چگونه به شغل موردعلاقه خود برسیم؟
وقتی اینترنت پر است از راهنماییهایی برای یافتن شغل موردعلاقه یا رویایی، خیلی عجیب نیست که فکر کنیم لابد یافتن شغل موردعلاقه و ماندن در آن کار سادهای نیست که این همه راهنما برای آن وجود دارد. حتی قضیه فقط هم به شغلهای رویایی سخت و خاص مثل فضانوردی خلاصه نمیشود. اگر مثلا همین امروز
وقتی اینترنت پر است از راهنماییهایی برای یافتن شغل موردعلاقه یا رویایی، خیلی عجیب نیست که فکر کنیم لابد یافتن شغل موردعلاقه و ماندن در آن کار سادهای نیست که این همه راهنما برای آن وجود دارد. حتی قضیه فقط هم به شغلهای رویایی سخت و خاص مثل فضانوردی خلاصه نمیشود.
اگر مثلا همین امروز شخصی از یک روستای دورافتاده بخواهد خلبان یا فضانورد شود، عجیب نیست که فکر کنیم نمیشود. معنای نشدن هم یعنی احتمال اینکه چنین چیزی رخ دهد، آنقدر کم است که برای عموم افراد نشدنی بهحساب میآید.
وقتی میدانیم چگونه هدف زندگیمان را بیابیم
در چنین شرایطی حتی اگر بدانیم چگونه هدف زندگی خود را بیابیم ، اولین مشکلی که پیش میآید این است که میبینیم کلا گزینهای وجود ندارد. اگر دقیقتر بخواهیم بگوییم این است: گزینه «من میخواهم فضانورد شوم» کلا وجود ندارد. آنقدر دستمان بسته است که شاید حتی نتوانیم فراتر از کتاب خواندن یا خیالپردازی درباره هدف برویم. محکومبه ادامه زندگی در این شرایط و تبعیت از سرنوشت هستیم.
حتی اگر بهصورت بالقوه این کودک روستانشین ما بتواند خلبان شود یعنی در آن نزدیکی جایی برای آموزش خلبانی باشد، شرکت کردن در دوره آموزش خلبانی بسیار گران است. برای فضانورد شدن هم فعلا امکانی برای هیچکس در ایران وجود ندارد. مگر اینکه او بتواند از آن روستای دوردست بهجایی برود که فضانوردی هم ممکن باشد.
گاهی وقتها محدودیتها و بدشانسیها تاثیر زیاد در دور کردن ما از شغل موردعلاقهمان دارند.
از فضا و آسمان هم که بیاییم پایین، گاهی اوقات اوضاع برای شغلهای عادی هم همین میشود؛ یعنی شرایطی پیش میآید که ما به دنبال یک شغل موردعلاقه دوردست و بزرگ مثل همین فضانوردی نیستیم، بلکه به دنبال شغلی هستیم که حتی اگر درآمد کمی داشته باشد، دستکم شغل موردعلاقه ما است در نتیجه هم بازدهیمان در آن بیشتر است هم میتوانیم با انرژی بیشتری در آن کار کنیم.
اما همین هم نمیشود و باز هم این نشدن مختص موارد خاص نیست. زیاد اتفاق میافتد. یعنی ما میدانیم از چه خوشمان میآید، اما پایمان بسته است؛ اما چه میشود که پایمان بسته میماند؟
چه کنم که بسته پایم
داستان بسته بودن پایمان هم برای هرکسی متفاوت است. شاید شغل سادهای که به آن علاقه داریم در شهر دیگر و بهطور خاص در یک شهر بزرگ و است ما نه پولش را داریم که به آنجا برویم، نه از عهده هزینه اولیهای برای گذار از مراحل بیپولی قبل از جا افتادن در بازار کار برمیآییم.
دلیل دیگر بسته ماندن پایمان خیلی سادهتر است. ممکن است در حوزهای که به آن علاقه داریم دانش و مهارت داشته باشیم اما سابقه کار نداشته باشیم. شرکتها هم که تا سابقه کار نداشته باشید، به شما کار نمیدهند. انگار که اول سابقه کار بوده و بعد خود کار.
دلیل دیگری که باعث میشود نتوانیم شغل فعلی خود را رها کنیم، خطای تشدید تعهد یا خطای هزینه غرق شدن است. در این حالت با خود فکر میکنیم که ما این همه وقت و هزینه برای رسیدن به این جایگاه شغلی صرف کردهایم و منطقی نیست که همه آن را دور بریزیم.
ممکن است در حوزهای که به آن علاقه داریم دانش و مهارت داشته باشیم اما سابقه کار نداشته باشیم. شرکتها هم که تا سابقه کار نداشته باشید، به شما کار نمیدهند.
برای این هم لازم است که کار فعلیمان را رها کنیم؛ اما در این صورت در همین مدتی یادگیری و افزایش تجربه کاری در شغل موردعلاقه خود، هزینههای جاری را باید چگونه تامین کنیم؟
پسانداز کردن و سپس آغاز کردن کسبوکار یا شغل جدید در این حوزه موردعلاقه یک راهحل است؛ اما بعید میدانم در شرایط فعلی اقتصادی چندان بتوان پساندازی کرد. چون هزینهها در قیاس با درآمدها زیاد است و سخت میتوان کمی پول کنار گذاشت.
باید سالها ذرهذره پسانداز کنید بلکه بتوانید هزینه جاری سه یا چهار ماه را تامین کنید. البته تازه اگر شرایط اقتصادی و تغییرات نرخ تورم طوری نباشد که درآمد امروز شما فقط هزینه چند روز در چند ماه آینده باشد.
وقتی هم که چندین سال پسانداز کردید و توانستید تا حدی به شغل موردعلاقه خود نزدیک شوید، احتمالا سنتان کمی بیشتر شده و دیگر شرکتها علاقهای به استخدام شما نخواهند داشت.
چهکار باید کرد؟
بگذارید قضیه را واضحتر شرح دهیم. اگر شما ساکن یک شهر هستید و شغل رویاهای شما لاجرم در شهری دیگر مثل پایتخت است، باید پیش از هر چیزی به این فکر کنید که آیا امکان عاطفی و مالی ترک محل سکونت فعلی و ماندن در آن شهر را برای چندین سال آینده دارید؟ اگر ندارید پرونده را همینجا مختومه کنید و سعی کنید با شرایط خود بسازید.
اما اگر میتوانید برای چندین سال آینده در آن شهر زندگی کنید، میتوانید با دریافت یک وام از بانک یا قرض گرفتن از کسی، به آن شهر بروید. سپس در یک یا دو دوره کارآموزی در چند جا شرکت کنید تا هم سابقه کار به دست آورید هم بفهمید در بازار کار دقیقا چه خبر است. اما یادتان باشد در این صورت قرض یا وامی که میگیرید باید کفاف چند ماه زندگی در آن شهر را بدهد.
تغییر شغل هزینه دارد و مشخصا اگر نتوانید از عهده آن برآیید مجبور خواهید شد شغل موردعلاقه خود را نیز فراموش کنید.
حال اگر هم نمیتوانید این وام یا قرض را بگیرید، مثل مورد قبلی احتمالا شما هم جزو افراد بدشانس هستید و چندان گزینهای در مقابلشان برای انتخاب ندارید.
این واقعیت تلخی است که چشیدن طعم تلخ آن در همین ابتدا بهتر از آن است که پس از صرف کلی هزینه و از دست دادن زمان، متوجه شوید که نمیشود.
نظرات