وقتی مردم شغلی داشته باشند که با روحیات و ارزشهای ذهنی آنها در هماهنگی به سر میبرد طبیعی است که حال و روزشان نیز خوبتر و روحیهشان شادتر خواهد بود. اگر مردم مشغول انجام کاری باشند که برایشان اهمیت دارد، بدیهی است که انرژی بیشتری از انجام آن به دست خواهند آورد. در چنین شرایطی بهترین حالت تمرکز و بهرهوری در فرد رخ میدهد.
به گزارش تجارتنیوز، متاسفانه در دنیای کنونی به خاطر سرعت بالای زندگی افراد به مفاهیمی چون ارزش و هدف زندگی توجه نخواهند کرد و همین موضوع موجب میشود که رضایت شغلی چندان مورد توجه واقع نشود. در دورههای مدیریت انرژی، تنها زمانی که فرد به دنبال هدفها و ارزشهای زندگی اقدام کرده رضایت شغلی را به دستآورده و تمرکز، روحیه و انرژی بهتری را به دست آورده است.
جاناتان انسپکر، یکی از اعضای کمپانی E & Y در ارتباط با رضایت شغلی مبتنی بر اهداف و ارزشها معتقد است: «افراد باید به این نکته توجه کنند که دوست دارند دیگران چگونه آنها را به خاطر آورند. کسی دوست ندارد به عنوان همکاری دیوانه و عصبی به یاد آورده شود. وقتی بچههایم به کنسرت دعوتم میکنند با کمال میل به آنجا میروم و در ردیف جلو مینشینم. از آن دست پدرهایی نیستم که با میلی به کنسرت بروم و بعد در ردیفهای آخر پنهان شوم و مدام با گوشی سر و کله بزنم و در نهایت از در پشتی خارج شوم تا با تلفن حرف بزنم.»
برای دسترسی به انرژی روح انسانی، باید اولویتهای فردی را روشن کرد. در این راستا تکنیکهای مختلفی وجود دارد که میتوان به سه تکنیک اصلی اشاره کرد:
کاری را که در آن بهترین هستید انجام دهید و از کارتان لذت ببرید. زمان و انرژی را به بخشهای مختلف زندگی خود اختصاص دهید؛ کار، خانواده، سلامت فردی و ارائه خدمات به دیگران از جمله این بخشها است. در گام سوم نیز، ارزشهای خود را زندگی کنید. یعنی به تمام این ارزشها به عنوان اولویتی مهم نگاه کرده و آنها را مورد توجه قرار دهید.
وقتی فرد به دنبال یافتن کاری است که از آن لذت میبرد و کاری که در آن بهترین است، باید به این نکته توجه داشته باشد که این دو الزاما به یک معنی نیستند. ممکن است فرد در کاری که بهترین است بازخورد بیشتری را به دست آورد. اما در کاری که از آن لذت میبرد چنین شرایطی ایجاد نشود. در مقابل نیز ممکن است شما بیشترین لذت را از کاری که دوست دارید درک کنید اما هیچ بازخورد مثبتی در ارتباط با آن کار دریافت نکنید.
در دورههای مدیریت انرژی برگزارکنندگان از شرکتکنندگان میخواهند که دو تجربه کاری را که در گذشته داشتهاند و از یادآوری آن لذت میبرند به خاطر آورند. پس از آن در دوره شرایطی برای افراد ایجاد میشود تا دقیقا در مسیر رسیدن به آن تجربه شیرین گام بگذارند.
به عنوان مثال یکی از مدیران ارشدی که در این دوره حضور پیدا کرده بود بعد از گذراندن چند جلسه، متوجه شد یکی از کارهایی که از آن نفرت دارد، خلاصه کردن گزارش عملکرد شرکت است. در مقابل اما او علاقه شدیدی به تعیین استراتژی با استفاده از تکنیک «طوفان ذهنی» بود. این مدیر در نهایت الگویی را ایجاد کرد که بر اساس آن با خلاصهکردن گزارشها و غوطهور شدن در آمکار و اعداد، فرصتی یافت تا به صورت هفتگی امکان برگزاری جلسه طوفان ذهنی را با افراد خلاق پیدا کند.
در دسته بعدی صرف وقت و انرژی در رابطه با کارهایی مطرح میشود که برای مردم اهمیت دارد. اغلب شکاف زیادی میان آنچه به عنوان امر مهم و امر قابل اجرا دستهبندی میشود وجود دارد. یعنی اغلب مردم کاری را انجام میدهند که فکر میکنند مهم است.
به عنوان مثال ژاک لوک دوکسون، یکی از مدیران ارشد سونی در طول دوره مدیریت انرژی دریافت آنچه برای او اهمیت زیادی دارد صرف وقت با خانواده است. در حالی که عمده زمان او در سر کار و با انجام برنامههای فشرده سپری میشد. بنابراین او در برنامهریزی جدید تلاش کرد تا هر شب پس از بازگشت به خانه حداقل سه ساعت از زمان خود را به خانوادهاش اختصاص دهد. یکی دیگر از مدیران ارشد حاضر در دورههای مدیریت انرژی برای خود قانونی وضع کرد که بر اساس آن پس از نزدیک شدن به خانه تلفن همراهش را کنار میگذاشت تا تمام زمانش را به خانواده اختصاص دهد.
برای کشف ارزشهای زندگی، پرسش روش مناسبی نیست. اغلب افراد در برابر چنین پرسشی از پاسخهای تکراری استفاده خواهند کرد اما زمانی که از آنها بخواهید درباره شرایط چیزی را توصیف کنند میتوانید به ارزشهای ذهنی آنها پی ببرید.