهانی اول (۱۹۱۴–۱۹۱۸) و طی جنگ داخلی روسیه (۱۹۱۸–۱۹۲۱)، رژیم تازه‌کارِ بلشویکی در مسکو با متصرفات پیشین خود توافق هایی را امضا کرد اما بلشویک‌ها نتوانستند مرزهای امپراتوری روسیه را بازگردانند. هدفِ رژیم لنین در حقیقت تضمین بقای خود بود. بدین‌سان، معاهدات صلح و شناسایی متقابل در سال ۱۹۲۰ با استونی، فنلاند، گرجستان، لتونی و لیتوانی امضا شد؛ معاهداتی که شامل همکاری، حسن همجواری، پیشگیری از منازعه، حفاظت در برابر کشورهای ثالث، بی‌طرف‌سازیِ نظامی و چشم‌پوشی از همه حقوقِ باقی‌مانده از دوره امپراتوری بود. اما روسیه خیلی زود، در ۱۹۲۱، نخستین معاهده‌اش را با یورش به گرجستان و الحاق آن نقض کرد.

با وجود این تجربه فاجعه‌بار، چند دولت اروپایی سیاستِ امضای توافق با قدرتِ مسلط پیشین را اجرایی کردند. در نتیجه، اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۲۶ و ۱۹۳۱ با لیتوانی و در ۱۹۳۲ و ۱۹۳۴ با استونی، فنلاند، لتونی و لهستان پیمان‌های «عدم تجاوز و حل‌وفصل مسالمت‌آمیز منازعات» منعقد کرد. با این وجود پس از امضای پیمان عدم تجاوز و تقسیم آلمانِ نازی – معروف به پیمان ریبنتروپ–مولوتوف—قدرت کمونیست طبق برنامه، در نخستین روزهای جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹، بخش شرقی لهستان را تصرف کرد. چند روز بعد، استونی، لیتوانی و لتونی «انتخاب» کردند که در برابر آلمان با اتحاد شوروی همسو شوند. جای شگفتی نبود که سناریوی گرجستانِ ۱۹۲۱ تکرار شد: با وجود توافق‌های حمایتیِ تازه، این سه منطقه تصرف شده پیشینِ روسیه در ۱۹۴۰ مورد حمله قرار گرفتند و ضمیمه شدند. فنلاند نیز طی جنگ زمستانی در برابر تلاشِ شوروی برای بازپس‌گیری کامل مقاومت کرد، هرچند ناچار شد بخشی از قلمرو خود را واگذارد.

بی‌ثبات‌سازی سیاسی و ادعاهای فرصت‌طلبانه

در ۱۹۹۱، شناسایی استقلال و مرزهای چهارده جمهوری تشکیل‌دهنده اتحاد شوروی، همراه با جمهوری روسیه، به‌ظاهر عطش توسعه‌طلبیِ روسیه را متوقف کرد. اما سال بعد، دولت بوریس یلتسین بار دیگر با ابزارهای بی‌ثبات‌سازی و حقوقی حاکمیت سرزمینی همسایگانش را تضعیف کرد. هم‌زمان در گرجستان، روسیه از جدایی‌طلبی در آبخازیا و اوستیای جنوبی حمایت کرد که به جنگ انجامید. روسیه نیروهای «حافظ صلح» اعزام کرد و از فرصت برای ایجاد پایگاه‌های نظامی بهره برد.

سپس جنگ ۲۰۰۸ روسیه–گرجستان بالا گرفت. در پایان جنگ، نیکولا سارکوزیِ رئیس‌جمهوروقت فرانسه و دیمیتری مدودف، رئیس‌جمهور روسیه، بر سر طرح امنیتیِ تحت نظارت اتحادیه اروپا و قابل اجرا در تمام قلمروِ شناخته‌شده بین‌المللیِ گرجستان – از جمله دو منطقه جدایی‌طلب – به توافق رسیدند. با این حال، روسیه چند روز بعد استقلال آبخازیا و اوستیای جنوبی را به رسمیت شناخت و بدین‌ترتیب آن طرح را بی‌اثر کرد.

فرآیندی مشابه بین سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۲ در اوکراین درباره مناطق کریمه، دونتسک، خِرسون، لوهانسک و زاپوریژیا تکرار شد. روسیه گروه‌های جدایی‌طلبی را هدایت و تسلیح و برای پیوستن آن‌ها به فدراسیون روسیه همه‌پرسی نمایشی برگزار کرد و سپس «با الحاق‌شان موافقت» نمود. در همین راستا، توافق مینسک ۱ (۲۰۱۴) و مینسک ۲ (۲۰۱۵) که با اوکراین امضا شد و هدف‌شان برقراری آتش‌بس، سازمان‌دهیِ عقب‌نشینی نیروها و اعطای خودمختاری به مناطق دونتسک و لوهانسک در چارچوب اوکراین بود، چیزی جز پوششی برای ادغام این مناطق در فدراسیون روسیه نبود.

در ۱۹۹۴، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده با اوکراین، بلاروس و قزاقستان «یادداشت بوداپست» را امضا کردند. براساس این تواقق در ازای برچیدن زرادخانه‌های هسته‌ای، به این سه کشور برای استقلال، تمامیت ارضی و حمایت در برابر هر گونه حمله نظامی یا اقتصادی تضمین داده شد. با این حال، روسیه دو «جنگ گازی» به راه انداخت و نخستین وقفه در جریانِ تامین، در بستر اختلاف بر سر قیمت گاز، بدهی‌های پرداخت‌نشده و اتهامِ سرقت رخ داد.

انفعال غرب

توالی رخدادها عمق و پیوستگی نیت‌های روسیه در عرصه سیاست خارجی را نشان می‌دهد با این حال نمی توان منکر انفعال غرب شد.

در ۱۹۴۱، بریتانیا و ایالات متحده منشور آتلانتیک را پذیرفتند که فتح سرزمین‌ها یا تغییر مرزها را بدون رضایت ملت‌های ذی‌نفع ممنوع می‌کرد. اتحاد شوروی نیز در ۲۴ سپتامبر ۱۹۴۱ به منشور آتلانتیک پیوست. با این حال، در کنفرانس تهران در ۱۹۴۳، وینستون چرچیل نخست‌وزیر بریتانیا و فرانکلین روزولت رئیس‌جمهور آمریکا، دعاوی ارضیِ ژوزف استالین بر متصرفات اروپاییِ امپراتوریِ تزار را پذیرفتند. بدتر از آن، درباره مرزهای آینده لهستان نیز از او حمایت کردند.

بریتانیا و ایالات متحده همچنین در ایفای نقش ضامنِ یادداشت بوداپست – که همچنان معتبر است – قصور ورزیده‌اند. با وجود اعلامِ حمایت از گرجستان، غرب پس از جنگ روسیه با این کشور در ۲۰۰۸ به دادوستد با روسیه ادامه داد. تحریم‌های اقتصادیِ وضع‌شده علیه روسیه پس از جنگ کوتاه کریمه در ۲۰۱۴ و الحاق قلمروِ اوکراین نیز روابط میان غرب و پوتین را متوقف نکرد. در این میان نقطه عطف واقعی با تشدید جنگ اوکراین در ۲۰۲۲ رقم خورد. در واکنش به حمله روسیه، غرب پیوندهای سیاسی، فرهنگی و ورزشی را قطع و روابط اقتصادی و دیپلماتیک را تقلیل داد. در مواجهه با توسعه‌طلبیِ مستمرِ روسیه، غرب و اروپاییان سیاستی همساز در قبال روسیه پیش گرفتند.

با توجه به جاه‌طلبی‌های توسعه‌طلبانه پیوسته پادشاهی روسیه (۱۵۴۷–۱۷۲۱)، امپراتوری روسیه (۱۷۲۱–۱۹۱۷), اتحاد شوروی (۱۹۱۷–۱۹۹۱) و فدراسیون روسیه (از ۱۹۹۱ تاکنون)، اروپایی‌ها سه گزینه اصلی برای حفاظت و تضمین حاکمیت و استقلال دولت‌ها و مردمانِ این قاره، پیشِ رو دارند. گزینه نخست آن است که از پیمان صلح حمایت کنند و آن را ذیل حقوق بین‌الملل پاس بدارند، حتی اگر روسیه ناگزیر آن را نقض کند. گزینه دوم آن است که از پیمان صلح حمایت کنند و در عین حال عمدا به مفادش پایبند نباشند، با علم به این‌که روسیه نیز چنین خواهد کرد. این کار اعتبارِ دولت‌های اروپایی را بیشتر فرو می‌کاهد و حقوق بین‌الملل را تضعیف می‌کند. گزینه آخر این است که هر آنچه در توان دارند به کار بندند تا روسیه را از منظر نظامی و سپس سیاسی شکست دهند.

نظرات
آخرین اخبار
پربازدیدترین اخبار

وب‌گردی