بیشتر ما در هر وضعیت و شرایطی که باشیم درجهای از نارضایتی را تجربه میکنیم. کافی است در یک مهمانی بنشینید پای حرفهای مردم. کسی با درآمد ماهیانه 10 میلیون تومان همانقدری گلهوشکایت میکند، که کارمندی تازهکار با حقوق 1 میلیون تومان. این موضوع شاید در کشور ما شایعتر هم باشد. هرچه باشد غر زدن مدام، بخشی از فرهنگ ما است. اما پرسش اساسی این است که رضایت به چه صورت تعریف میشود؟ آیا میتوانیم برای مقدار رضایت یک تابع تعریف کنیم؟ چطور میتوانیم مقدار تابع رضایت را ماکزیمم کنیم؟ آیا با یکبار ماکزیمم شدن تابع رضایت برای همیشه احساس خوشبختی خواهیم کرد؟
تعریف رسمی رضایت
اگر بتوانیم یک تابع رضایت مثل S تعریف کنیم، درصورتیکه S(x)>0 باشد فرد احساس رضایت خواهد کرد. برای هر S(x)<0 احساس نارضایتی پیش میآید. عوامل بسیار زیادی بر رضایت افراد تاثیر میگذارد. آنقدر زیاد که پیشبینی خوشبختی افراد غیرممکن به نظر میرسد.
برای سادگی عوامل متعدد را کنار میگذاریم و سعی میکنیم تابعی ساده و قابلدرک تعریف کنیم. فرض کنید میخواهید کتابی بخرید که 45 هزار تومان قیمت دارد. شما با خیال آسوده حاضر به پرداخت این قیمت هستید. کتاب را سفارش میدهید و در مقابل خانه، هنگام دریافت کتاب، پول را پرداخت میکنید.
[imp content=”عوامل بسیار زیادی بر رضایت افراد تاثیر میگذارد. آنقدر زیاد که پیشبینی خوشحالی افراد غیرممکن به نظر میرسد.”]
شما به خاطر داشتن کتاب جدید خوشحال هستید. اگر فروشنده دقیقا 45 هزار تومان از شما بگیرد، مقدار خوشحالی شما تغییر نمیکند. اگر به شما بگوید به خاطر سفارش آنلاین قیمت کتاب برای شما 35 هزار تومان است، خوشحالتر میشوید. اگر از شما 10 هزار تومان هزینه ارسال بگیرند (درمجموع 55 هزار تومان) از مقدار رضایت شما کاسته میشود.
بهبیاندیگر مقدار رضایت شما برابر است با ارزشِ عددی که انتظار دارید بپردازید (Expected Value) منهای ارزش عددی که واقعا میپردازید (Real Value).
(S=V(E)-V(R
کمی گرانتر از برچسب قیمتها
حتی در خرید کتاب، قیمت تنها عاملی نیست که میزان رضایت شما را تعیین میکند. مثلا شما توقع دارید کتاب نویی که خریدهاید، سالم و تمیز باشد. اگر کتابی با جلد پاره و صفحههای کثیف دریافت کنید، ناراحت میشوید. اما اگر کتاب بهتر از چیزی باشد که توقع دارید، مثلا با جلد گالینگور و یک سیدی مجانی، خوشحال خواهید شد. ممکن است مطالب کتاب آنقدر که انتظار دارید مفید نباشد، یا کتاب آموزندهتر از چیزی باشد که توقع داشتهاید.
این رابطه را میتوانید برای هر چیزی به کار ببندید: برزیلیها توقع دارند تیم ملی فوتبال کشورشان قهرمان جام جهانی شود. اگر برزیل چهارم شود، آنها بهاندازه (S=V(1-4) =V(-3 احساس نارضایتی میکنند. ما توقع داریم تیم کشورمان جایی در بین 16 تیم برتر نداشته باشد. اگر در جام جهانی چهارم شویم بهاندازه (S=V(16-4)=V(12 احساس رضایت میکنیم.

ورزشکارها از نایبقهرمانی ناراحت میشوند، چون توقع قهرمانی دارند.
البته مقدار رضایت ما برابر با عدد 12+ نیست. مثلا نمیتوانیم بگوییم ما بهاندازه 10 هزار تومان برای خرید کتاب ناراحتیم و 12 واحد برای چهارم شدن در جامجهانی خوشحال، پس درمجموع 9988 واحد ناراحتیم.
ارزش پیشامدها کاملا فردی است: ممکن است برادر شما عاشق فوتبال باشد و موفقیت تیم ملی برایش خیلی بیشتر از 10 هزار تومان ارزش داشته باشد. پس او درمجموع خوشحال است. اما شاید فوتبال برای شما مهم نباشد و فقط ناراحت آن 10 هزار تومان ضرر خود باشید.
تعدد عوامل تاثیرگذار در احساس خوشبختی
از زمانی که از رختخواب بیرون میآییم تا وقتی دوباره به تخت بازگردیم، با هزاران مورد متفاوت روبرو میشویم. مثلا فرض کنید شرایط زندگی یک نفر اینچنین باشد:
- او توقع دارد هر روز 8 ساعت وقت خالی داشته باشد، اما فقط 5 ساعت آزاد در اختیار دارد. او بهاندازه ارزش 3 ساعت ناراحت است.
- او توقع دارد هر ماه 3 میلیون درآمد داشته باشد، اما هر ماه 2 میلیون دریافت میکند. او بهاندازه ارزش 1 میلیون تومان ناراحت است.
- او توقع دارد به خاطر پارک کردن در منطقه پارکممنوع 50 هزار تومان جریمه شود. اما برگه جریمهای روی شیشه ماشینش نیست. او از این بابت خوشنود است.
- توقع ندارد کسی به او هدیهای بدهد. همسرش برای او یک لباس جدید خریده است. او به خاطر لباس جدید خوشحال است.
- …
درنهایت جمع این خوشحالیها و ناراحتیها احساس رضایت او را میسازد. اما وزن این خوشحالیها برای او یکی نیست. ممکن است خوشحالی جریمه نشدن و هدیه گرفتن بتواند اندوه کار سخت را پوشش بدهد یا خیر. درنهایت او بهاندازه:
(S(X)=W1S(X1)+W2S(X2)+…+WnS(Xn
خوشحال یا ناراحت میشود. در این رابطه Xn رخداد شماره n، Wn وزن رخداد nام و S مقدار مطلوبیت هرکدام از رخدادها است. برای همین ممکن است یک نفر باوجود دریافت هدیه، هنوز ناراحت باشد و شخص دیگر باوجود جریمه شدن، احساس خوشحالی کند. اگر در مجموع تابع S مقدار مثبتی داشته باشد، فرد احساس خوشبختی خواهد کرد.
مسئله پیچیدگی در زندگی واقعی
متاسفانه در زندگی واقعی نمیتوانیم تابع خوشبختی را به همین سادگی و بهطور خطی جمع بزنیم. مشکل اینجا است که رخدادها کاملا از هم جدا نیستند. به اصلاح میگوییم رخدادهای زندگی جفتشده (Coupled) هستند. یعنی تغییر یک عامل ممکن است باعث تغییر در یک یا چند عامل دیگر شود.
- آقای الف به خانه میآید. همسرش برای او یک شالگردن گرانقیمت خریده است. آقای الف از این رخداد خوشحال میشود.
- آقای ب کارش را از دست داده و ماشینش به خاطر جریمهای که نمیتواند پرداخت کند توقیف است. او نمیداند از کجا پول جریمه را جور کند. پریشان و درمانده به خانه بازمیگردد و میبیند همسرش برای او یک شالگردن گرانقیمت خریده است. آقای ب از این رخداد عصبانی میشود.
از مقایسه همین دو داستان میتوانیم ببینیم که مثبت یا منفی بودن مقدار رضایت از یک رخداد مشابه، به رخدادهای دیگر بستگی دارد. رخدادهایی که قبل یا بعدازاین زمان رخ میدهند. همسر آقای ب وقتی شال را میخرید از وضعیت کار و خودروی همسرش خبر نداشت. او نمیتوانست پیشبینی کند که این هدیه، همسرش را عصبانی میکند.
[imp content=”مشکل اینجا است که رخدادهای زندگی جفتشده هستند. یعنی تغییر یک عامل ممکن است باعث تغییر در یک یا چند عامل دیگر شود.”]
از طرفی تابع رضایت تابعی خطی نیست. اینطور نیست که دو برابر شدن اختلاف انتظارات و واقعیات، مقدار رضایت یا نارضایتی را دو برابر کند. مثلا گفتیم اگر پیک موتوری 10 هزار تومان هزینه حمل بگیرد، فرد احساس نارضایتی میکند. اگر مقدار کرایه 20 هزار تومان باشد، نارضایتی فرد الزاما دو برابر نمیشود. در شرایطی ممکن است او خیلی بیشتر یا خیلی کمتر از دو برابر قبل ناراحت شود.
و اما مقدار انتظاری چیست؟
تا اینجا گفتیم که رضایت برابر است با ارزشِ رخدادی که انتظار داریم پیش بیاید، منهای ارزش رخدادی که پیش میآید. اما مقدار انتظاری چیست؟
فرض کنید میخواهید یک تاس بیندازید. به احتمال 1/6 ممکن است هرکدام از اعداد ظاهر شوند. پس مقدار انتظاری از انداخت یک تاس برابر با 3.5 است. چون:
EV=1/6(1)+1/6(2)+1/6(3)+1/6(4)+1/6(5)+1/6(6)=3.5
هر عددی بالای مقدار انتظاری (4، 5 یا 6) خوب است و هر عددی کمتر از این مقدار (1، 2 یا 3) بد. مثلا تصور کنید در یک بازی بهاندازه عددی که بر روی تاس ظاهر شود به شما پاداش بدهند. مثلا اگر 4 بیاید، به شما 4 هزار تومان بپردازند.
شما تاس میاندازید و 5 میآید. به شما فرصت میدهند که یکبار دیگر تاس بیندازید، اما هر عددی که آمد، همین عدد جدید برای شما منظور میشود. چون 5 از 3.5 بزرگتر است، شما این پیشنهاد را قبول نمیکنید. اما اگر 1 آورده بودید، بیتردید شانس خود را دوباره امتحان میکردید. چون امکان ندارد عددی کمتر از 1 بیاید و اوضاع را از چیزی که هست بدتر کند.

بر روی یک تاس، چرا 2 عددی کم و 5 عددی زیاد است؟
استراتژی معقول آن است که فقط در صورتی دوباره تاس بیندازید که عدد ظاهرشده کمتر از 3.5 باشد. بهاحتمال 50 درصد در نخستین تلاش عددی بیشتر از 3.5 میبینید و دوباره تلاش نمیکنید. همچنین بهاحتمال 50 درصد عدد ظاهرشده کمتر از 3.5 است و شما دوباره تلاش میکنید. مقدار انتظاری برای تلاش دوم هنوز 3.5 است. پس درمجموع انتظار دارید خروجی بازی برابر باشد با:
4.25=1.75+2.5=50%×(3.5)+50%×(3/(6+5+4))
بعد از دو بار تلاش اگر خروجی بازی 5 یا 6 هزار تومان باشد شما راضی و اگر هر عددی کمتر از 4250 تومان باشد شما ناراضی خواهید بود.
مقدار انتظاری از کجا میآید؟
در مورد تاس بهسادگی میتوانید اعداد و احتمالات را محاسبه کنید و مقدار انتظاری را به دست بیاورید. اما چرا یک نفر توقع دارد 8 ساعت وقت آزاد و 3 میلیون تومان درآمد ماهانه داشته باشد؟ این مقدار انتظاری از کجا آمده است؟
مقایسه مهمترین منبع مقدار انتظاری است. دوستم تلفن همراه خود را با قیمت 2 میلیون تومان به من میفروشد. بعد از خرید به بازار میروم و قیمت موارد مشابه را میپرسم. اگر متوجه شوم تلفنی شبیه به چیزی که خریدهام 2.5 میلیون تومان میارزد، خوشحال خواهم شد. اگر قیمت مورد مشابه 1.5 میلیون تومان باشد ناراحت میشوم.
به همین ترتیب ما معمولا شرایط خود را با دیگران مقایسه میکنیم. مثلا اگر دوستم با شرایط تحصیلی مشابه، دو برابر من حقوق بگیرد، احساس میکنم که مغبون شدهام. اما اگر حقوق من دو برابر او باشد، احساس رضایت میکنم. دقت کنید که کم شدن دستمزد دوستم، باعث افزایش رفاه من نمیشود. بلکه تنها مقدار انتظاری من را تعدیل میکند. کاهش در انتظارات، درست مثل افزایش در مقادیر واقعی، میتواند باعث افزایش مقدار رضایت افراد شود.
[imp content=”کاهش در انتظارات، درست مثل افزایش در مقادیر واقعی، میتواند باعث افزایش رضایت افراد شود.”]
این مقایسهها معمولا اشتباه هستند. شاید دوستم برای داشتن دستمزد دو برابر، هر روز راه طولانیتری را میپیماید، بیشتر زحمت میکشد و استرس بیشتری را تحمل میکند. اما ما معمولا قسمتهای خوب زندگی دیگران را با قسمتهای بد زندگی خود مقایسه میکنیم. در این حالت میگوییم زندگی ما هم میتوانست همانقدر خوب باشد و نیست. بدون آنکه در نظر بگیریم برای داشتن این حالتهای مطلوب باید چه بهایی بپردازیم.
چرا پول خوشبختی نمیآورد؟
فرض کنید مجموع مقادیر انتظاری تمام زندگی شما برابر 10 واحد باشد و در زندگی واقعی برایتان 11 واحد خوشحالی محقق شود. طبیعتا بهاندازه 1 واحد خشنود هستید. اما پس از مدتی انتظار شما از زندگی برابر 11 واحد میشود. حالا تحقق دوباره 11 دیگر شما را خوشحال نخواهد کرد و اینبار برای تحقق عددی بالای 12 میکوشید. اگر به 12 برسید، باز هم بیشتر میخواهید. به خاطر تغییر در انتظارات، هر قدر که داشته باشیم، باز هم بیشتر میخواهیم. به همین دلیل احساس خوشبختی پایدار نیست.

میشود ثروتمند بود و ناراضی.
اما هنوز مشکل بزرگتری وجود دارد که نمیگذارد معادله خوشبختی را تنها با پول ماکزیمم کنیم. ما میتوانیم با پول بیشتر، بعضی از مطلوبهای خود را بخریم. اما تغییر در این رخدادهای مطلوب منجر به پیدایش تعداد زیادی پیشامد نامطلوب میشود. تضمینی وجود ندارد که جمع وزندار رضایت از این پیشامدها عددی مثبت باشد. البته در فقر هم رخدادهای نامطلوب زیادی وجود دارد. تنها میخواهم بگویم که پول به تنهایی نمیتواند ضمانتی باشد برای داشتن احساس رضایت پایدار.
مسئله میتواند از این هم پیچیدهتر باشد. وقتی نمیدانیم چه میخواهیم و انتظارمان از چیزهایی که میخواهیم چیست. حتی نمیدانیم دوست داریم چه پارامترهایی چقدر تغییر کنند. ماشین نو، خانهای بزرگ، لباسهای گران، غذای اعیانی و ساعتمچی لوکس میخریم، اما چیز دیگری در زندگی ما با مقدار انتظاری اختلافی آزاردهنده دارد. مثلا چیزی شبیه به عشق و احترام.
خب، حالا چهکار کنیم؟
در مقابل نارضایتی میشود دو واکنش داد. واکنش فعال (Active Reaction) این است که راضی نشوید و همچنان برای تحقق رویای خود کوشش کنید. حالت منفعل (Passive Reaction) این است که مقدار انتظاری خود را تعدیل بدهید و به چیزی که دارید راضی شوید. معمولا آدمهایی با ضریب هوشی بالا حالت فعال را انتخاب میکنند. آنها توانایی تخیل بالایی دارند و انتظارشان از زندگی زیاد است. این آدمها بعد از رسیدن به هدف بهسرعت اهداف جدید تعریف میکنند و برای برآورده کردن آنها میکوشند.
برای یک فوتبالیست ایرانی ممکن است پوشیدن لباس رئال مادرید رویای بزرگی باشد. اما اگر رونالدو با لباس رئال (که به پوشیدنش عادت دارد) فینال لیگ قهرمانان را ببازد، گریه میکند. درحالیکه بازیکن ایرانی برای مدال طلای جامه حذفی ایران جشن مفصلی میگیرد. و ما خوب میدانیم مدال نقره لیگ اروپا ارزشمندتر از مدال طلای جام حذفی ایران است. حالا شاید به سادگی بتوانیم توضیح دهیم که چرا قهرمان جام حذفی با وجود پیشامدی کمارزشتر، خوشحالتر از نایبقهرمان لیگ قهرمانان اروپا است.
عالی بود!
فقط با این قسمتش که لزوما active reaction بهتر از passive reaction در مواجهه با نارضایتی است مخالفم
از قضا ادمهای باهوش باید متوجه شوند که در دور بی حاصل دویدن مدام برای بیشتر نیفتند